تحقیقی پیرامون واقعه‌ى حضرت صفیه۱

نسبت به حضرت صفیه در بعضی از کتب حدیث آمده است: صفیه کنیزی بود که پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم او را به دحیه کلبی داده بود. سپس تذکرۀ حسن و زیبایی او در محضر رسول اکرم  صلی الله علیه و سلم به میان آمد. آن حضرت او را به منظور نکاح از دحیه برای خود طلبیدند و در عوض به وی هفت کنیز دادند. معاندین و مخالفین، این روایت را آب و تاب بسیار داده و آن را در پیرایۀ بدی بیان داشته‌اند. وقتی این مطلب در اصل روایت موجود است، بدیهی است که معاندین آن را در شک و رنگ خاصی جلوه می‌دهند. در حقیقت این واقعه از انس منقول است، ولی از خود انس روایات مختلفی که باهم تفاوت دارند نقل گردیده است.

روایتی که در بخاری در بحث غزوۀ خیبر ذکر شده آن تصریح شده است که وقتی قلعۀ خیبر فتح گردید، مردم جمال و حسن «صفیه» را برای آن حضرت بیان کردند و ایشان او را برای نکاح و همسری برای خود برگزیدند. الفاظ روایت چنین است:

«فَلَمَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ الحِصْنَ، ذُکِرَ لَهُ جَمَالُ صَفِیَّهَ بِنْتِ حُیَیِّ بْنِ أَخْطَبَ، وَقَدْ قُتِلَ زَوْجُهَا وَکَانَتْ عَرُوسًا، فَاصْطَفَاهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِنَفْسِهِ».

«هنگامی که خداوند قلعه را به دست مسلمانان فتح کرد، مسلمانان حسن و جمال صفیه را برای آن حضرت بیان کردند. (شوهر صفیه در جنگ کشته شده بود) آن حضرت صلی الله علیه و سلم او را برای همسری خود برگزیدند».

ولی در بخاری، کتاب الصلوه (باب ما یذکر ما فی الفخذ) و صحیح مسلم (باب فضل عتق الأمه)([۱]) این روایت انس اینگونه منقول است که پس از جنگ، اسیران گرد آورده شدند. دحیۀ کلبی از آن حضرت  صلی الله علیه و سلم درخواست یک کنیز کرد. آن حضرت به وی اختیار دادند تا هر کنیزی که می‌خواهد از میان اسیران انتخاب کند، او صفیه را انتخاب نمود، ولی مردم اعتراض کردند. شخصی نزد پیامبر گرامی آمد و شکایت کرد که:

«یَا نَبِیَّ اللَّـهِ، أَعْطَیْتَ دِحْیَهَ صَفِیَّهَ بِنْتَ حُیَیٍّ، سَیِّدَهَ قُرَیْظَهَ وَالنَّضِیرِ، لاَ تَصْلُحُ إِلَّا لَکَ».

«ای پیامبر خدا! شما به دحیه صفیه را دادید، حال آنکه وی بانوی قریظه و بنی نظیر است و او فقط شایسته شما است».

آنگاه آن حضرت صفیه را آزاد کرد و با وی ازدواج نمود. در ابوداود و هردو روایت از انس نقل شده‌اند([۲]). در شرح ابوداود قول محدث «مازری» نقل گردیده که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم صفیه را از دحیه گرفت و با وی ازدواج کرد، زیرا:

«لما فیه من انتهاکها مع مرتبتها وکونها بنت سیدهم».

«چون رتبه و منزلت وی عالی بود و دختر رئیس یهود بود. از این جهت، ماندن او نزد دیگری در خور شأن وی نبود».

حافظ ابن حجر نیز در فتح الباری اینچنین بحث نموده است:

بدیهی است که پس از تار و مارشدن خانوادۀ صفیه، او یا به صورت کنیز در دست کسی قرار می‌گرفت و یا با کسی ازدواج می‌کرد. در هر صورت او دختر رئیس خیبر و همسرش نیز رئیس قبیله بنونضیر بود. پدر و همسرش هردو به قتل رسیده بودند. در چنین حالی برای طیب و تسلّی خاطر و رعایت موقعیت اجتماعی و رفع غم و اندوهش، جز این دیگر چاره‌ای نبود که آن حضرت  صلی الله علیه و سلم او را به عقد و نکاح خود درآورد. این امکان نیز وجود داشت که او به صورت کنیز آن حضرت  صلی الله علیه و سلم باقی بماند. ولی آن حضرت صلی الله علیه و سلم به لحاظ عظمت و احترام خانوادۀ او، وی را آزاد و سپس با او ازدواج کردند.

