در سال ششم هجری زید با مال التجارهای به سرزمین شام سفر کرد، هنگام بازگشت وقتی به محل «وادی قری» نزدیک شد، افراد قبیلۀ «بنوفزاره» بر وی حمله کردند و تمام اموال و کالاهای کاروان را غارت نمودند. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم برای تنبیه آنها دستهای از مجاهدین را اعزام نمودند تا آنان را تنبیه و مجازات کند([۱]). در همین سال پیش از این واقعه «دحیۀ کلبی» که نامۀ آن حضرت صلی الله علیه و سلم را به قیصر ابلاغ کرد، از شام بازگشته بود، وقتی به محل «حمسی» رسید، «هنید» با چند نفر بر او یورش آورده تمام مال و متاعش را به غارت برد، فقط لباسهایی که پوشیده بود، برایش باقی ماند. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به منظور تنبیه و مجازات او زید را فرستاد([۲]).
در سال چهارم هجری پیامبر گرامی مطلع شدند که دستهای از راهزنان در محل «دومه الجندل» که از مدینه منوره به سمت شام به فاصله پانزده منزل قرار دارد، جمع شده و برای کاروانهای تجارتی ایجاد مزاحمت میکنند، آن حضرت برای سرکوب و دفع آنان در رأس گروهی از مجاهدین تشریف بردند، وقتی به آنجا رسیدند، دیدند که آنها متفرق شدهاند. آن حضرت در آنجا چند روز اقامت گزیدند و دستههایی را به اطراف و اکناف اعزام میکردند([۳]).
برنامه حمایت و حفاظت، مختص تجّار و کاروانهای تجارتی مسلمانان نبود، بلکه بعد از صلح حدیبیه از کاروانهای تجارتی کفار قریش نیز به وسیله مسلمانان حفاظت به عمل میآمد.
در سال هشتم هجری، کاروان تجارتی قریش از شام برگشته و از جانب قبیلۀ «جهینه» مورد تهدید بود. آن حضرت صلی الله علیه و سلم سپاهی به فرماندهی ابوعبیده بن جراح که حضرت عمر نیز جزو آنها بود، به محلی که از مدینه به مسافت ۵ روز قرار داشت، اعزام نمود. آذوقه خوراکی آنها تمام شد و با مکیدن یک دانه خرما تمام روز را سپری کردند([۴]).
در صحیح مسلم این واقعه به طور مفصل ذکر شده است([۵])، ولی برای این سریه، راویان متعدد، اهداف مختلفی بیان داشتهاند. راوی اصلی «جابر» است که شخصاً در این سریه شریک بوده است. در یکی از روایات مذکور است که این سریه به منظور جنگیدن با قبیله جهینه بوده است. در کتب مغازی نیز اینچنین مذکور است. عبارات روایات دیگر چنین اند:
- نتلقی (برای رسیدن به کاروان قریش رفته بودیم)
- نرصد عیر قریش (منتظر کاروان قریش بودیم)
عموماً هدف از عبارت فوق این است که برای غارت کاروان قریش اعزام شده بودند، ولی این برداشت صریحاً اشتباه است، زیرا که این سریه در دوران صلح حدیبیه بوده است. بنابراین، مفهوم صریح این الفاظ چنین است که برای حفاظت از کاروان قریش و هشدار به قبیله جهینه اعزام شده بودند. حافظ ابن حجر نیز همین نظر را اختیار کرده است([۶]).
اعراب چنان در راهزنی و غارتگری جسور و بیباک بودند که با وجود تنبیه و مجازاتهای مکرر و شدید از این عمل خود بازنمیآمدند. حتی به «غابه» که چراگاه مدینه بود حمله کردند. در سال چهارم هجری در محل زندگی قبیلۀ فزاره قحطسالی روی داد، «عینیه بن حصن» رییس آن قبیله بود. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از طریق اکرام و بشردوستی به وی اجازه داد که در محدودۀ حکومت اسلامی از مرتع آن استفاده کند، ولی در سال ششم هجری، عینیه بر منطقه «غابه» که از چراگاهها و مراتع مدینه بود، حمله برد و بیست شتر از شتران آن حضرت را غارت نمود. فرزند «ابوذر» را که محافظ مرتع بود، به قتل رساند. سیرهنگاران این واقعه را به غزوۀ «غابه» تعبیر میکنند.
بزرگترین علّت دشمنی و کینهتوزی اعراب با مسلمانان و جنگهایی که تا بعد از فتح مکه روی داد، این بود که مهمترین منبع امرار معاش و درآمد آنها همین راهزنی، دزدی و کشتار و تاراج بود. اسلام میخواست اینها را از بین ببرد. لذا اعراب، اسلام را بدترین دشمن و مانع رسیدن به اهداف خود میدانستند.
[۱]– ابن سعد، غزوات / ۶۵٫
[۲]– ابن سعد، غزوات / ۶۳٫
[۳]– ابن سعد، غزوات / ۴۴٫
[۴]– ابن سعد، جزء مغازی، سریه خبط.
[۵]– صحیح مسلم، باب إصابه مینه البحر، صحیح بخاری، باب غزوه سیف البحر.
[۶]– فتح الباری ۸ / ۶۱، ۶۲٫