ابلیس (شیطان) تصمیم گرفت که آتش اختلاف و دشمنی را میان دو برادر شعله ور سازد.
کینه و نفرت را میان فرزندان آدم ایجاد کند.
او در این کار استاد است و مهارت زیادی دارد.
به همین خاطر از روش های گوناگونی بهره می گیرد.
بلافاصله آتش کینه را در دل قابیل افروخت و ارتباط میان او و خانواده اش را زشت جلوه داد (و وانمود می کرد که هابیل از او ارزش مندتر است).
قابیل هر روز بیش تر از روز گذشته از هابیل متنفر می گشت و کینه ی او را بیش تر در دل می پروراند.
در نتیجه شیطان به او گفت که برادرش هابیل مانعی است در مقابل او و تا او هست آرزو هایش تحقق نخواهد یافت. ناچار باید او را از سر راه برداشت و از دستش نجات یافت.
قابیل تهدیداتش را نسبت به برادرش آغاز کرد و در این میان ابلیس (شیطان) مرتب با وی سخن می گفت و او را راهنمایی می کرد.
قابیل به هابیل گفت:
تو را خواهم کشت و این کار را با توحتماً انجام خواهم داد. تو کسی هستی که مانع برآورده شدن آرزو های من می باشی، تو زندگی را بر من تلخ نموده ای.
(پس تو را می کشم) و پس از آن در کمال آرامش و خوشی زندگی خواهم کرد و همشیره و همزادم نیز از آن من خواهد بود و از لذت های زندگی بهره مند خواهم شد. به درستی که قربانی تو مورد قبول الله تعالی واقع شد، ولی قربانی من رد شد.
هابیل با مهربانی و آرامش گفت:
{إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ} (مائده/۲۷)
« … الله تعالی تنها از پرهیزگاران می پذیرد».
در این هنگام چهره ی قابیل برافروخته شد و چشمانش از شدت خشم و غضب سرخ گشت و گفت:
«این کار را حتماً خواهم کرد، یعنی تو را می کشم».