تفسیر تاریخ از نگاه ابن تیمیه و هشدار وی به مسلمانان

چون پژوهشگر به هنگام مطالعه­ ی نظریات عمیق ابن تیمیه در مورد تاریخ امت­های پیشین، درنگ ­کند و به مقارنه و مقایسه میان امت­هایی که رسالت داشتند و نیز امت­هایی که پیامبری میان­شان مبعوث نشد و با زبان و ادبیات امروزی ما سخن می­گویند، بپردازد و در پرتو مطالعه ­ی فلسفه­ ی تاریخ، در می ­یابد که شیخ الاسلام از کسانی نیست که در حکم دادن شتاب کند. بلکه به عنوان یک صاحب نظر معتقد است که تاریخ اعمال پیامبران و تمدن­هایی را که به وجود آوردند ثبت و ضبط نموده است و به مقداری که از زمان بعثت پیامبران دور و یا نزدیک می­شویم، تمدن­های انسانی شکوفا شده یا کهنه می ­شوند بلکه حتی سعادت و شقاوت بشر محقق می­شود، (و الله متعال در سوره­ های مکی وجود جنس پیامبران را از همان ابتدا ذکر کرده است تا وجود این جنس و سعادتمندی پیروان آنها و بدبختی و شقاوت مخالفان آنها ثابت کند).[۱]

همچنین خداوند متعال کسانی را که پیامبران را تکذیب می­کنند، چنین متوجه می­سازد: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»: «آیا آن‌ها در زمین سیر نکردند، تا دل‌هایی داشته باشند که با آن (حقیقت را) دریابند، یا گوش‌های که با آن (اخبار گذشتگان را) بشنوند؟! پس بی‌گمان چشم‌های (ظاهر) نا‌‌‌بینا نمی‌شود و لیکن دل‌هایی که در سینه‌هاست، نابینا می‌شود.» (حج: ۴۶).

بر اساس تقسیم­ بندی ابن تیمیه، امت­ها بر دو نوع تقسیم می­شوند؛ نوع اول آنهایی هستند که از سوی خداوند بر آنها کتاب نازل شده است مانند یهود و نصاری؛ و نوع دوم کسانی هستند که هیچ کتابی ندارند مانند هند، یونان و ترک و همچنین عرب قبل از بعثت محمد؛ و ابراهیم به سوی روم صائبی که در آن زمان در مقدونیه و … می­زیست فرستاده شد. و از آثار به جا مانده از صابئه در حران هیکل ­هایی است که برای علت اول و عقل و نفس و ستارگان می ­باشد و این در دین یهود، نصاری، فارس و روم نصرانی نبود.[۲]

بسیار ملاحظه می­شود که میان فیلسوفان یونان و عبادت ستارگان ارتباط وجود دارد چرا که آنها اجرام آسمانی را بزرگ می­شمردند، همچنان که برخی اشتباهات شایع تاریخی را تصحیح می­کردند مانند اسکندر ذوالقرنین که حکایتش در قران آمده است و برخی پنداشته­اند که او اسکندر مقدونی شاگرد ارسطو طالیس است.

به راستی مسیر تاریخ در زیر قدم­های پیامبران گذشته است، آنها فرستادگان خداوند به سوی بشر بودند که خداوند آنها را با آیات و نشانه­ ها و معجزات متمایز نمود و شناخت آنها را برای مخلوقات آسان کرده است. به درستی که راه شناخت پیامبران، همانند راه شناخت یکی از ادیان است؛ الله متعال با ویژگی­هایی آنها را متمایز نموده است که این ویژگی­ها از اخبار آنها و بررسی احوال­شان شناخته می­شود چنانکه پزشکان و فقها از این طریق نیز شناخته می­شوند. به عنوان مثال کسی که نحو سیبویه و طب ابقراط و فقه ائمه اربعه و … را ببیند، اقرار وی به این امور از روشن­ترین امور است؛ و از اینجاست که خداوند متعال در قرآن امر نبوت و اثبات جنس آن­را که در عالم رخ داده است، مانند داستان نوح و قومش، هود و قومش، شعیب و لوط و ابراهیم و موسی و …. با هم ذکر می­کند.[۳]

چنانکه قرآن برای ما بیان می­کند که برای هر امتی پیامبری آمده است، خداوند متعال می­فرماید: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَهُ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ»: «یقیناً ما در (میان) هر امت پیامبری را فرستادیم که: «الله یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید». پس الله بعضی از آنان را هدایت کرد و بر بعضی از آنان گمراهی محقق گشت، پس در زمین بگردید، آنگاه بنگرید عاقبت تکذیب‌کنندگان چگونه بود.» (نحل: ۳۶)

و می­فرماید: «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَنَذِیراً وَإِن مِّنْ أُمَّهٍ إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ»: «یقیناً ما تو را به حق بشارت‌دهنده و هشدار‌‌دهنده فرستادیم. و هیچ امتی نیست؛ مگر آن‌که در (میان) آن هشدار دهنده (آمده و) گذشته است.» (فاطر: ۲۴)

