مشرکین مکه نه تنها معتر ف به ذات الله و مدعی دین ناب ابراهیمی بودند بلکه در بسیاری از موارد معتقد به توحید خداوند درذات وصفات بودند و تنها در بخشی ازمسایل اعتقادی مشرک بودندحضرت شاه ولی الله دهلوی درحجت الله البالغه ضمن تشریح مراتب چهارگانه توحید در مورد دو بخش نخست توحید یعنی توحید فی وجوب الوجوب و توحید فی الخالقیه می فرماید: و هاتان المرتبتان لم تبحث الکتب الالهیه عنهما و لم یخالف فیهما مشرکوا العرب و لا الیهود و لا النصاری بل القرآن ناص علی انهما من المقدمات المسلمه عندهم.»[۲۴]
کتابهای آسمانی در مورد دو بخش توحید ، یعنی توحید فی وجوب الوجود و توحید فی الخالقیه بحث نکرده اند ، زیرا مشرکین عرب و یهود و نصاری به تنها مخالفتی با آن نداشته اند قرآن مجید تصریح دارد که این از عقاید مسلم آنها بوده است که واجب الوجود و خالق عالم فقط ذات الله است . علامه آلوسی در تفسیر معروف خود می فر ماید : انهم یعبدون الاصنام و یعتقدونها آلههَ مع اعترافهم بانهم ممکنه محتاجهَ الی الصانع.[۲۵] مشرکین مکه بتها را عبادت می کردند و آنها را معبود می دانستند ، اما با وجود این معترف بودند که آنها ممکن الوجود و محتاج صانع دیگری هستند.
مشرکین مکه تنها خداوندراواجب الوجود، قدیم و پاک از فنا می دانستند و معبودان دیگر خویش را بندگان خدا می دانستند .حضرت ابوهریره از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نقل کرده اندکه فرموده : اصدق کلمه قال الشاعر کلمه لبید : الاکل شیء ما خلا الله باطل»[۲۶] این شعر را لبید قبل از اینکه مسلمان شود سروده بود چون بعد از اسلام آوردن هرگز شعر نسرودند.
همچنین قرآن مجید تصریح دارد که مشرکین مکه فقط خدا را خالق و حتی خالق معبودان خویش می دانستند، «ولئن سئلتهم من خلقهم لیقولن الله قل فانّا یؤفکون»[۲۷] اگر از مشرکین بپرسی ، چه کسی آنان را آفریده است ؟ مؤکدانه خواهند گفت خدا ، پس چگونه منحرف می شوند. این امر را می توان در تلیبه ای که آنها می خواندند کاملا» مشاهده کرد . آنها به هنگام حج این تلبیه را می خوا ندندلبیک اللهم لبیک لا شریک لک الا شریکا» تملکه و ما ملک معتقد بودند خداوند مالک معبودان آنها است و معبودان مالک چیزی نیستند .
در مورد بخش سو م توحید یعنی توحید فی التصرف و التدبیر هم مشرکین مکه کاملا» مشرک نبودند ، شاه ولی الله در این باره می فرمایند: و المشرکون وافقوا المسلمین فی تدبیر الامور العظام و فیما ابرم و جزم ولم یترک لغیره»[۲۸] مشرکین مکه کاملا» معتقد بودند که کارهای بزرگ در عالم فقط با قدرت ذات الله انجام می گیرند و هیچ کس با الله در این امور شریک نیست ، به همین خاطر بروز مصائب و مشکلات بزرگ ،تنهاخدا را می خواندند و فقط از او کمک می گرفتند و اگر به سفر دریایی می رفتند گر چه بتها ی خویش را با خود می بردند اما اگر گرفتار امواج دریا می شدند تنها از خدا مدد می خواستند و بتها را به دریا می انداختند و معتقد بودند در این موارد از بتهایشان کاری ساخته نیست .قرآن از این بابت از آنها گلایه دارد که به هنگام مشکلات تنها از خداوند کمک می خواهند و زمانی که خداوند آنها رانجات می دهد دوباره به شرک روی می آورند ،و اذا غشیهم موج کا لضلل دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر فمنهم مقتصد و ما یجحد بآیاتنا الاکل ختار کفور»[۲۹] هنگامی که فر می گیرد آنها را موجهایی همچون کوه خالصانه خدا را به فریاد می خوانند و عبادت را خاص او می دانند ولی هنگامی که آنان را نجات داده و به خشکی رساندیم ، ( تنها ) برخی از ایشان میانه روی اختیار مکنند (و به ایمان خود وفا دار می مانند ) و آیات ما را هیچ کس جز خیانت پیشگان نا سپاس انکار نمی کند .
و در جای دیگر می فرماید : قل من ینجیکم من ظلمات البر و البحر تضرعا» و خفیه لئن انجانا من هذه لنکونن من الشاکرین * قل الله ینجیکم منها و من کل کرب ثم انتم تشرکون»[۳۰] بگو چه کسی شما را از اهوال و شدائد خشکی و دریا رهایی می بخشد در آن حال که او را فروتنانه علنی و نهانی به فریاد می خوانید که اگر خداوند ما را از این شدائد برهاند سوگند می خوریم که از سپاسگذاران باشیم بگو خداوند شما را از آن و از هر غم و اندوهی می رهاند سپس شما شرک می کنید.
انگیزه ایمان آوردن حضرت عکرمه بن ابی جهل همین تناقض د ر افکار مشرکین بود، او می گوید وقتی مکه توسط حضرت رسول فتح شد من به قصد فرار از مکه خارج شدم و به سوی دریا رفتم و از آنجاسوار کشتی شدم در میان راه کشتی دچارطوفان شد کشتی بانان فریاد زدند که خدا را بخوانید و از او کمک بگیرید چون از معبودان دیگر کاری ساخته نیست . عکرمه می گوید باخودگفتم وقتی دردریا جز خداوند کسی به دادمن نمی رسد پس درخشکی هم فریادرس تنها الله است . همان جا با خودم عهد کردم که اگر به سلامت به ساحل رسیدم پیش رسول اکرم بروم و به خدای واحد ایمان بیاورم![۳۱]
در واقعه فیل هم نکته بسیار جالبی در این مورد وجود دارد هنگامیکه ابرهه به قصد تخریب کعبه به سوی مکه لشکر کشید . در راه هر چه ازاموال قریش گیرمی آورد غارت میکرد ازجمله تعدادی از شتران عبدالمطلب هم توسط لشکریان ابرهه به یغما برده شدند عبدالمطلب در جستجوی شترهایش نزدابرهه رفت و از او خواست تا شترهایش رابه او برگرداند، ابرهه به او گفت من برای تخریب کعبه که تمام سرمایه ما است آمده ام آنگاه تو در مورد شترهایت سفارش می کنی . عبدالمطلب گفت انا رب الابل و للبیت سیحمیه ،من صاحب شترهاهستم،کعبه خود پروردگاری داردکه از آن حفاظت می کند.