خداوند میفرماید:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰهِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ﴾ [الکهف: ۲۸].
«با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را میخوانند و رضای او را میطلبند، و چشمانت را از ایشان برای جستن زینت حیات دنیوی برمگردان».
امام مسلم از سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه چنین نقل میکند: ما شش نفر در محضر رسول خدا صلی الله علیه و سلم بودیم، مشرکین به حضرت گفتند [که] اینها را از اطراف خودت دور کن تا در مقابل ما جسارت نکنند. آن شش نفر عبارت بودند از من و ابن مسعود و یک مرد از هزیل و بلال و دو مرد دیگر که اسم ایشان را از یاد بردهام. با این گفتۀ مشرکین به ارادۀ خدا فکری در دل رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد، ولی خداوند آیۀ فوق را نازل فرمود».
آنچه مهم است، گفتۀ سعد بن ابی وقاص است که گفت: به ارادۀ خدا در نفس رسول خدا صلی الله علیه و سلم وسوسهای پدید آمد. از این حدیث درمییابیم که نفس همواره به بدی دستور میدهد و با التزام و تعهد و تقید سرِ سازگاری ندارد، بلکه خواستار افسار گسیختگی و بیقید و بندی است؛ هرچند که این قید و بند نفعی برای وی در دنیا و آخرت دربر داشته باشد. نفس دوست ندارد هیچ احدی به وی امر کند که خوشایند او نیست و او را محدود کند، به همین علت نفس اهمال و راحتطلبی را دوست دارد. در آیهای که ذکر شد، مشاهده میشود که اشرف انسانها که پیامبر بزرگوار است، مورد خطاب قرار میگیرد تا بر نفس خود تسلط داشته باشد و آن را به مصاحبت اصحاب و یاران فقیر وادارد.
یکی از معانی صبر حبس است. گو این که نفس زکیۀ حضرت به ایشان گفت: نسبت به پیشنهاد بزرگان قریش چراغ سبز نشان داده و از اصحاب و یاران مستضعفی که در مجلس حضور دارند، کمی فاصله بگیر که ناگهان فرمان الهی آمد و به پیامبر دستور داد که خویشتن را با همان اصحاب فقیر و مستضعف مونس و ملازم سازد، هرچند که نفس به چیز دیگری تمایل داشته باشد. صبر از بارزترین راههای تربیت است؛ زیرا نفس را تا درجۀ لوامه و مطمئنه بالا میبرد و رسیدن به این مراتب در گرو تحمل مشقات و بازداشتن آن از تبعیت از هوی و هدر ندادن وقت است. نقل است که امام بشر حافی رحمه الله همراه مردی در بیابان راه میرفت، رفیقش تشنه شد و به ایشان گفت: «شما از این چاه آب مینوشی؟» بشر گفت: «از چاه بعدی». هنگامی که به چاه بعدی رسیدند باز سؤال کرد؛ «از این چاه آب مینوشی؟» باز گفت: «از چاه بعدی». خلاصه اینگونه او را از این چاه به آن چاه وعده میداد. سرانجام روی به همراهش کرد و گفت: دنیا هم اینگونه سپری میشود.
امام ابن الجوزی در بارۀ این رویداد میگوید: «هرکس این اصل را درک کند میتواند با ملاطفت نفس را از بسیاری از خواستههایش باز دارد و وعدۀ نیک به آن بدهد تا بر مشقات صبر پیشه کند. همچنانکه بعضی از سلف خطاب به نفس خود میگفتند: به خدا سوگند! این بازداشتنها فقط به منظور دلسوزی و شفقت و گرفتارنشدن به عذاب الهی است.
ترس از عذاب الهی، یکی از عواملی است که اصحاب و تابعین را به صبر و کنترل نفس در مقابل خواسته و خواهشهای آن وادار میکرد، نفسی که هیچگاه مایل نیست از آنچه که دوست دارد منع شود.