پیامبران واسطه ­هایی[۴] میان خداوند و بندگانش در تبلیغ اوامر و نواهی و وعده و وعید او تعالی می­باشند.[۵] پیامبران صلوات ­الله­ علیهم برای تحصیل مصالح و تکمیل آن و از بین بردن مفاسد، فرستاده شده­ اند؛ پیروان رسولان کامل­ترین مردم گردیدند و برعکس آن، کسانی که پیامبران را تکذیب کرده­اند، پیرو مفاسد گشته و مصالح را رعایت نمی­کردند.

ابن تیمیه بیان نموده است که سعادت در پیروی پیامبران و شیوه و منهج آنان می­باشد. و منهج و برنامه آنها به رضایت و متقاعد سازی فراخوانده و همه را مخاطب قرار می­دهد. دلیل او بر این سخن این است که در طول تاریخ رابطه بشر با پیامبران  قطع نشده است. و اخبار متواتر آن مشهور است و در واقع با ظهور پیامبران بوده که حوادث در عالم رخ داده و تاریخ­ساز شده است چراکه ماموریت آنها نزد خاص و عام واضح و آشکار بوده است از این­رو تاریخ در حقیقت حادثه ­ی مشهوری است که همگی مردم در آن مشترک­ اند تا بشناسند چه زمانی قبل و بعد از آنها گذشته است.[۶]

 اگر بین پیامبران و فلاسفه مقایسه ­ای انجام شود، ملاحظه می ­شود که منهج پیامبران بر امر کردن بشر به آنچه صلاح آنها در آن است و نهی از آنچه عامل فساد آنها می­ باشد، استوار است و در این مسیر نزدیک­ترین راه­ها را پیموده است و مانند فلاسفه، مردم را به سخن در اسباب کائنات، مشغول نکردند. روش فلاسفه بسیار خسته کننده و کم فایده است. یا سبب ضرر است. مثال این مساله چنین است که پیامبر مانند پزشکی است که بیماری را ملاقات می­کند، بیماری­ اش را تشخیص می ­دهد و نسخه­ای متناسب با بیماری می ­پیچد و بیمار را به مصرف دوای خاصی راهنمایی می­کند همچنین امر می­کند که خورد و نوش خود را به چه ترتیب تنظیم کنید، بیمار نیز چنین کرده و شفا می ­یابد اما فیلسوف راهی طولانی می ­پیماید و در مورد سبب وجود بیماری، اوصاف بیماری و نکوهش آن صحبت می­کند و اگر بیمار از وی بپرسد چگونه شفا می­یابد، از پاسخ ناتوان می­ماند.

و با همین قاعده است که ابن تیمیه به طور خاص به تاریخ مسلمانان می­نگرد و چنین مساله را روشن می­کند که پیروان محمد به توحید، علم و سعادت فرا می ­خواندند. یعنی با این مثال میان صحابه و تابعین و میان متکلمین و فیلسوفان مسلمان، مقایسه می­کند. و در برابر حوادث تاریخی درنگ نموده و علت آن­را، مخالفت با اصول اسلامی، قرآن و حدیث می­داند و علت انقراض دولت بنی امیه را شخصی به نام جعد بن درهم و جهم بن صفوان به علاوه ­ی عوامل دیگر می­داند.[۷]

و اینگونه بود که سستی در امت رخنه کرد و نور عقیده­ در جان­ها خاموش شد و عملکرد خود را مطابق با نقشی که در میان اولین مسلمانان داشت، از دست داد و ضعف و سستی در امت ظهور کرد و عقیده­ ی راسخ از نیرویی محرک و برگرفته از اقناع عقلی و یقین قلبی تبدیل به افکار و اندیشه­ هایی شد که زبان به سخن از ذات الهی دراز نمود و هیبت و شکوه از قلب­ها بیرون رفت.

چون عقیده در جان­ها به ضعف و نابودی گرایید، وهن و گمان جایگزین آن شد و جای خود را به مناقشه و جدل کلامی و فلسفی داد و نفاق و بدعت­ها و گناهان آشکار شد؛ مسلمانان در برابر دشمنان­شان خوار و زبون شدند و صلیبی­ها به سرزمین­های اسلامی تجاوز نموده و در اواخر قرن چهارم، بر بیت المقدس تسلط یافتند.[۸]

چنین حالتی در نبرد با تاتار هم روی داد چنانکه برخی می ­گفتند هولاکوخان، پادشاه تاتار، به مانند بختنصر بنی­اسرائیل است و به تفسیر سوره­ی بنی­اسرائیل استناد می­کردند که خداوند متعال در صورت فساد در زمین چنین وعیدی به آنان داده بود.[۹]

ابن تیمیه مطابق با این قاعده حوادث تاریخی را تفسیر می­کرد. وی بیان می­کند که محنت قرآن، ابتدا با تشجیع و تشویق قرمطی ­های باطنی با آشکار نمودن آرا و نظرات­شان بعد از ترجمه­ی کتاب­های فلاسفه شروع شد.

