ممکن نیست قرآنکریم در خوانندۀ خود تأثیر چندانی داشته باشد، مگر این که آیات آن با تدبر و تفکر تلاوت شود، و ممکن نیست حلاوت آن را چشید، مگر این که زندگی خود را براساس آن بنا کرد و در آن اندیشید و خود را مخاطب آن قرار داد.
بدون شک کتاب خدا اساسیترین سرچشمۀ تزکیه است، و به مقدار تدبر در آن تزکیۀ نفس حاصل میشود، و اسلاف و گذشتگان شایسته -رحمهم الله- نفس خود را با تدبر در آیات قرآن تزکیه و تربیت میکردند. احمد بن ثعلبه میگوید: از سلمان الخواص شنیدم که میگفت: من قرآن را تلاوت میکردم، ولی حلاوت آن را احساس نمیکردم، به نفس خود گفتم چنان بخوان که گویی از زبان رسول الله صلی الله علیه و سلم میشنوی. وقتی چنین کردم کمی حلاوت برایم حاصل شد، باز به نفس خود گفتم: چنان بخوان که گویی میشنوی که جبرئیل آن را بر پیامبر میخواند. دیدم حلاوت آن بیشتر شد. باز به نفس گفتم: چنان بخوان که گویی تکلم جبرئیل به قرآن را میشنوی، وقتی چنین کردم حلاوت تمام برایم حاصل شد»([۱]). او نفس خود را منزل به منزل بالا میبرد، تا به قلۀ ایمان رساند، تا مرتبهای که احساس کرد قرآن بر وی نازل شده است.
امام یحیی بن معاذ تلاوت قرآن را یکی از دواهای پنجگانۀ قلب به حساب آورده و میگوید: دوای قلب پنچ چیز میباشد: ۱- تلاوت قرآن همراه با تدبر. ۲- خالیگذاشتن شکم. ۳- نماز شب. ۴- تضرع و زاری به هنگام سحر. ۵- همنشینی با صالحان.
تدبر در قرآن سبب میشود که انسان مسلمان دواهای چهارگانۀ دیگر را نیز بدست آورد و در طول زندگی از آفات قلب در امان بماند.
و در سورههای: نساء، محمد، مؤمنون و ص به تدبر امر شده است. و الله متعال میفرماید:
﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗا ٨٢﴾ [النساء: ۸۲].
«چرا به تدبر در قرآن نمیپردازند، اگر این قرآن از جانب غیر خدا بود، اختلاف بسیاری درآن مییافتند».
امام قرطبی میگوید: «خداوند منافقان را سرزنش کرده است که چرا از تدبر در قرآن دوری جسته و در معانی آن تفکر نمیکنند. این آیه بر وجوب تدبر در قرآن دلالت دارد، تا معنای آن فهمیده شود»([۲]). و مؤمن حقیقی از هر صفتی از صفات منافقین نفرت دارد؛ آن منافقینی که قرآن را به تمسخر میگیرند.
سید رحمه الله در فی ظلال میفرماید: «هرکس در آنچه محمد صلی الله علیه و سلم آورده است تدبر کند، نمیتواند از آن روی برگرداند؛ زیرا در آن زیبائی، هماهنگی، جذابیت، تجانس با فطرت و خواستهای وجدان، غذای قلب و توشۀ فکر، راه راست و درست، قانونگذاری حکیمانه و هرآنچه فطرت را زنده کند و خواستههای آن را برآورده سازد وجود دارد. و میفرماید: ﴿أَفَلَمۡ یَدَّبَّرُواْ ٱلۡقَوۡلَ﴾ [المؤمنون: ۶۸]. «چرا در این گفتار (قرآن) تدبر نمیکنند»، این است سّر اعراض منافقین از قرآن، زیرا در آن تدبر نمیکنند»([۳]).
[۱]– صفه الصفوه: ۴ / ۲۷۴٫
[۲]– تفسیر قرطبی: ۳ / ۱۸۶۰٫
[۳]– فی ظلال: ۴ / ۲۴۷۴٫