توحید عبارتست از این که در درون انسان مسلمان این عقیدهی باطل وجود نداشته باشد که کسی دیگر غیراز خداوند جالب منافع ،دافع مضار ،کنترل کننده، فرمانروا و فریادرس است . و انسان در زندگیش هیچ گونه رغبت و رجاء و رهبتی به غیر خداوند نداشته باشد .کسی که این گونه باشد موحد است .در غیراین صورت مشرک است (البته بعدازاتمام حجت) هر چند لفظاً آن ( شرک ) را بر زبان نیاورد .
توحید یعنی داشتن اعتقاد مبنی بر اینکه برای جهان هستی و انسان تنها یک خالق و آمر وجود دارد و آن دو هم چنانکه مخلوق خداوند هستند مأمور او نیز میباشند و باید در خط بندگی خداوند قرار گیرند .که البته بخش اختیاری زندگی انسان نیز مشمول این قانون می شود .
به عبارت دیگر توحید یعنی یکی کردن و یکی شدن اعتقاد و زندگی انسان بر طبق فرمان خداوند .
کعبه محل فرمانروایی توحید :
توحید یعنی اینکه انسان به این امر معتقد شود که در عالم هستی هیچ فرمانروا و فریادرس دیگری غیر از خداوند وجود ندارد .که خلاصهی دعوت پیامبران نیز همین بوده است ( لا اله الا الله ) و این اولین آموزهی لازم برای انسان مسلمان است .
بخاطر انحراف انسانها از حقیقت توحید ، مراکزی برای رویکرد آنها ایجاد شد .که آنها را به عنوان قبلهی دلهایشان قرارمی دادند و در آن اماکن ، فرمانروایان و فریادرسان باطل را مستقر می نمودند و به عبادت آنها می پرداختند . و بدنبال آن فرمان آنها را پذیرفتند و نیزجلب نفع و دفع ضرر را در دست آنها می دیدند . لذا از آنها فریادخواهی می کردند .
خداوند برای حذف انحرافات از میان بشر تنها به نهی نمودن از اطاعت طاغوت دعوت نمینماید . بلکه بجای آن( برنامهی باطل ) ، برنامهی حق و خیر را معرفی میکند و آن را جانشین برنامه و انحراف قبلی میکند . خداوند در این مورد برای اینکه توجه بشر را از مراکز فرمانروایان و فریادرسان باطل منصرف نماید( بعد از آمدن برنامهی حق و خیر) به یکی از بندگان شایستهی خود فرمان داد که مرکزی را برروی زمین بنا کند تا مردم بعد از رویگردانی از مراکز شرک ، به آن مرکز توحیدی رو کنند . واین مکان بعنوان مرکز فرمانروایی و پایتخت خداوند بر روی زمین مقرر شود که همانا خانهی کعبه بود . دلیل ضرورت این کار این بود که انسان دارای جسمی است و باید رویکردی رادرزندگی داشته باشد . یعنی بایستی رویش را به طرف جسمی خاص بنماید . اما چون ذات خداوند جسم و جهت ندارد به او فرمان داده شد که رویش را به طرف خانهی کعبه کند تا بدین وسیله تمام رویکردهای انسان ( هم مادی و هم معنوی ) خدایی شوند .
توحید الوهیت
توحید الوهیت بر اساس سورهی حمد بعد از ایمان به آخرت مطرح شده است . البته برای کسانی که در زمینهی خداشناسی دارای مشکل هستند باید قبلاً با دلایل عقلی خداوند را بشناسند بعداً به ایمان به آخرت بپردازند . پس توحید الوهیت یعنی اینکه در زندگی عملی تنها فرمان خداوند را اطاعت کردن و تنها از او فریادرسی کردن .
معنی کلمهی رب :
رب در اصل مصدر است و به معنی پرورش دادن و خداوندی کردن میباشد . بعداً بر وزن مصدر ، صفت مشبهه از آن درست شده است به معنای پرورش دهنده . و چون صفت مشبهه برای دوام است نه حدوث ( مثل اسم فاعل ) ، پس ترجمهی رب به پرورش دهنده به معنای اسم فاعل درست نیست . زیرا کلمهی راب به معنی پرورش دهنده (در معنای اسم فاعل) میباشد . مثلاً قادر یعنی تواننده و قدیر یعنی توانا . پس رب یعنی خداوند . و البته خداوند ترجمهی کلمهی اله نیست . چون الله علم است و ترجمه نمیشود . خداوندی کردن ۵ کار را لازم دارد :
۱ – جلب و تهیهی امکانات .
