اشتقاق لغویِ «جماعت» واضح و روشن است. از اجتماع مشتق شده است و ضدّ تفرقه و پراکندگی است. ابن تیمیه میگوید: گر چه بعدها لفظ جماعت اسمی شد بر آنان که کنار هم جمع شدند، ولی جماعت همان اجتماع است و نقطهی مقابل آن پراکندگی و از همگسیختگی است[۱].
اما هرگاه لفظ جماعت با سنت ذکر شد، یعنی گفته شد: اهل السنه و الجَماعه، منظور، سلف این امت میباشد که شامل صحابه و تابعین میشود. آنان که بر حقیقتی روشن و صریح، برگرفته از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم تجمّع نمودهاند[۲].
ابو شامه گفته است: «از آنجا که بر لزومِ جماعت دستور آمده است، منظور پایبندیِ به حق و جماعت است؛ گر چه پایبندانِ به حق اندک و مخالفین، بس فراوانند. زیرا حق همان است که جماعتِ نخستین یعنی رسول الله صلی الله علیه وسلم و صحابه رضی الله عنهم بدان معتقد و پایبند بودهاند؛ و هرگز فراوانی و فزونیِ اهل باطلِ بعد از ایشان، ملاک اعتبار نیست»[۳].
آنگاه که از عبدالله بن مبارک دربارهی «جماعت» سؤال شد، گفت: «ابوبکر و عمر»؛ گفته شد: ابوبکر وعمر که از دنیا رفتهاند! گفت: «پس فلانی و فلانی». اعتراض شد که فلان و فلان نفر هم مردهاند! ابن مبارک گفت: «ابوحمزه سکری» خود به تنهایی جماعت است[۴].
ابن مبارک میخواست «جماعت» را به فردی تفسیر کند که صفات و ویژگیهای کاملِّ تبعیت و پیروی در او جمع شده باشد. از همین رو به افرادی از این گروه که امیدِ اقتدای به آنان میرود را مَثَل میزند. و در زمان وی جز ابو حمزه سکری که عالم و فاضل و زاهد بود، کسی دیگر یاد نمیشد.
علما در مورد لغت جماعت در روایاتی که التزام به جماعت و عدم خروج از آن را واجب میداند، اختلاف نظر دارند. البته از دید ما این اختلاف، از نوع تنوع و تعدد است نه اختلاف تضاد و تعارض.
۱- برخی بر این باورند که منظور از جماعت، صحابه هستند نه غیر. (چرا که صحابه ش کسانیاند که ستونهای دین را بر پا داشته و محکمش نمودند و آناناند که هرگز بر ضلالت جمع نمیشوند)[۵].
این سخن از عمر بن عبدالعزیز نقل شده است. بر پایهی این سخن باید گفت: لفظِ جماعت مطابق با روایت دیگری است که از رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت است و آن، «ما أنا علیه الیوم وأصحابی»: «آن چه من و یارانم امروز بر آنیم» میباشد. گویا در این میان به گفتار، روش و اجتهادات آنان رجوع میشود. بدون هیچ تعارضی بنا بر گواهی و تأیید رسول الله صلی الله علیه وسلم برای ایشان، این مقوله حجت محسوب میشود. خصوصاً در روایتی که میفرماید: « فَعَلَیْکُم بِسُنَّتِی وَسُنَّهِ الخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ…»: «باید که تابع سنت من و جانشینان راهیافته باشید…» ودیگر روایاتی که با همین مضمون در دست است.
۲- و گویند: منظور از جماعت، علما، فقهاء و ائمهی مجتهد هستند؛ (چرا که الله ﻷ آنان را حجّتی و مدرکی بر مخلوقین قرار داده و مردم در دین تابع و پیرو آناناند)[۶]. این مقوله از امام بخاری / نقل شده است. وی در کتاب صحیح بخاری چنین عنوانی میبندد: (باب ﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّهٗ وَسَطٗا﴾ [البقره: ۱۴۳] وَمَا أَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِلُزُومِ الجَمَاعَهِ، وَهُمْ أَهْلُ العِلْمِ» ترجمه: «باب ﴿وهمچنین شما را امتی وسط ومیانهرو قرار دادیم﴾ و این که نبی ص دستور به پایبندی به جماعت میدهد، و جماعت، همان علما هستند»[۷].
ترمذی معتقد است: «از نگاهِ علما (جماعت) به اهل فقه، علم و حدیث، تفسیر میشود. وی در ادامه به سخن ابن مبارک که از او سؤال شد منظور از (جماعت) کیست؟ و او گفت: آنان ابوبکر و عمر هستند، استناد میکند»[۸]. و ابن سنان گفته است: به اهل علم و حدیث، جماعت گویند[۹].
پس با این تفسیر، منظور از «جماعت»، همان اهل سنت که عالم و مجتهد و دانایان هستند، میباشد. با این تعریف بدعتگراها از این مقوله خارجاند. همانگونه که عموم مقلدین از این تعریف بیروناند. زیرا به ایشان اقتدا نمیشود و غالباً آنها پیروان علما هستند.
۳- و برخی گفته اند: منظور از «جماعت»، اهلِ اسلام هستند که بر امری از امور دین تجمّع نمودهاند. (یعنی همان اهل اجماع؛ وقتی بر مسأله یا حکمِ شرعی یا اعتقادی اجماع نمایند، جماعت نام دارند. این باور از حدیثِ « لا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى ضَلالَهِ : امت من بر گمراهی اتفاق نظر نمیکنند» برداشت میشود)[۱۰].
ابن حجر عسقلانی بر سخن امام بخاری که میگوید: جماعت یعنی اهل علم، تعلیق زده و معتقد است: اهل حل و عقد در هر دوره و عصری را «جماعت» گویند. کرمانی گفته است: مفهومِ الزام و پایبندی به جماعت یعنی اینکه انسانِ مکلَّف به آنچه مجتهدین بر آن اجماع نمودهاند، ملزم باشد. این تعریف یعنی همان اهل علم. اصولیها آیهای را که امام بخاری به عنوانِ تیتر و باب بیان کرده بود را دلیل آورده و با آن، «اجماع» را حجت میدانند. چرا که با استناد به آیهی ﴿جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّهٗ وَسَطٗا﴾ اهل اجماع را عادل میدانند. مفهوم این سخن این است که آنان در گفتار و اعمالی که بر آن اجماع نمودهاند، از خطا و لغزش محفوظ و معصوماند[۱۱].
۴- و برخی هم گفتهاند منظور «سواد اعظم» یعنی همان گروه پیروز است. و روایت «کُلُّهَا فِی النَّارِ إِلاَّ السَّوَادَ الأَعْظَمَ» نیز به همین معنا ترجمه میشود. در کتاب «نهایه» گفته شده است: «علَیکُم بِالسَّوادّ الأعظَمِ: أی جُملهِ النَّاسِ ومُعظمِهِمُ الَّذینَ یَجتَمِعونَ عَلَی طَاعَهِ السُّلطانِ وسُلوکِ النَّهجِ القَویمِ»: «باید که همراه سواد اعظم یعنی عموم مردم باشید. همراه کسانی که تابع قدرت مرکزی و رهروان قانونِ استوار و پابرجایند»[۱۲].
علی س نیز چنین تفسیر میکند: «سواد اعظم همان گروههای نجات یافته هستند. اعتقادات دینی ایشان حقّ است و هر کس با آنان مخالفت ورزد جاهلانه مرده است. خواه در امر شریعت با آنان اختلاف نماید یا در امور سیاسی و قدرتشان؛ در هر صورت او با حق مخالفت ورزیده است»[۱۳]. افرادی همچون ابومسعود انصاری و ابن مسعود نیز چنین تفسیر نمودهاند.
شاطبی میگوید: بنا بر این تعریف، مجتهدین امت اسلامی، علما و شریعتمدارانِ عامل، جزو سواد اعظم هستند؛ دیگران هم که تابع و پیرو ایشان هستند در تعریف داخلاند. هر کس از جماعت و گروه ایشان خارج شود، تنها و شکارِ شیطاناند. تمام اهل بدعت در زمرهی آناناند که شکار و طعمهی شیطان شدند؛ چرا که با پیشینیان امت اسلامی مخالفند و هرگز وارد جمع آنان نشدند[۱۴].
۵- و گفته شده است: جماعت یعنی تجمّع مسلمانان پیرامون یک امیر. این نظر طبری است که اقوال گذشته را ذکر کرده و میگوید: «و هدف روایت، التزام و پایبندی به جماعت است. همانان که پیرو کسیاند که به اتفاق آراء، وی را امیر نمودند. و هر کس از بیعتش سر برتابد، از جماعت خارج شده است»[۱۵].
لذا رسول الله صلی الله علیه وسلم به التزامِ جماعت دستور داده و از پراکندگی امت در انتخاب کسی که او را پیشوای خویش کردهاند، نهی میکند[۱۶]. و میگوید: گروهی که با رضایت کامل بر امیر بودن شخصی اتفاق نظر نمودند، کسی که از آنان جدا شود، به مرگ جاهلیت مرده است. این تفسیری است که ابو مسعود انصاری از جماعت ارائه میدهد. و جماعت اکثریت مردم و تمام علما و متدیّنین و دیگر مردماناند. وآنان همان سواد أعظم هستند[۱۷].
خلاصهی مطلب این است که جماعت، به تجمّع افراد پیرامون امامی که موافق با کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد، بر میگردد. و روشن و واضح است که اتفاق بر غیرِ سنت، از معنای جماعتی که احادیث تعریف مینماید، خارج است.[۱۸]
این بود چکیدهی اقوالی که در معنای جماعت آمده است. جماعتی که التزام به آن واجب است و نهایتاً در دو بند خلاصه میشود:
(أ): جماعت یعنی بیعت با یک امام، طبق موازین شرعی. با این تعریف تبعیت از چنین گروهی واجب و خروج از آن حرام است.
(ب): جماعت از دید اهل سنت یعنی پیروی و ترک بدعت، که به تعبیری دیگر، مذهبِ حق نام دارد. تفسیر جماعت به صحابه اهل علم، اهل اجماع و سوادِ أعظم، همگی به یک مورد بر میگردد؛ و آن یعنی پایبندی به آنچه رسول الله صلی الله علیه وسلم و یاران وی ش بدان معتقد بودند. حال بر اساس وضعیت امت و اختلاف جغرافیایی و عصر و زمان، خواه کم باشند یا زیاد. از این روست که عبدالله بن مسعود رضی الله عنه میگوید: «جماعت آن است که در راستای حق باشد گر چه تک و تنها باشی»[۱۹].
در الفاظی دیگر آمده است: جماعت آن است که با اطاعت الهی همسو باشد هر چند هم که تنها و بیکس باشی[۲۰].
[۱]– مجموع الفتاوی، ج۳ ص ۱۵۷.
[۲]– شرح واسطیه اثر هراس ص ۱۶.
[۳]– الباعث، به قلم ابی شامه ص ۲۲.
[۴]– شرح السنه نوشتهی بغوی ج۱ ص ۲۰۵.
[۵]– الإعتصام نوشتهی شاطبی ج۲ ص ۲۶۲.
[۶]– فتح الباری ج۱۳ ص ۲۷.
[۷]– فتح الباری ج۱۳ ص۳۱۶.
[۸]– سنن ترمذی ج۴ ص۴۶۵.
[۹]– شرف أصحاب الحدیث ص۲۶-۲۷.
[۱۰]– الإعتصام ج۲ ص۲۶۳.
[۱۱]– فتح الباری ج۱۳ ص ۳۱۶.
[۱۲]– النهایه ج۲ ص۴۱۹.
[۱۳]– الإعتصام ج۲ ص ۲۶۰.
[۱۴]– همان ص ۲۶۱.
[۱۵]– فتح الباری ج۱۳ ص ۳۷.
[۱۶]– الإعتصام ج۲ ص۲۶۴.
[۱۷]– همان.
[۱۸]– همان ص۲۶۵.
[۱۹]– الحوادث و البدع نوشتهی ابو شامه ص ۲۲ و بیهقی در المدخل.
[۲۰]– لالکائی در شرح السنه ج۱ ص ۱۰۸-۱۰۹.