محمد بن عمران گفته: مردی از حاتم (اصم) سؤال کرد: توکل شما بر چه اساسی استوار است؟ او در جواب گفت: بر چهار خصلت:
- یقین دارم که کسی نمیتواند روزی من را بخورد، به همین سبب نفسم مطمئن شد.
- یقین دارم که هیچکس عمل من را انجام نمیدهد، به همین دلیل خودم مشغول به کار شدم.
- یقین دارم که مرگ ناگهان خواهد رسید، پس من به سوی آن میروم.
- یقین دارم که نمیتوانم از چشم خدا پنهان بمانم، و به همین سبب از ذات باری شرم میکنم.
مفسران در رابطه با توکل نظرهای متفاوت دارند، ولی چکیدۀ همۀ نظرهای ایشان این است که توکل به معنی «ارجاع دادن امور به خداوند است» و آن یعنی این که یقین داشته باشیم که خداوند بر همۀ امور قادر است، و تمامی نیازها را برآورده میکند و ما فقط موظفیم اسباب آن را فراهم نماییم، اما به آن اسباب دل نبندیم، بلکه به پدیدآورندۀ آن دلبستگی پیدا کنیم.
چهار خصلت که حاتم اصم ذکر کرده است فقط تعریف توکل نیست، بلکه پایههای مستحکمی هستند که بزرگان دین توکل را برآن بنیان نهادهاند.
پایۀ اول- رزق و روزی: فرد مؤمن یقین دارد که خداوند روزی هر جنبندهای را تعیین کرده است و تا رزقی که برای وی تعیین شده است نخورد نخواهد مرد، و یقین دارد که هیچ مخلوقی روزی دیگران را نخواهد خورد.
مسلمان در مسیر زندگی این حقایق را تجربه میکند و به اطمینان و آرامش قلبی میرسد؛ و از این که کسی دیگر روزی او را بخورد هراسی ندارد. اگر به ظاهر هم مقداری از روزی وی نصیب یکی دیگر شود، میداند که در ازل روزیِ وی نبوده است. اگر انسان به این درجه از آگاهی رسید، این بیانگر استواری ایمان او به رزاقیت خداوند است. این آگاهی و عقیده سنگ بنای توکل است؛ زیرا آنچه انسانها را بیشتر به خود مشغول میکند قضیۀ روزی و زندگی است، یکی به خاطر کسب روزی زیاد و ثروت فراوان، به بسیاری از واجبات خلل و خدشه وارد میسازد و جان خود را فدا میکند و بعضی هم خود را به نحوی گرفتار کسب روزی میکنند که واجبات را به کلی فراموش مینمایند. هردو دسته تا آخرین لحظات زندگی بیدار و پشیمان نمیشوند و آن موقع پشیمانی دیگر سودی برایشان نخواهد داشت.
پایۀ دوم- عمل: توکل بر خدا در کارهای نیک بهترین نوع توکل است، چون کسی که دست به کار نیک میزند به جز خوشنودی پروردگار هدفی دیگر ندارد. انسان وقتی که احساس کند کسانی هستند که کارهای دنیوی او را انجام دهند، چندان جدیتی از خود نشان نمیدهد و کسالت و تنبلی او را فرا میگیرد. اما چنین معاملهای در مورد اعمال اخروی ممکن نیست؛ زیرا هیچکس توانایی انجام تکالیف دینی و کارهای دیگران را ندارد. چنانچه خداوند میفرماید:
﴿لَّیۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ٣٩﴾ [النجم: ۳۹].
«انسان را پاداشی نیست، مگر آنچه خود کرده است».
دین حقیقتی است که نمیگذارد انسان مؤمن در حیات خود هیچ فرصتی را برای تقرب به خدا و دوری از عذاب او از دست بدهد، و نمیگذارد کاری از کارهای واجب خود را به تأخیر اندازد، زیرا هیچکس نمیتواند به جای او اقدام به ادای آن کند.
پایۀ سوم- مرگ: این پایه محکمی با پایۀ دوم (عمل) دارد؛ زیرا هنگامی که مؤمن یقین دارد مرگ بدون اعلام قبلی خواهد آمد، هرلحظه آمادگی دارد و سعی میکند با اعمال بیشتر به استقبال آن برود، چون مرگ ناگهان خواهد رسید. این آمادگی جز از راه یاد مرگ به دست نمیآید. امری که رسول خدا صلی الله علیه و سلم به ما امر کرده است که هرچه بیشتر از آن یاد کنیم:
«أَکْثِرُوا مِنْ ذِکْرِ هَادِمِ اللَّذَاتِ»([۱]).