۲ – دفع موانع .
۳ – کنترل کردن سرانجام آن .
۴ – فرمان دادن و فرمانروایی .
۵ – فریادرسی و کمک کردن .
ترتیب معانی پنجگانه ی مذکور بر اساس سورهی حمد میباشد .
شناخت دو رکن اول از رب ( جلب امکانات و دفع موانع ) رغبت درونی ،رکن سوم ( کنترل کننده ) رهبت درونی ، رکن چهارم ( فرمانروایی ) اطاعت از فرمان خداوند و رکن پنجم ( فریادرسی ) فریادخواهی از خداوند را در انسان ایجاد میکند .
سه رکن اول باحالت اسم آورده شده اند . زیرا اینها جهانبینی انسان را میسازند و دو رکن اخیر طالب عمل از انسان هستند لذا باحالت فعل بیان شدهاند .
همچنین برابر نظرات علما به سه رکن اول توحید ربوبیت گفته میشود و به دو رکن اخیر توحید الوهیت میگویند .
مشرکین زمان نزول قرآن توحید ربوبیت را داشتهاند اما به توحید الوهیت معتقد نبودهاند .درصورتی که هدف اصلی دعوت پیامبران ایجاد توحید الوهیت بوده است .
معنی اله :
پنج موردی که در معنای رب گفته شد در اینجا هم مطرح است . اما فرقی که در بین اله و رب وجود دارد این است که در اله دو معنی اخیر مستقیماً مدلول هستندو سه معنی اول برایش شرط میباشند.
به عبارت دیگر دو معنی اخیر شطر هستند و سه معنی اول شرط میباشند. کلمه ی اله در لغت در ابتدا برای امور محسوس بکار رفته است . مثلاً گفتهاند ( اله الفصیل ) یعنی مادر بچه شتر به چراگاه رفته است وهنگام غروب که برمی گردد بچهاش خود را بطرف مادرش میکشد . زیرا منافعش را در وجود او میبیند و مضارش را از طریق او دفع میکند . بر مبنای وجود این احساس به مادرش پناه میبرد و خودش را در اختیار او قرار میدهد .که اگر شتر(مادر) شعور میداشت وبراین اساس فرمانروایی میکرد بچهاش از او اطاعت میکرد. همچنین در هنگام مشکلات به مادرش پناه میبرد .که برای تمام این کارها کلمهی اَلِهْ یَاْلَهُ بکار برده میشد .
بعداً این لغت تکامل یافته و در مورد انسان بکار برده شده است . مبنی بر اینکه وقتی کسی به منافعی نیاز داشته باشد و خواهان دفع مضاری باشد و بر اثروجود این حالت ، دارای رغبتی شود و چنین احساس کند که صاحبش بر او تسلط دارد وازاین طریق کنترلش را در دست دارد و بر این اساس دارای رهبتی گردد و از او فرمانبرداری کند وبرای تحقق نتایج اسباب از او طلب یاری کند ، به کسی که این کارها را انجام میدهد اله گفته میشود . اگر کسی سه معنی اول را داشته باشد اله حق است . در غیر این صورت اله باطل است .و چون غیر از خداوند کسی دیگر شروط مذکور را ندارد پس اله دیگری غیر از او وجود ندارد . سه معنی اول بخش معرفت را برای انسان تأمین میکنند و دو معنی اخیر موضعگیری انسان را روشن میکنند .
دلیل اینکه بجای جمله ی( لا اله الا الله) جملهی (لا رب الا الله )گفته نشده این است که کلمه ی رب ( به معنای سه رکن اول ) انجام عمل را بدنبال ندارد اما کلمه ی اله ( که دو معنی اخیر عمل را خواستار است ) درخواست انجام عمل از انسان را بدنبال دارد .
فرق توحید ربوبیت اصطلاحی و الوهیت در چیست ؟
انسان در زمینهی ایمان به ربوبیت تنها به شناخت آن میپردازد و در درونش بدان رغبت و رهبت پیدا میکند و مستقیماً در واقعیت خارجی زندگی انسان تأثیری نمیگذارد . اما موضعگیری در برابر الوهیت باید عملی باشد که از آن به عبادت و استعانت تعبیر میشود .