وقتی فلاسفه دیدند که قول منتسب به پیامبر و اهل بیت، قولی بود که متکلمین جمهیه و پیروان آنها می­گفتند و چون این قول را مخالف با عقل خود دیدند، دست طمع به تغییر و دگرگونی ملت دراز کردند، برخی از آنها آفریدگار را منکر شدند و کفر صریح اظهار کردند و با مسلمانان جنگیدند و قرامطه بحرین، حجر الاسود را دزدیدند.[۱۰] اما به کمک به دشمن در میدان نبرد اکتفا نکردند بلکه به میدان اندیشه و عقیده نیز حمله کرده و بسیار سخن گفتند تا اینکه دروازه قیاس­های فاسد در امور عقلی توسط متکلمان، باز شد و زندیقان بر اجرای نقشه­ های شوم خود جرات یافتند و با قرامطه به ابطال تمام شریعت پرداختند چنانکه رئیس آنها در شام گفت: ما از شما عبادات را ساقط کردیم پس دیگر بر کسی هیچ روزه، نماز، حج و زکاتی نیست.[۱۱]

قبل از اینکه این بخش را – موضع ابن تیمیه در مورد تاریخ – به پایان بریم، باید اعتراف کنیم که از این نیک اندیشی ابن تیمیه در میحطی سیاه و تاریک و هولناک تعجب می­کنیم؛ وی در مورد حدیث ذیل تفسیری ارائه می­ دهد: «ان الله یبعث لهذه الامه فی راس کل مائه سنه من یجدد لها دینها»: «خداوند در ابتدای هر صد سال، شخصی از این امت را برمی­ انگیزد که دینش را تجدید می­ کند.» تجدید و نو شدن بعد از کهنه و مندرس شدن اتفاق می­افتد و این کهنگی، غربت اسلام است. سپس کوشش می­کند تا اطمینان و آرامش را به درون قلب ما داخل کند (این حدیث بر این دلالت می­کند که مسلمان نباید از کمبود کسانی که حقیقت اسلام را می­ شناسند، اندوهگین شود و نباید بدین سبب سینه­اش تنگ شود و در شک و تردید نسبت به دین قرار گیرد همچنان که در ابتدای شروع اسلام، چنین بود. خداوند متعال می­فرماید: «فَإِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ فَاسْأَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ لَقَدْ جَاءکَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»: «پس اگر در آنچه بر تو نازل کرده‌ایم در تردید هستی، از کسانی‌که کتاب (آسمانی) را پیش از تو می‌خوانند؛ بپرس، یقیناً حق از طرف پروردگارت به تو رسیده است، پس هرگز از تردید کنندگان مباش!» (یونس: ۹۴)[۱۲]

(اما در همین حال از مخالف با اوامر پروردگار نهی می­کند چرا که گناهان، شکست­، غم­ و ناراحتی  در پی دارد، همانند شکستی که در روز جنگ احد به آنها رسید؛ و علت ذکر قصه­ های بنی­اسرائیل در قرآن را عبرت و پند گرفتن ما از آنها بیان می­کند و در این دیدگاه به قول برخی از سلف استدلال می­کند که گفتند: «بنی ­اسرائیل از بین رفتند؛ و اکنون مقصود این آیات شما هستید.» و اینگونه ما را به اصلی که بر مبنای آن تاریخ را تفسیر می­کند،       بازمی­ گرداند.

 

[۱] – النبوات ص ۲۷

[۲] – الجواب الصحیح: لیدن ج۲ص ۲۰۴-۳۰۵٫

[۳] – النبوات ص ۲۶-۲۷

[۴] – النبوات، ص ۳۵

[۵] – طریق الوصول، ص ۱۴۰

[۶] – نقض المنطق، ص ۱۵

[۷] – الفرقان بین الحق و الباطل، ص ۱۲۲

[۸] – همان، ص ۱۲۰

[۹] – همان، ص ۱۲۰- ۱۲۱

[۱۰] – شرح حدیث النزول ص ۱۷۳ منشورات المکنب الاسلام ۱۳۸۹ هـ. ۱۹۶۹ م.

[۱۱] – نفس مصدر ص ۱۶۹ (ص ۱۶۳ و ۱۶۵)

[۱۲] – مجموع الفتاوی شیخ الاسلام ج۱۸، ص ۲۹۸- ۲۹۹ چاپ ریاض.

مقاله پیشنهادی

به صبر کنندگان مژده بده

ما از آنِ الله هستیم و به سوی او برمی‌گردیم تا به هرکس هر عملی …