خداوند میفرماید:
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى . فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوَى (نازعات: ۴۰ – ۴۱). و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت . پس جایگاه او همان بهشت است
امام قرطبی در تفسیر این آیه فرموده است: «خوف از مقام خدا یعنی ترس از خدا به هنگام ارتکاب معصیت و ترک فوری آن. و نهی نفس از هوی: به معنی زجر و توبیخ آن بر ارتکاب محارم است».
ابن مسعود از دورهای که پس از وی میآید، به خدا پناه میبرد؛ چرا که در آن دوره دولت و قدرت در دست هوی و هوس است، وی میگوید: «شما در زمانی قرار دارید که حق بر هوی حکومت میکند، ولی روزگاری خواهد رسید که هوی برحق حکومت خواهد کرد و از دیدن چنین روزگاری به خدا پناه میبرم».
تابعین خوف را چنین تعریف کرده اند: «خوف عبارت است از دلهره و ترس قلبی از خدا، آگاهی تمام از احکام پروردگار، و فرارکردن قلب از ارتکاب معصیت در هنگام تمایل به سوی گناه».
بنابراین، ترس سه قسم است:
۱- ترس از خدا.
۲- ترس از رخدادن حوادث و عقوبتهای خدا در دنیا و آخرت.
۳- ترس از ارتکاب معصیت.
البته ترس دارای اقسام دیگری نیز هست که اغلب از این سه نوع سرچشمه میگیرد؛ مانند ترس از حوادث دردناک قیامت، ترس از حساب و کتاب، ترس از عدم پذیرش اعمال، ترس از سرنوشت بد و … .
ترس از خدا اساسیترین عامل در جلوگیری از ارتکاب اموری است که آدمی را به سوی معاصی میکشانند، و بدون ترس از خدا ممکن نیست انسان بتواند نفس خود را در مقابل هوی و هوس کنترل کند.
سید رحمه الله میگوید: «کسی که از ایستادن در پیشگاه خدا هراس داشته باشد، اقدام به معصیت نمیکند، و اگر بر معصیت اقدام کند به خاطر ترسی که از پیشگاه خدا دارد، فوراً پشیمان شده و توبه و استغفار میکند و به دایره ی بندگی برمیگردد.
جلوگیری از غلبهیافتن شهوات نفس مرکز دایره اطاعت و فرمانبرداری است. تنها انگیزه نیرومند در هر طغیان و تجاوز و معصیتی تبعیت از هوی و هوس است. اساس همه گرفتاریها و سرچشمه تمامی شرور و مفاسد هوی است، بیشتر انسانها در دام هوی و هوس گرفتار میشوند. علاج جهل سهل است. ولی هوی و هوسی که بعد از آگاهی و علم حاصل میشود، چنان آفت کشندهای است که جز با جهاد و مبارزه سخت و دشوار نمیتوان آن را علاج کرد.
خوف از خدا دژی استوار در مقابل هجوم شدید هوس است و جز با ابزار ترس از خدا بسیار کم میتوان در مقابل خواهشهای نفسانی مقاومت کرد(۱).
هوی و هوس نفس آنچنان شدید است که عقل را کور و آن را اسیر میکند. به همین سبب انسان برای رهایی از هوی نیازمند قدرت و نیروی زیادی است که این قدرت و نیرو تنها به وسیله ترس از خدا و ترس از رسوایی روز قیامت، و ناکامی در دنیا و آخرت حاصل میشود. تابعین – رحمهم الله – اینگونه نفس خود و پیروان را بر اساسترس از خدا تربیت میکردند. آنها همزمان رهروان را به عفو و رحمت خدا امیدوار میساختند.
طبیعت نفس خواهان آن است که از هر قید و بندی آزاد باشد، اگرچه این قیود قوام و دوام نفس را در پی داشته باشد، به همین خاطر نفس به طور دایم نیازمند تمرین صبر است تا راست و وارسته شده و برای جهاد و مبارزه با هواهای نفسانی و انهدام آن مطیع و آماده شود.
تمرین نفس بر صبر
خداوند میفرماید:
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا (کهف: ۲۸).
«با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را میخوانند و رضای او را میطلبند، و چشمانت را از ایشان برای جستن زینت حیات دنیوی برمگردان».
