هفتما: همانا بعضی از اهل علم فعل مکفّر(کافر کننده) را فسق دیدهاند نه کفر و بر آن تفسیق فاعلش را مترتب کردهاند نه تکفیرش را.
و با این تأویل کافر نمیشوند مادام که نصی را رد نکنند و علما اجماع دارند – همانطور که قبلا آوردیم – بر کفر کسی که پیامبر صلی الله علیه وسلم را دشنام دهد و محمد بن سحنون اجماع را بر کفرش نقل کرده است و گفته کسی که کافرش نداند کافر است.
رحمه الله میگوید: «علما اجماع دارند بر اینکه دشنام دهندهی پیامبر صلی الله علیه وسلمو نقصکنندهی او کافر است و وعید به عذاب الله برای او بر او جاری است و حکم او نزد امّت کشتن است و کسی که در کفرش و عذاب شدنش شک کند کافر است».
و ابو یعلی بخاطر تأویل، دشنام به پیامبر را فسق میدید نه کفر، و بر آن، فسق دشنامدهنده را مترتب کرده بود، نه کفرش را، و علما او را بخاطر آن تکفیر نکردند و ابن تیمیّه / در «الصارم» این قولش را انکار کرده و گفته است: «ویجب أن یعلم أن القول بأن کفر الساب فی نفس الأمر إنما هو لاستحلاله السب زله منکره وهفوه عظیمه، ویرحم الله القاضی أبا یعلى، قد ذکر فی غیر موضع ما یناقض ما قاله هنا»؛ «و واجب است که دانسته شود که قول به اینکه کفر دشنامدهنده در نفس امر همانا بخاطر حلال دانستن دشنام است، چنین چیزی خطای منکر و لغزش عظیمی است، و خداوند قاضی ابو یعلی را رحمت کند که در جای دیگر چیزی که مناقض با آنچه در اینجا گفته است را ذکر کرده است».
و معلوم است که ابن تیمیّه، قاضی ابو یعلی را بخاطر آن سخنش تکفیر نکرده است، بلکه از هیچ یک از علما نقل نشده که او را بخاطر آن سخن تکفیر کرده باشند. و تبدیل کردن احکام الله و تحکیم نمودن حکم غیر الله و رسولش نیز چنین است، و بعضی آن را ملحق به ظلم در حکمکردن کردهاند و تحکیم غیر الله و رسولش را مانند حکم بغیر ما انزل الله قرار داده، و تبدیلکننده را تفسیق کردهاند نه تکفیر و علما به حجّت اینکه آنها کافر را تکفیر نکردهاند، آنان را تکفیر نکردند.
و از آنچه گذشت چنین مقرر میشود که در کلام ائمهی دعوت نجدیه دربارهی تکفیر کردن مطلق مشرک، و تکفیر کسی که کافرش نمیداند، در کلامشان تفصیل است و آن اینکه مشرک با اصل دین مخالفت کرده چون توحیدش را با شرک نقض کرده است و با آنچه که معلوم از دین به ضرورت است مخالفت کرده است، برای همین بدون تفصیل دادنش او مشرک خارج از ملّت است. اما تکفیر کردن او همراه با تلفظش به شهادتین و اظهار شعائر اسلام، پس این مسألهای خفیه است و کسی که او را بعد از کسب علم به حالش و اقامهی حجّت بر او تکفیر نکند، کافر میشود. اما مطلق دانستن قول به کفر کسی که کافر را تکفیر نکند، پس این باطل است و شیخ محمد بن عبد الوهاب / در ردیه اش بر الشریف آن را رد و ابطال کرده است و میگوید: «وأما الکذب والبهتان، فمثل قولهم: إنا نکفر بالعموم، ونوجب الهجره إلینا على من قدر على إظهار دینه، وأنا نکفّر من لم یکفّر ومن لم یقاتل، ومثل هذا وأضعاف أضعافه. فکل هذا من الکذب والبهتان الذی یصدون به الناس عن دین الله ورسوله. وإذا کنا لا نکفّر مَن عبد الصنم الذی على قبر عبد القادر، والصنم الذی على قبر أحمد البدوی، وأمثالهما، لأجل جهلهم وعدم من ینبههم، فکیف نکفر من لم یشرک بالله إذا لم یهاجر إلینا، ولم یکفّر ویقاتل؟ ﴿سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ﴾».[۲۰]
ترجمه: «و اما دروغ بهتان آنها که میگویند همانا ما به عموم تکفیر میکنیم و برای کسی که میتواند، هجرت را برای اظهار دینش واجب میدانیم و اینکه ما کسی که تکفیر نکند و نجنگد را تکفیر میکنیم و امثال این سخنان و چندین برابر اینها، همهی این حرفهای دروغ و بهتان است؛ برای اینکه مردم را از دین الله و رسولش باز دارند. وقتی ما کسی که بت روی قبر عبدالقادر گیلانی و احمد بدوی و مانند آنها را عبادت میکند و بخاطر جهلشان و نبودن کسی که آنها را آگاه سازد تکفیر نمیکنیم، پس چطور کسی که دچار شرکی نشده است و فقط بخاطر اینکه به سوی ما نیامده و تکفیر نکرده و نجنگیده را تکفیر میکنیم؟ پاک و منزهی و این تهمت و افترایی بزرگ است».
[۲۰]– به نقل از منهاج أهل الحق والإتباع الشیخ سلمان بن سمحان، صص: ۵۶-۵۷٫