تهدیداتی که درباره‏ ی ریاء آمده است(۵)

ابن رجب می‌گوید:[۱] «بدان که عمل برای غیر خدا، چند نوع است:

گاهی ریای محض است به گونه‌ای که شخص در عملی که انجام داده فقط و فقط به خاطر اهداف و مقاصد دنیوی، منظورش این است که دیگران عملش را ببینند، مانند حال و وضع منافقان در نمازشان؛ همان طور که خدای متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰهِ قَامُواْ کُسَالَىٰ یُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ﴾ [النساء: ۱۴۲]: «منافقان هنگامی که برای نماز بر می‌خیزند، سست و بی‌حال به نماز می‌ایستند و با مردم ریا می‌کنند (و نمازشان به خاطر مردم است‌؛ نه به خاطر خدا)». همچنین خداوند، کفار را به ریا توصیف کرده و می‌فرماید: ﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِم بَطَرٗا وَرِئَآءَ ٱلنَّاسِ﴾ [الأنفال: ۴۷]: «و مانند کسانی (از قریشیان) نباشید که بسیار مغرورانه و خودستایانه و برای خودنمائی کردن در برابر مردم (از شهر مکه به سوی میدان بدر) بیرون آمدند».

این ریای محض، ممکن است که از هیچ مؤمنی در نماز و روزه سر نزند اما ممکن است در صدقه‌ی واجب یا حج یا دیگر اعمال ظاهری و یا اعمالی که نفع و فایده‌اش به دیگران می‌رسد، از مؤمن سر بزند؛ چون اخلاص در این گونه اعمال، خیلی سخت است و هیچ مسلمانی شک ندارد در اینکه این عمل، باطل بوده و صاحبش مستحق خشم و عقوبت از جانب الله است.

گاهی عمل برای خداست و آن عمل با ریا آمیخته است. اگر ریا در اصل عمل باشد، نصوص صحیح بر بطلان آن عمل، دلالت دارند. سپس ابن رجب احادیث دال بر این مطلب را ذکر کرده است. از جمله‌ی آن می‌توان به احادیث زیر اشاره کرد:

حدیثی که مؤلف آورده است؛ حدیث شداد بن اوس به طور مرفوع که آن حضرت صلی الله علیه و سلم می‌فرماید: «من صلی یرائی فقد أشرک، ومن صام یرائی فقد أشرک، ومن تصدق یرائی فقد أشرک. وإن الله عزّ وجل یقول:  أنا خیر قسیم لمن أشرک بی، فمن أشرک بی شیئاً فإنّ [ جده عمله وقلیله وکثیره][۲] لشریکه الذی أشرک به، أنا عنه غنی»: «هرکس برای ریا نماز بخواند، شرک ورزیده و هرکس برای ریا روزه بگیرد، شرک ورزیده و هرکس برای ریا، صدقه و زکات بدهد، مرتکب شرک شده است. خدای عزّ وجل می‌فرماید: من بهترین تقسیم کننده برای کسی هستم که به من شرک ورزیده، هرکس چیزی را شریک من گرداند، [ رنج و نتیجه‌ی کارش و همه‌ی کارش] برای شریکی است که شریک من گردانیده و من از او بی‌نیازم» [روایت احمد].[۳]

حدیث ضحاک بن قیس به طور مرفوع که پیامبر صلی الله علیه و سلم طی آن می‌فرمایند: «إن الله – عزّ وجل – یقول: أنا خیر شریک، فمن أشرک معی شریکاً فهو لشریکی[۴]، یا أیها الناس، أخلصوا أعمالکم لله ﻷ فإن الله لا یقبل من الأعمال إلا ما أخلص[۵] له، ولا تقولوا: هذا لله والرّحم، فإنها للرحم، ولیس لله منه شی، ولا تقولوا: هذا لله ولوجوهکم، فإنه لوجوهکم، ولیس لله منه شیء»: «من بهترین شریک هستم. هر کس، شریکی برای من قرار دهد، او متعلق به کسی است که وی را شریک من قرار داده است. ای مردم! اعمال و کردارتان را برای خدا خالص گردانید؛ چون خداوند فقط اعمالی را می‌پذیرد که برای او خالص گردانیده شده، و نگویید: این عمل برای خدا و فلان فامیل است، چون [ اگر چنین بگوید ] آن عمل برای فلان فامیل است و چیزی از آن برای خدا نیست و نگویید: این عمل برای خدا و برای رضایت شماست؛ چون [ اگر چنین بگوید]  آن عمل فقط برای رضایت شماست و چیزی از آن برای خدا نیست». بزار آن را روایت کرده است[۶] و ابن مردویه و بیهقی با سندی آن را روایت کرده‌اند که منذری می‌گوید: «در این سند، اشکالی وجود ندارد[۷]».

حدیث ابوامامه باهلی که می‌گوید: مردی نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: ای رسول خدا، به نظر تو اگر کسی بجنگد و هم اجر و پاداش از خدا بخواهد و هم به دنبال این باشد که دیگران نامش را ببرند، چه چیزی نصیبش می‌شود؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «لا شیئ له»: «چیزی نصیبش نمی‌شود». و سه مرتبه به او گفتند «لا شیئ له»: «چیزی نصیبش نمی‌شود». سپس آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: «إن الله لا یقبل من العمل إلا ما کان له[۸] خالصاً، وابتغی به وجهه»: «همانا خدا هیچ عملی را نمی‌پذیرد جز عملی که برای خدا خالص گردانیده شود و جلب رضایت خدا از آن عمل، مد نظر باشد». ابوداود و نسائی با اسنادی خوب آن را روایت کرده‌اند[۹]. سپس ابن رجب افزود: اگر به عنوان مثال نیتی غیر از ریا همچون گرفتن حقوق برای خدمت، یا گرفتن چیزی از غنیمت، یا نیت تجارت، با نیت جهاد آمیخته شود، به خاطر آن اجر جهادشان کم می‌شود و به طور کلی عملشان باطل نمی‌شود.