امام مسلم از سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه چنین نقل میکند: ما شش نفر در محضر رسول خدا صلی الله علیه و سلم بودیم، مشرکین به حضرت گفتند [که] اینها را از اطراف خودت دور کن تا در مقابل ما جسارت نکنند. آن شش نفر عبارت بودند از من و ابن مسعود و یک مرد از هزیل و بلال و دو مرد دیگر که اسم ایشان را از یاد بردهام. با این گفته مشرکین به اراده خدا فکری در دل رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد، ولی خداوند آیه فوق را نازل فرمود».
آنچه مهم است، گفته سعد بن ابی وقاص است که گفت: به اراده خدا در نفس رسول خدا صلی الله علیه و سلم وسوسهای پدید آمد. از این حدیث درمییابیم که نفس همواره به بدی دستور میدهد و با التزام و تعهد و تقید سرِ سازگاری ندارد، بلکه خواستار افسار گسیختگی و بیقید و بندی است؛ هرچند که این قید و بند نفعی برای وی در دنیا و آخرت دربر داشته باشد. نفس دوست ندارد هیچ احدی به وی امر کند که خوشایند او نیست و او را محدود کند، به همین علت نفس اهمال و راحتطلبی را دوست دارد. در آیهای که ذکر شد، مشاهده میشود که اشرف انسانها که پیامبر بزرگوار است، مورد خطاب قرار میگیرد تا بر نفس خود تسلط داشته باشد و آن را به مصاحبت اصحاب و یاران فقیر وادارد.
یکی از معانی صبر حبس است. گو این که نفس زکیه حضرت به ایشان گفت: نسبت به پیشنهاد بزرگان قریش چراغ سبز نشان داده و از اصحاب و یاران مستضعفی که در مجلس حضور دارند، کمی فاصله بگیر که ناگهان فرمان الهی آمد و به پیامبر دستور داد که خویشتن را با همان اصحاب فقیر و مستضعف مونس و ملازم سازد، هرچند که نفس به چیز دیگری تمایل داشته باشد. صبر از بارزترین راههای تربیت است؛ زیرا نفس را تا درجه لوامه و مطمئنه بالا میبرد و رسیدن به این مراتب در گرو تحمل مشقات و بازداشتن آن از تبعیت از هوی و هدر ندادن وقت است. نقل است که امام بشر حافی رحمه الله همراه مردی در بیابان راه میرفت، رفیقش تشنه شد و به ایشان گفت: «شما از این چاه آب مینوشی؟» بشر گفت: «از چاه بعدی». هنگامی که به چاه بعدی رسیدند باز سؤال کرد؛ «از این چاه آب مینوشی؟» باز گفت: «از چاه بعدی». خلاصه اینگونه او را از این چاه به آن چاه وعده میداد. سرانجام روی به همراهش کرد و گفت: دنیا هم اینگونه سپری میشود.
امام ابن الجوزی در باره این رویداد میگوید: «هرکس این اصل را درک کند میتواند با ملاطفت نفس را از بسیاری از خواستههایش باز دارد و وعده نیک به آن بدهد تا بر مشقات صبر پیشه کند. همچنانکه بعضی از سلف خطاب به نفس خود میگفتند: به خدا سوگند! این بازداشتنها فقط به منظور دلسوزی و شفقت و گرفتارنشدن به عذاب الهی است.
ترس از عذاب الهی، یکی از عواملی است که اصحاب و تابعین را به صبر و کنترل نفس در مقابل خواسته و خواهشهای آن وادار میکرد، نفسی که هیچگاه مایل نیست از آنچه که دوست دارد منع شود.
مبارزه با نفس
رسول اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید:
«حُجِبَتِ الْجَنَّهُ بِالْمَکَارِهِ وَحُجِبَتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ»(۲).
«بهشت به دشواریها و دوزخ به شهوات و خواهشهای نفسانی پوشیده است».
و در حدیث دیگری میفرماید:
«حُفَّتِ الْجَنَّهُ بِالْمَکَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ»(۳).
«بهشت را مشقات و سختیها احاطه کرده و دوزخ را شهوات و خواستهای نفسانی محاصره کرده است».
بنابر روایت بخاری، بهشت به وسیله پردههایی پوشیده شده است و این پردهها از پوست و حریر و دیگر انواع پردهها نیست، بلکه مشقات و ناملایمات به مثابه پردههایی هستند که گرداگرد بهشت را پوشانده اند. این پردهها زیاد و متعدد و در شکل و رنگهای گوناگون هستند؛ هر مصیبتی را رنگی و هر بلایی را نشانهای است. فرد مؤمن تا همه این پردهها را کنار نزند، ممکن نیست داخل بهشت شود. کنارزدن و دریدن این پردهها را مبارزه با نفس مینامند. برای این کار زمانی بس طولانی لازم است که گاهی طول مسافت و دشواری دریدن این پردهها، انسان را خسته میکند، در اینجا نفس صاحب خود را به اهمال و راحتطلبی و قانعبودن به عباداتی معیوب و ناقص تشویق میکند.