موحد :
کسی است که خداوند را هم درزمینه ی ربوبیت ( جالب منافع ، دافع مضار ، کنترلکننده ) و هم درزمینه ی الوهیت ( فرمانروایی ، فریادرسی ) واحد ویکتا بداند و آنها را از همدیگر جدا نکند و در زندگی عملی خویش به مقتضای آنها عمل نماید وبدانها تسلیم شود . اما انسان مشرک تنها به توحید ربوبیت ایمان دارد و به توحید الوهیت معتقد نیست .
تعریف مشرک :
هرگاه برای انسان این امر تبیین شود که تنها خداوند جالب منافع ،دافع مضار ،کنترلکننده ،فرمانروا و فریادرس است و هیچ کس دیگر در این امور با او شریک نیست و باید نسبت به غیر خدا امید و خوف را نداشته باشد. و در این زمینه ها بر او اتمام حجت صورت گرفته باشد و او از روی بدجنسی و بصورت آگاهانه خلاف این حقایق را در زندگیش انجام دهد مشرک میشود . پس تا بر انسان تبیین و اتمام حجت صورت نگیرد هیچ کس مشرک نمیشود. هر چند اعمالش شرک آمیز باشند.
انواع شرک:
برابرموازین عقلی ممکن است در ۵ زمینه شرک روی دهد :
۱ – کسی که معتقد باشد ذاتی دیگر مثل خدا وجود دارد .
۲ – داشتن اعتقاد نسبت به اینکه فاعل و مؤثر دیگری با خدا وجود دارد .
۳ – اذعان نمودن نسبت به اینکه خالقی دیگر غیراز خدا وجود دارد .
۴ –اعلام اینکه رب دیگری با خدا وجود دارد .
۵ – داشتن اعتقاد نسبت به اینکه اله دیگری غیر از خدا وجود دارد .
اینها مظاهر شرک هستند که توحید در مقابل همهی آنها قرار میگیرد .
برابر بیان قرآن در موارد ۱ و ۳ و ۴ شرک روی نداده است .بلکه درزمینه ی موارد ۲ و۵ شرک روی داده است.
ارتباط دُعا و توحید:
در مورد دعا سؤال این است که وقتی در قضا و قدر الهی همه چیز مقرر شده است نقش دعا در اینجا چیست ؟
جواب این است که دعا جزو وظایف انسان است . زیرا دعا تعبیری از توحید افعالی خداوند است.وآن یعنی این که غیر از خداوند کسی دیگربراسباب تأثیر گذار نیست . لذا انسان مسلمان برای دورشدن از شرک درزمینه ی فاعلیت خداوند و اتصاف به توحید افعالی لازم است در هر کاری بعد از بکارگیری اسباب برای تحقق نتایج آنها از طریق دعا تأثیرشان را از خداوند بخواهد . بنابراین انجام وظایف انسان با دعا خاتمه مییابد. وآن یعنی اینکه اگرانسان از دعا نمودن خودداری نماید وظیفهی بندگی را انجام نداده است. و اسباب رابعنوان شریک خداوندمقرر گردانیده است .لذا برای تحقق توحیدافعالی در قلب انسان و اعلام نیازمندی انسان به خداوند دعا ضروری است.مسائل مذکور حکمت وجایگاه دعا رامشخص می کنند . چنانکه در حدیث آمده است : الدعاء مخ العباده .
اولوالعلم و توحید:
تعریف اولوالعلم : کسانی که شهادتشان (شهادت بر حقشان) بر اساس علم به توحید است اولوالعلم نامیده میشوند.
توحیدو نظام سیاسی:
اولین پایهی نظامسیاسی در اسلام توحید میباشد . که برگرفته از آیهی معروف ( الا له الخلق و الامر ) میباشد . و آن به این معناست که خلق و امر جهان آفرینش و زندگی انسانها ، حق خداوند است و هیچ کس غیر از او حق فرمانروایی بر آن دو را ندارد . چون غیر از او خالقی دیگر وجود ندارد .
درضمن این امرمورد پذیرش همگان است که تنها خالق موجودات ، حق صدور اوامر بر آنها را دراختیار دارد . در نظام سیاسی اسلام نیروی مقننه وجود ندارد . زیرا تنها خداوند ، قانونگذار است . بلکه بجای آن نیروی مبینّه وجود دارد . و شایسته است که در این زمینه از عبارت قرآنی آن ( مبینّه ) استفاده شود.