که با گفتن اقوال غریب سعی در ترغیب یا ترهیب آنها و یا به دست آوردن مال و مقام دارند. مانند: قصه گویان و داستان پردازان که در مساجد و محل تجمع مردم سخن پراکنی میکنند و با نقل سخنان عجیب آنها را در حیرت و شگفتی میاندازند.
دربارهی امام احمد بن حنبل و یحیی بن معین نقل شده است که روزی آنها در مسجد رصافه نماز خواندند، بعد از نماز قصه گویی برخواست تا قصهای را بازگو کند، گفت: احمد بن حنبل ویحیى بن معین برایمان نقل کردهاند.. سپس سند را تا پیامبرج رسانید که ایشان فرموده: «من قال لا إله إلا الله خلق الله من کل کلمه طیراً منقاره من ذهب وریشه من مرجان…». یعنی: هر کس بگوید لا إله إلا الله خداوند به ازای هرکلمه از آن، پرندهای (را در بهشت) برایش خلق میکند که منقارش از طلاست و پر و بالش از مرجان است…، و سپس قصهی درازی را ادامه داد، هنگامی که قصهاش تمام شد و انعام و هدایای خود را از مردم جمع آوری کرد، یحیی با دست خود اشاره کرد و وی را فراخواند، او نیز به گمان گرفتن انعام جلو آمد، یحیی به او گفت: این حدیث را از چه کسی شنیدهای؟ قصه گو گفت: از احمد بن حنبل و یحیی بن معین! یحیی گفت: من یحیی بن معین و ایشان هم احمد بن حنبل هستند، و ما هرگز چنین حدیثی را از رسول الله ج نشنیدهایم! قصه گو گفت: شنیده بودم یحیی بن معین احمق است ولی تاکنون باور نداشتم مگر از این ساعت، گویا شما فکر میکنید که در دنیا بجز شما یحیی بن معین و احمد بن حنبل نیست! من از هفده تن بنام احمد بن حنبل و یحیی بن معین حدیث نوشتم! احمد بن حنبل با شنیدن این سخن آستینش را بر چهرهاش نهاد و گفت: بگذار برود! قصه گو نیز با حالتی مسخره ای از پیش آنها برخواست و رفت.[۱]
و ما این ماجرا را به این علت با صیغهی تمریض (سُست) آوردیم، زیرا در سند آن شخصی بنام ابراهیم بن عبدالواحد است که امام ذهبی/ در مورد وی میگوید: نمیدانم او چه کسیست؟با حکایت منکری آمده و این قصه را گفته. اما جماعتی از اهل علم این ماجرا را بعنوان مثال آوردهاند از جمله؛ ابن حِبان و ابن جوزی، و قرطبی در تفسیر خود (۱/۷۹)، و شیخ احمد محمد شاکر در کتاب خویش (الباعث الحثیث فی شرح اختصار علوم الحدیث) ص ۹۳٫
[۱]– نگاه کنید به: «تفسیر قرطبی» (۱/۸۰)، و «تهذیب الکمال» (۳۱/۵۵۸)، و «الجامع لآداب الراوی وأخلاق السامع» (۲/۱۶۸/۱۵۰۵).