بنابر روایت مسلم گو این که بهشت حصار شده است و آن هم نه بوسیله دیوارهای بتونی و آهنی بلکه به وسیله مشقات و مصایبی که همچون دژهای مستحکمی آدمی را احاطه کرده اند و برای نیل به بهشت لازم است از این موانع گذر کرد و برای انهدام این دژها به هر وسیلهای متوسل شد که این کار را مبارزه با نفس مینامند. بنابراین، بدون کنارزدن پردهها و خرابکردن موانع، رسیدن به بهشت امکانپذیر نیست. برای طی این مسیر و گذر از این موانع باید رنج راه را پذیرفت، چنانکه تابعین نیز در سراسر زندگی پر بارشان چنین کردند.
امام اوزاعی از تابعی بزرگوار عبدالله بن ابی زکریای خزاعی چنین نقل میکند: «بیست سال تمام در کنترل و معالجه زبانم کوشیدم تا سرانجام راست شد»(۴).
و در روایتی دیگر میگوید: «بیست سال سکوت را تمرین کردم تا توانستم بر اراده خویش پیروز شوم»(۵).
تابعی بزرگوار مُوَرِّق بن مُشمرِج عجلی در شرح حال خود گفته است: «بیست سال است که من در جستجوی چیزی هستم و هنوز به آن دست نیافتهام، ولی هرگز از جستجوی آن باز نخواهم ایستاد». گفتند ای ابوالمعتمر! در جستجوی چه چیزی هستی؟ گفت: «سکوت در برابر آنچه به من ربطی ندارد»(۶).
البته جهاد و مبارزه در راه تزکیه نفس، در میان جمعی از تابعین به مراتب بیشتر بوده است:
شیخ الاسلام حافظ بن محمد بن منکدررحمه الله که خود یکی از تابعین است میگوید: «چهل سال با نفس خود مبارزه کردم تا راست شد»(۷).
زاهد مشهور یوسف بن اسباط رحمه الله میگوید: چهل سال است که هرچه نفسم خواسته است ترک کردهام»(۸).
نفس هیچگاه تکالیف و مشقات را دوست نداشته و با آن سرسازگاری ندارد. ولی اگر ما خواهان بدستآوردن پاداش عظیم و اجر فراوانی باشیم که خداوند مقرر فرموده است، باید این راه را بپیمائیم؛ هرچند نفس ما را همراهی نکند، اما نفس تابعین آنان را همراهی میکرد. امام راسخ و استوار، امیرالمؤمنین، عبدالله بن مبارک رحمه الله در این رابطه میگوید: «نفس انسانهای صالح و وارسته با میل خود در کار نیک با آنان همکاری میکند، ولی نفس ما تنها از روی ناچاری با ما در کار نیک همکاری میکند و باید آن را مجبور و ناچار سازیم».
نفس را باید مجبور به گزینش راه خیر کنیم و اگر تمامی عمر را نیز صرف این کار کنیم باید آن را از شوائب شر پاک کرد.
اگر ابن مبارکرحمه الله در باره نزدیکترین نسل به اصحاب که همانا نسل تابعین است، اینچنین سخن میگوید، شکی در این نیست که دلهای نسل کنونی بیشتر در برابر پذیرش حق میایستد، مگر این که با ممارستهای بسیار، راه تزکیه را از موانعی که مهمترین آنها بخل و خست است پاک نمود و نفس را وادار به همراهی حق کرد. چنانکه قرآن کریم در مواقع بسیاری بر این جنبه از تزکیه نفس و زدودن این موانع تأکید بسیار دارد.
(۱)- فی ظلال: ۶ / ۳۸۱۸٫
(۲)- بخاری: ۱۱ / ۲۷۴٫
(۳)- صحیح مسلم: ۲۸۲۲٫
(۴)- الزهد: ۱۶۸٫
(۵)- صفه الصفوه: ۴ / ۲۱۶٫
(۶)- صفه الصفوه: ۳ / ۲۵۰٫
(۷)- سیر أعلام النبلاء: ۵ / ۳۵۵٫
(۸)- صفه الصفوه: ۴ / ۲۶۲٫