در مسند احمد ابن حنبل مذکور است: آن حضرت  صلی الله علیه و سلم به او اختیار دادند که پس از آزادی نزد خانوادۀ خود برود و یا در نکاح آن حضرت قرار گیرد، او راه دوم را قبول کرد، یعنی این که در عقد و نکاح آن حضرت قرار گیرد([۳]). علاوه بر حسن خلق، ترحم و تسلّی خاطر، این اقدام به لحاظ جنبۀ سیاسی و مذهبی نیز یک امر مهم و بجایی بود، زیرا که باعث جذب و رغبت اعراب به سوی اسلام می‌شد و همۀ آن‌ها درک می‌کردند که اسلام با وارثان دشمنان خود، چگونه رفتار و سلوک خوب و قابل تحسینی دارد. در غزوه بنی المصطلق با «جویریه» نیز اینگونه رفتار شد که اثرات مطلوبی بر جای گذاشت. پس از فتح خیبر، پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم چند روزی در آنجا ماندند و سپس به مدینه برگشتند.

گرچه به یهود امان کامل داده شد و با آنان به خوبی رفتار می‌شد، ولی طرز عمل آنان پیوسته باغیانه و شرارت‌انگیز بود. مقدمه این امر، نخست این بود که روزی زینب همسر «سلام بن مشکم»، رسول اکرم و چند نفر از یاران او را دعوت کرد. آن حضرت دعوتش را پذیرفتند. زینب در غذای پیامبر  صلی الله علیه و سلم زهر قرار داده بود. رسول اکرم یک لقمه خوردند و از خوردن بیش از آن خودداری کردند، ولی «بشر بن برار» به خوردن غذا ادامه داد و سرانجام بر اثر آن، وفات نمود. رسول اکرم زینب را احضار و از وی تحقیقاتی به عمل آورد، او به جرمش اعتراف کرد. یهود اظهار داشتند: ما به این خاطر غذا را مسموم نمودیم که اگر شما پیامبر بر حق هستید، زهر بر شما تأثیر نخواهد کرد و اگر پیامبر نیستید ما از شر شما رهایی خواهیم یافت.

آن حضرت هیچگاه برای امور شخصی خود از کسی انتقام نمی‌گرفتند. بنابراین، هیچ تعرضی به زینب نکردند، ولی پس از دو سه روز که حضرت «بشر» بر اثر زهر وفات کرد، زینب به طور قصاص به قتل رسید. یک بار «عبدالله بن سهیل» و «محیصه» در دوران قحط‌سالی به خیبر رفتند، یهود عبدالله را با فریب به قتل رساندند و جسدش را در جوی نهری افکندند. «محیصه» به محضر رسول اکرم  صلی الله علیه و سلم حضور یافت و ماجرا را بیان کرد. آن حضرت فرمودند: تو سوگند یاد می‌کنی که یهود او را به قتل رسانده‌اند؟ او اظهار داشت: آنان پنجاه نفر را به قتل می‌رسانند و سوگند یاد می‌کنند. آنگاه رسول اکرم خونبهای او را از بیت المال پرداخت کرد و به یهود تعرضی ننمود. یهود در دوران خلافت حضرت عمر فاروق  رضی الله عنه عبدالله بن عمر را از بالای خانه در حالی که خوابیده بود، پایین انداختند به طوری که دست و پایش شکستند. یهود همواره شرارت و فساد برپا می‌کردند، تا اینکه حضرت عمر به ناچار آن‌ها را به سرزمین شام تبعید نمود([۴]).

 

 

[۱]– صحیح مسلم ۱ / ۵۴۶ باب فضل عتق أمه ثم التزوج بها.

[۲]– ابوداود، بَابُ مَا جَاءَ فِی سَهْمِ الصَّفِیِّ.

[۳]– مسند ابن حنبل ۳ / ۱۳۸٫

[۴]– فتوح البلدان بلاذری / ۲۸، صحیح بخاری ۱ / ۳۷۷٫

مقاله پیشنهادی

روش حج رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ رضی الله عنهما قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه …