یکی از مهمترین اهدافی که رسول خدا برای آن مبعوث شدند تصفیه اخلاق و رفتار و تزکیه می باشد. و بلکه هدف نهایی تمام رسالت ها و ثمره ی آنها می باشد. خداوند متعال می فرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» (جمعه: ۲) «او کسی است که در میان درس ناخواندگان رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را پاک (و تزکیه) میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت (سنت) میآموزد اگر چه پیش از این در گمراهی آشکار بودند».[۱]
بعدها از راه و روش اصلاح نفس با اسم تصوف یاد شد که مصیبت و بلا در لابه لای خود نهفته بود. بدون اینکه حد و مرزی داشته باشد. اکنون به مثال های زیر توجه کن.
۱- به ابو یزید بسطامی[۲] گفته شد: از اوایل ریاضت نفس خود برای ما سخن بگو؟پس گفت: بله، نفس خود را به سوی خدا فرا خواندم که چنین خواسته ای بر من گران و دشوار آمد و آن را نپذیرفتم. پس تصمیم گرفتم یک سال آب نخورم و لذت خواب را نچشم که این برایم میسر گردید.[۳]
۲- وحکایت شده: یکی از حاضران عالی قدر مجلس ابو یزید که از بزرگان اهل بسطام بود هیچگاه مجلس او را ترک نمی کرد. روزی به ابویزید گفت: من مدت سی سال است که همیشه روزه بودم و هیچگاه روزی را افطار نکردم و شب را به عبادت گذرانده و نمی خوابم اما چیزی از علمی که تو از آن سخن می گویی، نیافتم. درحالی که آن را تصدیق نموده و دوست دارم.
پس ابویزید گفت: اگر سیصد سال روزه بگیری و هر شب را به عبادت بگذرانی، ذره ای از این علم را نخواهی یافت.
آن مرد گفت: چرا؟
ابویزید گفت: چرا که تو خود شیفته ای.
آن مرد گفت: آیا دوایی برای آن وجود دارد؟
ابویزید گفت:بله؛
آن مرد گفت: به من بگو تا آن را انجام دهم.
ابو یزید گفت: آن را نمی پذیری؛
آن مرد گفت: آن را برایم بیان کن تا انجامش دهم؛
ابو یزید گفت: نزد آرایشگر برو و سرو ریشت را بتراش؛ و این لباس (فاخر)را از تن در بیاور و عبایی را بپوش و توبره ای پُر از گردو برگردنت بیاویز و کودکان را پیرامون خود جمع کن و بگو: هرکس به من یک سیلی بزند، گردویی به او می دهم. سپس وارد بازار شو و چنین تمام بازار را در نظر همگان و کسانی که تو را می شناسند، طی کن.
آن مرد گفت: سبحان الله؛ به کسی چون من می گویی چنین کنم؟
ابویزید گفت: اینکه گفتی سبحان الله شرک است.
آن مرد گفت: چگونه ممکن است؟
ابو یزید گفت: چون نفس خود را بزرگ پنداشتی و در واقع نفس خود را از این عمل پاک گفتی و پاکی خداوند را یاد نکردی.
آن مرد گفت: چنین عملی را انجام نمی دهم. مرا به امر دیگری راهنمایی کن.
ابویزید گفت: قبل از هر عملی چنین کن.
آن مرد گفت: نمی توانم.
ابویزید گفت: به تو گفتم آن را نمی پذیری».[۴]
۳- و از این دسته است شیخ محمد سروری مشهور به ابوحمائل؛ یکی از کسانی که به جهد و عبادت مشهور است و اینکه حال بر او غلبه می کند و به زبان های عبری و سریانی و عجمی سخن می گوید. و گاهی در شادمانی ها و عروسی ها چنانکه زنان با صدایی شادمانی خود را اعلان می کنند، چنین می کند… روایت شده که چون شیخ علی حدیدی نزد وی آمده و از او در مورد راه سلوک راهنمایی خواست، چون ابوحمائل او را متوجه نظافت لباسش دید، گفت: اگر می خواهی راه را بدانی لباست را در معرض لمس فقرا قرار بده؛ و اینگونه بود که هرکس که ماهی یا هر خوراکی از این دسته می خورد، با دست خود لباس او را لمس می کرد و به مدت یکسال و هفت ماه چنین بود. چنانکه لباس وی همچون لباس زیتون فروش ها یا ماهی فروشان شده بود… پس چون لباسش را چنین دید به وی اذکاری را تلقین نمود و همراه او وارد راه شد… اغلب شب ها حال بر او غلبه می کرد که در اثر آن با زبان های غیر عربی چون عبری و سریانی و عجمی و هنودی و… سخن می گفت. و گاهی در طول شب می گفت: «قاق، قاق» و جیغ زده و فریاد می کشید و گروهی را مخاطب قرار می داد که دیده نمی شدند. و چون در حالت غلبه حال چیزی می گفت، آن را اجرا می کرد».[۵]
اما کسانی که اخلاق و عبادت را به فساد کشیدند به وضع حدیث نیز روی آوردند چنانکه احادیثی را در جهت هوی و هوس و خواهشات نفسانی خود وضع نموده و به رسول خدا نسبت دادند. و اینگونه به رسول خدا بهتان و افترا و دروغ بستند. اکنون به نمونه هایی از این روایات جعلی اشاره می کنیم.
