- بقلم/ دکتر عادل شدی
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم انسانی بسیار شجاع و بینهایت دلیر و وارسته بودند. و در باب شجاعت او همین بس که بدانی؛ ایشان تنها و یک تنه بار مسئولیت دعوت بسوی یکتاپرستی و توحید و اخلاص عبادت پروردگار یگانه را بدوش گرفته، در مقابل جهان کفر قد علم نمودند، و تمام شکنجهها و آزار و اذیتها و حیلهها و نیرنگهای آنها را بجان و دل خریده، تمام تهدیدها، ترورها، از خانه وکاشانه بیرون کردنها، وتمام فشارهای اقتصادی و نفسانی آنها هرگز نتوانست او را یک قدم از راهش کنار زند، و یا در قلب او ترس و وحشتی بیندازد، بلکه این مصیبتها و سختیها و رنجها باعث میشد او بیش از پیش بر دعوت اصلاحگر و سازندگی خویش پایبندتر و در راه خود استوارتر گردد.
و با کمال شجاعت و دلیری و مردانگی تمامی نیروهای کفر و فساد و عصیانگر، و تمامی قدرتهای دیکتاتور و طاغوتهای زمانه را به پوچی و حقارتشان تذکر داده، از بلندای ایمان بر سینههای سترگ فولادی و قلبهای سنگی آنها دست رد زده، با افتخار بدانها گفت: سوگند بخدای یگانه؛ اگر خورشید تابان را در دست راستم، و ماه درخشان را در دست چپم، بگذارید تا دست از این راه برکشم، هرگز چنین نخواهم کرد، تا خداوند این دین را بر جهانیان پیروز گرداند یا من در راه به ثمر رسیدن آن جان دهم.
انس بن مالک؛ یار فداکار رسول خدا صلی الله علیه وسلم میگوید: پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم بهترین انسانها بود، سخاوتمندترین انسان روی زمین، دلیرترین و شجاعترین مردها بود، شبی صدائی هولناک مردم مدینه را بوحشت انداخت. پهلوانان هراسان بسوی صدا حرکت کردند. در راه رسول خدا صلی الله علیه وسلم را دیدند که از جانب صدا بازمیگشت! پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم پیش از همه شمشیرش را برگردن آویزان کرده، سوار بر اسب لخت ابوطلحه، بسوی صدا رفته بود، و حالا از آنجا باز گشته به مردم میگفت: نترسید، چیز نگران کنندهای نیست([۱]).
امام نووی میگوید: این تصویری است گویا از شجاعت و دلیری پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم که در اسرع وقت و پیش از همه مردم بسوی خطر رفته بود، تا از حقیقت ماجرا سردرآورد. وقبل از اینکه مردم به منطقه خطر برسند پیامبر از آنجا باز میگشتند.
جابر (رضی الله عنه) یکی از یاران شجاع آن حضرت صلی الله علیه وسلم از حکایت کندن خندق میگوید: مشغول کار در خندق بودیم که صخرهای بزرگ جلویمان را گرفت. پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم را صدا زده گفتیم: یا رسول الله، این سنگ بسیار بزرگی است. جلوی راهمان سبز شده. آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: اینرا بگذارید برای من.
سه روز بود که ما بشدت کار میگردیم، و هیچ آذوقه و غذایی بما نرسیده بود. پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم از شدت گرسنگی سنگی را به شکمشان بسته بودند. با این حال کلنگ را گرفته کنار صخره سنگ آمده، با یک ضربهی بسیار شدید صخره را خرد کردند([۲]).
آری، این سنگ سترگ و قوی که یاران پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم از شکستن آن عاجز مانده بودند، با یک ضربه توانمندی از بازوی پرقدرت پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم به سنگ ریزههای خورد تبدیل گشت… و این برهانی است از قدرت و توان آن مقام والا و شجاعت و ایستادگی و دلیری و مقاومت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در مقابل سختیها و بلاها را در تاریخ نظیری نیست. مردانگی و شجاعتی که جز آن کس که این مقام والا را بدو ارزانی داشته بود هیچ کس مقدار و اندازه آنرا نمیتواند درک کند.
پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم در زندگی جهادی خویش در جنگهای بسیاری شرکت کردند، و تاریخ هرگز بیاد ندارد او در یکی از میدانهای نبرد و در یکی از صحنههای رزم آوری یک قدم و یا حتی سرانگشتی بخواهد به عقب برگردد. این شجاعت و دلیری و اقدام و پیش قدمی پیامبر باعث شده بود همه لشکریان و پهلوانان بزرگ مسلمانان رهن اشارهی او باشند و هرگز بخود اجازه ندهند کوچکترین نافرمانیای از دستورات ایشان از آنها سرزند. نه تنها بخاطر اینکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم بودند، بلکه به این دلیل نیز که آن سرداران و پهلوانان نامدار و مشهور؛ صحنههایی از شجاعت و دلیری و مردانگی پیامبر را با چشمان خود میدیدند که در مقابل رادمردیها و دلاوریهای او خود را هیچ حساب نمیکردند([۳]).
در این باره؛ سردار با نام و نشان تاریخ اسلام، دلاوری که ذوالفقار رعد آسایش نامی بس بزرگ بر صفحات تاریخ نگاشته؛ علی بن ابیطالب میگویند: هرگاه آتش جنگ به سختی برافروخته میگشت و دو گروه به شدت با هم گلاویز میشدند، پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم در جلوی همه، مقابل دشمن قرار میگرفت، و ما پشت سر او پناه میگرفتیم([۴]).
و همچنین از این سردار دلیر تاریخ اسلام، علی بن ابیطالب آمده است که گفتند: اگر ما را در غزوه حماسه ساز “بدر” میدیدی که چگونه پشت سر پیامبر پناه میبردیم، و او از همه به دشمن نزدیکتر بود! میدانستی که پیامبر خدا قدرتمندترین و دلاورترین قهرمانانند ([۵]).
در غزوه احد “ابی بن خلف” یکی از پستترین سرداران ددمنش سپاه کفر قسم خورد پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم را به شهادت برساند.
باده غرور سرداده سوار بر اسب خود وارد معرکه شده میگفت: ای محمد! یا میمیرم یا میکشمت!
صحابه به پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم گفتند: آیا اجازه میدهید، کسی از ما با او بجنگد؟ پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: نه، بگذارید بیاید. چون به پیامبر نزدیک شد، آن حضرت نیزهای را از “حارث بن صمه” گرفته چون شیر بران رعدآسا بسوی او حملهور شدند، صحابه که در اطراف پیامبر بودند با جهش آن حضرت بدینسو و آنسو پراکنده شدند، پیامبر با دقت تمام نیزه را در گردن آن دیو وحشی صفت فرو برد. از شدت ضربه پیامبر چند بار پهلوان اهریمن صفت بدور خود پیچید. سپس خوار و ذلیل و گریان بسوی قریشیان باز گشته داد میزد: محمد مرا کشت!
قریشیان او را دلداری داده میگفتند: نترس چیز مهمی نیست. و او زار زار میگریست و میگفت: اگر این نیزه به تمام انسانهای روی زمین میخورد همه را از پای درمیآورد. آیا نشنیدید که گفت: من تو را میکشم؟!
بخدا سوگند اگر به رویم تفی میانداخت مرا میکشت.
این اهریمن خودخواه و بخود مغرور در راه بازگشت به مکه مردار شد([۶]).
و در غزوه حنین وقتی قبیله “هوازن” مسلمانان را با کمین تیراندازان خود غافل گیر کردند، همه فرار کردند، تنها پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم بود که در برابر دشمن چون سدی فولادین ایستاده فریاد برآورد:
منم پیامبر بر حق خدا… منم فرزند عبد المطلب([۷])
بارالها! صلوات و سلام و درود فرست بر پیامبر و محبوب عزیزت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم، و ما را در رکاب آن حضرت در بهشت برین جای ده. و ما را از دستان مبارک آن حضرت جامی از حوض کوثرت بنوشان تا پس از آن هرگز طعم تشنگی را احساس نکنیم…
([۱]). به روایت امام بخاری و امام مسلم نیشابوری.
([۳]). محمد الانسان الکامل، ص/ ۱۸۸، ۱۸۹٫
([۴]). به روایت امام احمد و نسائی.
([۶]). نگا: السیره النبویه، ابن هشام ۳/ ۱۷۴٫
([۷]). نگا: اخلاق النبی(صلی الله علیه وسلم) فی القرآن والسنه ۳/ ۱۳۴۱٫