 

(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– در کتاب «جامع العلوم و الحکم» در شرح حدیث اول ۱/۴۵- ۵۱ چاپ دار ابن جوزی، این گفته را اظهار داشته است.

[۲]– آنچه در اینجا آمده براساس نسخه های «الف »و «ض» و کتاب «جامع العلوم والحکم»، ۱/۴۷ می‌باشد. در نسخه‌ی «ع» عبارت: «جِدَّهُ »، در نسخه‌ی «ب» عبارت «جِدَّ عمله قلیله وکثیره»، در نسخه‌ی «ط» و کتاب «حلیه الأولیاء»، ۱/۲۶۹، عبارت «فإن جسده وعمله قلیله وکثیره»، در «المسند»، عبارت: «فإن حشده عمله قلیله وکثیره» و در «مجمع الزوائد»، ۱۰/۲۲۱ عبارت: «فإن جسده عمله قلیله وکثیره» آمده و لفظ «جِده» از تعدادی از مصادر افتاده است.

[۳]– امام احمد در «المسند» ۴/۱۲۵، طیالسی در مسندش ش ۱۱۲۰، ابونعیم در «الحلیه» ۱/۲۶۹ و  ابن عساکر در «تاریخ دمشق» ۲۶/۱۷۸ آن را روایت کرده‌اند. طبرانی در «المعجم الکبیر» ش ۷۱۳۹، بزار در مسندش ش ۳۴۸۲، ابن عدی در «الکامل فی الضعفاء» ۴/۳۹، بیهقی در «شعب الإیمان» ۵/۳۳۷ و دیگران از طریق عبدالحمید بن بهرام از شهر بن حوشب از عبدالرحمن بن غنم از شداد به طور مختصر آن را روایت کرده‌اند. هیثمی در «مجمع الزوائد» ۱۰/۲۲۱ می‌گوید: «در سند این روایت شهر بن حوشب وجود دارد که احمد و دیگران او را ثقه دانسته و محدثان دیگری او را ضعیف دانسته‌اند و بقیه‌ی راویانش ثقه‌اند.»

[۴]– در نسخه‌ی «ب»، عبارت: «لشریکه» آمده است.

[۵]– در نسخه‌ی «ط»، عبارت : «خلص» آمده است.

[۶]– بزار در مسندش ش ۳۵۶۷، ابن قانع در «معجم الصحابه» ۲/۳۲، دارقطنی در سننش ۱/۵۱، ابن مردویه- آن گونه که در «الدر المنثور» ۵/۴۷۲ آمده-؛ بیهقی در «الشعب» ۵/۳۳۶، ابن عساکر در «تاریخ دمشق» ۲۴/۲۸۱ و ضیاء مقدسی در «الأحادیث المختاره» ۸/۹۰ آن را روایت کرده‌اند. اسناد این روایت، صحیح است.

  نگا: أحادیثالصحیحه ش ۲۷۶۴٫

اما گفته‌ی :«یا أیها الناس، أخلصوا أعمالکم لله….  تا آخر»، جزو حدیث مرفوع نیست، بلکه از گفته‌ی ضحاک رضی الله عنه گرفته شده است همان طور که ابن عساکر در «تاریخ دمشق» آن را بیان داشته است. ابن ابی شیبه در «المصنف» ۷/۱۳۷ و ابن عساکر ۲۴/۲۸۲ آن را به طور موقوف روایت کرده و اسنادش صحیح است.

منذری در «الترغیب و الترهیب» ۱/۲۳ می‌گوید: «بزار با اسنادی که خالی از اشکال است و بیهقی آن را روایت کرده‌اند. اما در صحابی بودن ضحاک بن قیس اختلاف نظر وجود دارد». درست این است که وی صحابی است. نگا: الإصابه ۳/۴۷۸٫

[۷]– از عبارت: «و ابن مردویه آن را روایت کرده» تا اینجا شیخ سلیمان به سخن ابن رجب در «جامع العلوم و الحکم» افزوده است.

[۸]– کلمه‌ی «له» از نسخه‌ی «ب» افتاده است.

[۹]– نسائی در سننش ۶/۲۵ و طبرانی در «المعجم الکبیر» ۸/۱۴۰ این حدیث را روایت کرده‌اند و طبق گفته‌ی ابن رجب و منذری در «الترغیب و الترهیب»، ۱/۲۳ اسنادش خوب است. حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری»، ۶/۲۸ آن را حسن دانسته و ابن حجر، منذری و دیگران آن را به ابوداود نسبت داده‌اند و من این روایت را در سنن ابوداود پیدا نکردم. ابن قطان در کتاب «بیان الوهم و الإیهام»، ۲/۲۴۵، از عبدالحق اشبیلی به خاطر نسبت دادن این حدیث به ابوداود انتقاد نموده است.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …