اگر امامیه مسألهی «امامت» را به عنوان یکی از امور فرعی معتبر میدانستند، حرفی نبود؛ اما آنان امامت را به عنوان یکی از مسایل مهم اصولی معتبر میدانند تا جایی که مرتبهی آن بالاتر از مرتبهی نبوت است!! تازه به این هم اکتفا ننموده بلکه تا حد تصریح به کفر منکر آن تجاوز نمودهاند.
همان گونه که در بعضی از روایات مذکور بدان تصریح شده بود. تنها این روایات در این زمینه نیامده و بس؛ بلکه فتواهای صریحی از علما در این خصوص وجود دارند که من در اینجا به ذکر یکی از آنها که از زبان بزرگترین مرجع امامیه در عصر حدیث، یعنی ابو القاسم خوئی جاری شده، اکتفا میکنم.
خوئی گوید: [تحریم غیبت و بدگوئی مشروط به ایمان است. سخن او: «همانا از ظاهر روایات بر میآید که تحریم غیبت مختص به انسان مؤمن است» گویم: منظور از مؤمن در اینجا کسی است که به خدا و رسول خدا صلی الله علیه و سلم و معاد و دوازده امام شیعه اثنی عشری که اولشان، علی بن ابی طالب و آخرشان، مهدی است، ایمان داشته باشد. و هر کس یکی از اینها را انکار نماید، غیبتش جایز است به چند دلیل:
دلیل اول ـ در روایات و دعاها و زیارتها، جواز لعن مخالفان، وجوب برائت و بیزاری از آنان، فراوانی سب و دشنام و اتهام نمودن و غیبت آنان ثابت شده، زیرا مخالفان امامیه اهل بدعت و شک هستند، بلکه در کفرشان شک و شبههای نیست؛ چون انکار ولایت و ائمه، بلکه حتی یکی از آنان و اعتقاد به خلافت غیر ائمه، موجب کفر و بیدینی است. و روایات متواتر ظاهری در خصوص کفر منکر ولایت، و کفر معتقد به عقاید مذکور و دیگر گمراهیها دلالت دارند. همچنین گفتهی ابوعبدالله علیه السلام در زیارت جامعه بر آن دلالت دارد آنجا که میگوید: «ومن جحدکم کافر»: «هر کس شما را انکار نماید، کافر است». باز گفتهی او در زیارت جامعه بر آن دلالت دارد که میگوید: «ومن وحَّده قَبِلَ عنکم»: «هر کس خدای را یگانه گرداند، شما را تصدیق میکند» مفهوم مخالفهاش این است که هر کس شما را تصدیق نکند، خدای را یگانه نگردانیده است، بلکه مشرک به خداست.
و در بعضی احادیث وارده در خصوص واجب نبودن قضای نماز بر شخص مستبصر[۱] آمده است:
«إن الحال التی کنت علیها أعظم من ترک ما ترک من الصلاه».
«همانا وضعیتی که قبلا داشتی بسیار با عظمتتر از ترک نمازهایی است که ترک شدهاند»[۲].
در تعدادی از روایات آمده است: مخالفان ما، اهل بیت، بدتر از یهود و نصارا، و پستتر از سگ هستند. همانا خداوند چیزی پلیدتر از سگ را نیافریده، و بدون شک مخالفان ما، اهل بیت، پلیدتر از سگ هستند. بدیهی است که جواز غیبت مخالفانشان آسانتر از امور مذکور است.
دلیل دوم: همهی مخالفان امامیه متجاهر به فسقاند، زیرا عملشان از ابتدا باطل است؛ همانگونه که در روایات آمده است. بلکه مخالفان به چیزی پایبندند که بزرگتر از فسق است – چنانچه دانستی-. و بعداً میآید که غیبت فرد متجاهر به فسق جایز است.
دلیل سوم: آنچه از قرآن و روایات بر میآید، تحریم غیبت و بدگوئی برادر مؤمن است و بدیهی است که میان ما و مخالفان، رابطهی برادری و دوستی نیست.
دلیل چهارم: رسم و عادت همیشگی در میان عوام و علمای شیعه در همهیزمانها و مکانها این بوده که مخالفانشان را غیبت و بلکه سب و لعن میکردند. حتی در کتاب «الجواهر»[۳]: آمده که جواز آن از ضروریات است[۴]].