۱- «من حسن ظنه بالناس کثرت ندامته»:[۶] «هرکس نسبت به مردم گمان نیک داشته باشد، پشیمانی و ندامت وی زیاد خواهد بود».
درحالی که خداوند متعال می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ» (حجرات: ۱۲) «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمان(های بد) بپرهیزید، بیشک بعضی از گمان (ها) گناه است و (در امور دیگران) تجسس (و کنجکاوی) نکنید و بعضی از شما بعضی دیگر را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادرش را درحالیکه مرده است، بخورد؟! پس (البته) آن را ناپسند دارید و از الله بترسید، بیگمان الله توبهپذیر مهربان است».
۲- «بر شماست که لباس پشمی بپوشید تا حلاوت ایمان را در قلب های تان بچشید و بر شماست که لباس پشمی بپوشید تا کم خوردن را بیابید و با آن در آخرت شناخته شوید چراکه لباس پشمی میراث تفکر و حکمت را برای قلب به جای می گذارد. و حکمت چنان در وجود انسان جریان می یابد که خون جریان دارد. پس هرکس خوراک وی زیاد باشد و جسمش بزرگ باشد و قلبش سخت تر باشد، قلب سخت از بهشت دور و به آتش نزدیک است».[۷]
۳- «الهوا العبوا، فانی اکره ان یری فی دینکم غلظه»:[۸] «خوشگذرانی و بازی کنید؛ من دوست ندارم در دین شما غلظت و شدت دیده شود».
۴- «اذا اقل الرجل الطعم ملیء جوفه نورا»:[۹] «چون انسان کمتر بخورد، شکمش از نور پر می شود».
[۱] – الاصول العلمیه للدعوه السلفیه، شیخ عبد الرحمن عبد الخالق حفظه الله
[۲] – ابویزید بسطامی: اسم وی طیغور بن عیسی بن علی و یکی از مشایخ صوفیه می باشد. جد وی مجوسی بود پس او اسلام آورد و در سال ۲۶۱ وفات نمود.
[۳] – قوت القلوب: ۲/۷۰؛ احیاء علوم الدین: ۴/۳۰۴
[۴] – القوت: ۲/۷۴-۷۵؛ الاحیاء: ۴/۳۰۶
[۵] – طبقات شعرانی: ۲/۱۲۶؛ جامع النبهانی: ۱/۲۹۹؛ نگا: الکشف عن حقیقه الصوفیه لاول مره فی التاریخ؛ محمود عبدالرئوف قاسم.
[۶] – تمام در الفوائد: ۱۴/۱/۲؛ ابن عساکر: ۱۶/۱۴۹/۲؛ از ابوالعباس محمود بن محمد بن فضل واقفی؛ رک: السلسله الضعیفه: ۳/۲۱۳: ۱۱۵۲؛ شیخ آلبانی می گوید: این حدیث باطل است.
[۷] – ابوبکر بن النقور در الفوائد: ۱/۱۴۷-۱۴۸؛ ابن بشران، الامالی: ۲/۹/۱؛ ابن الجوزی در الموضاعات؛ آلبانی می گوید: «موضوع است. السلسله الضعیفه: ۹۰
[۸] – دیلمی: ۱/۱/۱۹؛ مسند الفردوس؛ آلبانی می گوید: موضوع است. السلسله الضعیفه: ۲۲۵۸
و در میان راویان آن ابوالعلاء می باشد که ذهبی وی را در ضعفاء ذکر می کند ودارقطنی می گوید: وی کذاب است.
[۹] – دیلمی: ۱/۱/۱۰۲؛ مسند الفردوس؛ آلبانی می گوید: موضوع است. و در میان راویان آن ابوالعلاء می باشد که ذهبی وی را در ضعفاء ذکر می کند ودارقطنی می گوید: وی کذاب است. و همچنین در میان راویان آن ابراهیم بن مهدی می باشد که ذهبی در مورد او می گوید: متهم به وضع حدیث می باشد. نگا: السلسله الضعیفه: ۵/۳۶۷