زمانی که در پاسخ به دعوت حق، صدای چکاچک شمشیرهای دشمنان اسلام از هرسو به گوش میرسید، رهبر بشریت، به مسلمانان دستور داد تا راه مدینه را در پیش گیرند؛ ولی خود رسول اکرم صلی الله علیه و سلم که هدف اصلی جور و ستم آن ستمکاران بود، منتظر فرمان الهی ماند، افراد با نفوذی که از اطراف مکه مسلمان شده بودند، مفتخرانه و داوطلبانه میتوانستند مسئولیت حفاظت آن حضرت را بر عهده گیرند. قبیله «دوس» دارای دژ محکمی بود، رییس آن قبیله «طفیل بن عمرو» آن را در اختیار آن حضرت قرار داد و پیشنهاد کرد تا ایشان به آنجا هجرت کنند، ولی آن حضرت نپذیرفتند([۱]). همچنین شخصی از قبیله بنیهمدان این پیشنهاد را مطرح کرد و اظهار داشت: آن مسئله را با افراد قبیله خود به مشورت گذاشته، سال آینده به محضر آن حضرت خواهد رسید([۲])، لیکن دست تقدیر، این فخر و شرف را برای انصار اختصاص داده بود، قبل از هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم خواب دید که «دار الهجره» جایگاهی سرسبز و شاداب است، آن حضرت فکر میکردند آن جایگاه شهر «یمامه» و یا «هجر» خواهد بود، ولی این سعادت نصیب مدینه شد([۳]).
سال یازدهم بعثت آغاز شد و اکثر صحابه به مدینه هجرت کرده بودند، در همین حال فرمان الهی صادر شد و آن حضرت صلی الله علیه و سلم نیز رخت سفر هجرت بستند. این داستان بسیار جذاب و جالب است و به همین لحاظ امام بخاری رحمه الله با وجود انتخاب اختصار در تألیفاتش آن را با شرح و تفصیل و به نقل از حضرت عایشه ل مرقوم داشته است. گرچه عایشه در آن موقع بیش از هفت، هشت سال سن نداشت ولی اظهارات او در واقع اظهارات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم و حضرت ابوبکر است که از آنها شنیده است، همچنین او در بدو واقع هجرت حضور داشت.
وقتی سران قریش مشاهده کردند که مسلمانان در مدینه تقویت میشوند و اسلام در آنجا روز به روز رو به گسترش است، در «دارالندوه» (که محل برگزاری جلسات مشورتی و تصمیمگیری قریش بود) جلسۀ عمومی تشکیل دادند، در آن جلسه تمام سران قبایل قریش مانند: عقبه، ابوسفیان، جبیرین معطم، نضـر بن حارث بن کلده، ابوالبختری، ابن هشام، زمعه بن اسود بن مطلب، حکیم بن حزام، ابوجهل، نبیه و منبه، امیه بن خلف و غیره شرکت داشتند، پس از شور و تبادل نظر هرکدام نظری ارایه داد. یکی گفت: دست و پای محمد را با زنجیر بسته و او را زندانی کنیم. دیگری گفت: تبعیدش کنیم، ابوجهل گفت: از تمام قبایل افرادی انتخاب شوند و شبانه به طور ناگهانی با شمشیرها بر وی حمله برده او را از پای درآورند. در این صورت خون بهای او میان قبایل مختلف تقسیم میشود و بنیهاشم نمیتوانند به تنهایی با قبایل متعدد به جنگ و مبارزه بپردازند، این پیشنهاد را همگی پسندیدند و به اتفاق آراء تصویب شد. افراد منتخب، شتابزده خود را به خانۀ آن حضرت رسانده و آن را محاصره کردند، عربها ورود به مکانی را که زن در آنجا باشد، عیب و نادرست میدانستند، از این جهت بیرون خانه توقف کردند تا آن حضرت از خانه بیرون روند، آنگاه مأموریتشان را انجام دهند.
قریش با رسول اکرم صلی الله علیه و سلم عداوت دیرینهای داشتند، با وجود این بسیاری از آنان بر اثر اعتمادی که بر آن حضرت داشتند، اموال و کالاهای خود را نزد ایشان امانت میگذاشتند. و از این جهت، امانتهای زیادی نزد آن حضرت گِرد آمده بود. ایشان از تصمیم قریش آگاه شده بودند، روی این اساس حضرت علی را طلبیده فرمودند: به من فرمان هجرت داده شده است و من عازم مدینه هستم، امشب در بستر من بخواب و «بُرد» (شال) مرا که هنگام خواب روی خود میکشیدم، بر خود بکَش و فردا صبح تمام امانات را به صاحبان آنان بسپار. شب بسیار خطرناکی بود، حضرت علی اطلاع یافته بود که کفار تصمیم به قتل آن حضرت گرفتهاند و امشب بستر خواب ایشان، مورد هجوم پَست طینتان مکه واقع خواهد شد، و ممکن است به قربانگاهی تبدیل شود، ولی در نظر خیبر، آن قربانگاه گُل خانهای جلوه کرده بود.
[۱]– صحیح مسلم /۵۸ باب الدلیل علی أن قاتل نفسه لا یکفر.
[۲]– مستدرک ۲/ ۶۱۳، زرقانی علی المواهب ۱/ ۳۵۹٫
[۳]– بخاری، باب هجرۀ النبی صلی الله علیه و سلم (سلیمان ندوی).