«زیاد یاد مرگ کنید، مرگی که همۀ لذایذ را نابود کرده و آن را به کام انسان تلخ میکند».
چون مرگ فرا رسد، چنین کسانی توشۀ آن روز را آماده کرده، و در عالم برزخ و هنگام برپایی قیامت و احوال و اهوال آن به تشنگی و گرسنگی گرفتار نخواهند شد.
قتاده از تابعی بزرگوار امام مُطَرِّف بن شخیر نقل میکند که گفته است: «مرگ لذات اهل نعمت را تباه کرده است، بیائید نعمتی را بطلبید که فنا ندارد»([۲]).
پایۀ چهارم- مراقبت: ممکن نیست مؤمن به صورت شایسته بر خدا توکل کند، مگر این که پیوسته خدا را بر گفتار و کردار خود ناظر بداند، و از این که کار خود را به غیر خدا محول نماید شرم کند، و ایمان کامل داشته باشد که خدا قدرت کامل دارد و میتواند تمام نیازهایش را برآورده سازد، زیرا وقتی انسان به غیر از خدا روی میآورد که قلبش را ابرهای غفلت پوشانده باشد. و این احساس که خدا بر اعمال ما ناظر و مراقب است از مهمترین پایههای توکل محسوب میشود. خداوند میفرماید:
﴿مَا یَکُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَیۡنَ مَا کَانُواْۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَهِ﴾ [المجادله: ۷].
«هیچ سه رازکنندهای نیستند، مگر آن که خداوند چهارمی آنهاست و نه هیچ پنج نفری مگر این که خداوند ششمین آنهاست و نه کمتر از آن و نه بیشتر، مگر این که خداوند با آنهاست هرجا که باشند، سپس در روز قیامت کارهایی را که در دنیا کردهاند به آنها خبر میدهد و خداوند بر همه چیز داناست».
آیه توجه مؤمنان را بر مراقبت نفس به عنوان یک اصل اساسی جلب میکند تا به غیر خدا روی نیاورند. مراقبت مستمر، مؤمن را از باور و اعتماد به سایر نیروها بینیاز خواهد کرد. این ایمان و عقیده هنگامی متبلور میشود که انسان به مرض خطرناکی گرفتار شود و برای علاج و رهایی از آن به پزشکان متخصص مراجعه کند، همۀ آنها به عمل جراحی آن رای دهند. در چنین لحظاتی است که توکل معلوم میشود که آیا این مریض فقط به ذات الهی متکی است یا این که توکلش متوجه دو جاست یا اصلاً تمام اعتماد و توکلش را بر بشر منحصر کرده است. اهمیت مراقبت در اینجا ظاهر میشود. آنکس که پیوسته خدا را مراقب خود بداند از این که حتی یک لحظه خود را به غیر از او محول نماید، شرم میکند و همیشه چنین زمزمه مینماید:
«اللهم أصلح لی شأنی کله ولا تکلنی إلى نفسی طرفه عین».
«پروردگارا! همه امور مرا اصلاح کن و از تو میخواهم که حتی یک لحظه مرا به نفس خودم واگذار نکنی».
«اللهم لا حول ولا قوه إلا بالله».
«خداوندا! پرهیز از انحراف و توفیق انجام عبادت تنها در دست توست».
و اگر هم به طبیب مراجعه میکند، بنا به دستور شرع است، زیرا برای هر امری سببی وجود دارد، و توکل یعنی این که مومن به آفریدگار سبب متصل شود نه به سبب.
بدین ترتیب تابعین خود را متوکل بار میآوردند و این در حقیقت بخشی از ایمان به خدای سبحان است، و این طور نسبت به خداوند حسن ظن داشتند و خدا نیز در حق ایشان آنگونه بود که ظن داشتند.
زمانی انسان میتواند این معنی و مفهوم ژرف را از توکل استنباط کند که نفس را بر تمامی خطرات و وسوسههایش محاسبه کند و آن را از هر لغزش و انحرافی مصون دارد.
[۱]– ترمذی.
[۲]– سیر أعلام النبلاء: ۴ / ۱۹۱٫