الف) تعریف: سیاق حدیث به سندی، بگونهای که وهم میشود آن سند همان سند اصلی آن است.[۱]
ب) تدلیس به نوع تقسیم میشود:
تدلیس إسناد، وتدلیس شیوخ.
در تدلیس اسناد؛ (فرد مُدلِس) از کسی روایت میکند که هرچند او را ملاقات کرده ولی (آن حدیث را) از او سماع نکرده یا فعل وی را ندیده است، و حدیث را با لفظی روایت میکند که گویا از وی شنیده یا دیده است، مانند الفاظ: قال، فعل، عن فلان، أن فلاناً قال، یا أن فلاناً فعل، و همانند این الفاظ.[۲]
تدلیس شیوخ: در این نوع تدلیس، راوی، شیخ خود را که از او حدیث نقل میکند با اسم یا صفتی (یا کنیه ای) نام میبرد که معمولا به آن مشهور نیست بگونهای که وهم میشود که گویا حدیث را از فرد دیگری شنیده است (نه از شیخ خود)، حال ممکن است دلیل وی برای این کار به سبب آن باشد چون از او کم سنتر است و او دوست ندارد مشخص شود که روایت وی از غیر اوست، و یا میخواهد مردم گمان کنند که او شیوخ زیادی داشته، و یا به دلایل دیگری غیر از آن دو دلیل.[۳]
[۱]– در تیسیر مصطلح الحدیث (ص ۶۵) چنین آمده: تدلیس را به مخفی کردن عیبی در سند حدیث گویند طوری که حدیث را مقبول نشان دهد.
[۲]– شرح تعریف: در تدلیس اسناد، راوی، حدیث را از شیخی (که وی را ملاقات کرده) روایت میکند که معمولا احادیثی را از او شنیده است، اما این حدیثی را که او تدلیس کرده است از آن شیخ نشنیده، بلکه از شیخ دیگری شنیده، ولی او آن شیخ را از سند حدیث حذف میکند و در عوض حدیث را با الفاظی روایت میکند مانند (قال فلان یا عن فلان) که برای مخاطب چنین وهم میکند که حدیث را از شیخ مورد نظرش سماع کرده است و ضمنا از الفاظی مانند (سمعت یا حدثنی) استفاده نمیکند تا متهم به کذب نشود. و گاهی بجای یک نفر چند نفر را از سند حذف میکند. (گاهی هم حدیث را از شیخی که همعصر وی بوده ولی او را ملاقات نکرده روایت میکند؛ با لفظی که توهم سماع راوی از مروی عنه میرود).
مانند: روایتی که حاکم با سند خود تا علی بن خَشرَم آورده که او گفت: «قال لنا ابن عیینه عن الزهری.. یعنی: سفیان بن عینیه از زهری چنین گفت.. به سفیان گفته شد: آیا این مطلب را از زهری شنیدهای؟ گفت: خیر، آن را از زهری نشنیدهام، بلکه عبدالرزاق از معمر و او نیز از زهری این مطلب را برای من نقل کرده است». حال در اینجا فرد تدلیس کننده که خود سفیان است که همعصر زهری بوده و حتیی را ملاقات نموده ولی از او نشنیده و او دو شیخ را بین خود و زهری از سند انداخته است؛ یعنی عبدالرزاق و معمر، و لفظ حدیث بگونهای است که وهم سماع سفیان از زهری میکند. و در حقیقت این معمر بوده که از زهری سماع کرده و آن را برای عبدالرزاق و او نیز برای سفیان نقل کرده است. (تیسیر مصطلح الحدیث، دکتر محمود طحان، ص ۶۵).
نکته دیگری لازمست اشاره شود ولی قبل از آن لازمست تا نوع دیگری از ارسال را تعریف نماییم و آن «مرسل خفی» است:
مرسل خفی: راوی ازکسی که وی را ملاقات کرده و یا با او هم عصر است، روایت میکند ولی آن را از وی نشنیده است، و با لفظی روایت میکند که احتمال سماع راوی از شیخ وجود دارد. مانند لفظ: «قال».
دو حدیث مدلَس و مرسل (خفی) دارای نوعی ارسال خفی هستند، زیرا در هر دوی آنها راوی چیزی را از شیخ روایت میکند که از وی نشنیده است، و با لفظی آن را روایت میکند گویا از شیخ سماع کرده است. اما مدلس و مرسل خفی تفاوتی نیز با هم دارند: در مدلَس راوی بعضا احادیثی را از شیخ سماع و روایت کرده است، ولی در مرسل خفی هرگز از آن شیخ سماع نکرده و حتی یک حدیث هم از او رویت نکرده است، ولی شیخ را ملاقات کرده یا با شیخ هم عصر بوده است.
[۳]– مثال: مانند قول ابوبکر بن مجاهد مقری: «حدثنا عبدالله بن أبی عبدالله» که منظور وی از «عبدالله بن ابی عبدالله»، ابوبکر بن ابوداود سجستانی است.
البته نوع دیگری از تدلیس وجود دارد که به «تدلیس تسویه» معروف است و در حقیقت این نوع از تدلیس، جزو تدلیس اسناد است. در این نوع، یک راوی ضعیف که بین دو ثقه قرار گرفته است حذف میشود. مثلا راوی، حدیثی را از شیخ خود که فرد ثقه ای است روایت میکند، و شیخ او حدیث را از فرد ضعیفی نقل کرده است و این فرد ضعیف نیز از شخص ثقه ای روایت کرده است؛ حال در بین دو ثقه یک راوی ضعیف وجود دارد، فرد مدلس هم عمدا آن فرد ضعیف را حذف میکند و سند را آنگونه نقل میکند که «ثقه از ثقه» روایت کردهاند، در حالی که سند بصورت: «ثقه از ضعیف از ثقه» بوده است. قصد او این است تا بدینگونه سند حدیث را قوی کند. علما این نوع تدلیس را بدترین انواع تدلیس به حساب آوردهاند. «بقیه بن ولید» از جمله کسانی است که این نوع تدلیس را انجام دادهاند. (تیسیر مصطلح الحدیث، دکتر محمود طحان، ص ۶۶-۶۷).