خوئی استیلا بر مال فرد سنی را به هر وسیلهای جایز دانسته، میگوید: گرفتن مال فرد ناصبی (سنی) هر جا یافت شود جایز است. و احوط آن است که خمس ۵/۱ در آن (مال گرفته شده از سنی) به عنوان غنیمت، واجب است[۵].
ناصبی تعبیری از سنی است. یعنی کسی که ابوبکر و عمر رضی الله عنهما را دوست دارد اگر چه علی رضی الله عنه را همراه آن دو دوست داشته باشد. آن طور که کتابهای مهم و منابعشان بدان تصریح دارد[۶].
راجع به حلال شمردن خون سنیان، منابع معتبرشان پر از آن است. آقای یوسف بحرانی زیر عنوان «حلال بودن خون و مال فرد ناصبی» میگوید: [بدان که روایات وارده از ائمه سلام الله علیهم راجع به حلال بودن خون و مال آن مخالفان، زیادند. شیخ طوسی در حدیث صحیحی از حفص بن بختری از ابوعبدالله علیه السلام روایت کرده که گوید:
«خذ مال الناصب حیثما وجدته وادفع إلینا الخمس»[۷]:
«مال ناصبی (سنی) را هر جا یافتی بگیر و خمس (۵/۱) آن را به ما پرداخت کن».
و صدوق در کتاب «العلل الصحیح» از داود بن فرقد روایت نموده که او گوید: به ابوعبدالله علیه السلام گفتم: راجع به کشتن فرد ناصبی نظرت چیست؟ گفت: خونش حلال است[۸].
امامیه راجع به تکفیر منکر ولایت همهی ائمه یا ولایت یکی از دوازده امام، کتابهایی تألیف کردهاند. بلکه حتی راجع به تکفیر کسی که سه خلیفهی راشد (ابوبکر، عمر و عثمان رضی الله عنهم) را دوست داشته باشد، کتابهایی تألیف نمودهاند. چون حب و دوستی این سه خلیفه با حب و دوستی حضرت علی رضی الله عنه منافات دارد، و جمع شدن این دو حب در یک قلب، از نظر آنان محال و بیاعتبار است. پس کسی این سه خلیفه را دوست داشته باشد، به طور حتم با خلیفهی چهارم دشمنی دارد هر چند ادعای دوستی او بکند و خون و مال چنین فردی حلال است. یکی از این کتابها، کتابی است که فقیه محدث، شیخ یوسف بن شیخ احمد بن ابراهیم بحرانی (۱۱۰۷ـ۱۱۸۶ ه. ق.) در این موضوع، تألیف کرده است و آن، کتاب «الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب» که قبلاً ذکر شد. این کتاب در سال ۱۴۱۹ ه.ق. در ایران با تحقیق سید مهدی رجائی چاپ شد. بحرانی که یکی از علمای بزرگ شیعهی دوازده امامی است و در نزد آنان به «الفقیه المحدث» معروف است در آن اثبات مینماید که هر کس ابوبکر و عمر را بر علی مقدم بدارد یا آن دو را دوست بدارد در عین اینکه علی را هم دوست داشته باشد، او ناصبی و کافر است که خون و مالش حلال است.
اینکه ناصبی دارای اوصاف مذکور است، چیزی است که جمهور علمای شیعه دوازده امامی بر آن اتفاق دارند و کلام قبلی خوئی به وضوح بر آن دلالت دارد. هنگامی که آقای خوئی میگوید: «در تعدادی از روایات آمده است: مخالفان ما، اهل بیت، بدتر از یهود و نصارا هستند…». این گفتهاش در سیاق سخنش از مخالف آمده است. و مخالف کسی است که امامت یکی از ائمه را انکار نماید، یا کسی که معتقد به خلافت کسی غیر از علی، مثل ابوبکر و عمر رضی الله عنهم باشد.
از جمله اشعاری که در کتاب آقای بحرانی آمده، این است:
یا أیها المدعی حب الوصی ولم |
تسمح بسب أبی بکر ولا عمرا |
|
کذبت والله فی دعوى محبته |
تبت یداک ستصلى فی غد سقرا |
|
وکیف تهوى أمیر المؤمنین وقد |
أراک فی سب من عاداه مفتکرا |
|
فإن تکن صادقاً فیما نطقت به |
فابرأ إلى الله ممن خان أو غدرا |