تحقیقی مفصل در مورد “کفر منکر امامت” از دیدگاه شیعه (۱)

فرقه “امامیه” امامت را اصلی از اصول دین خود می دانند!  و بین امت مسلمان اتفاق است که هر کس اصلی از اصول دین را منکر شود کافر می گردد، نه تنها منکر اصل دین کافر است بلکه اگر کسی فروعی مانند نماز و زکات و… را نیز منکر شود، از دایرۀ اسلام خارج می گردد؛ ولی جای تعجب است از بعضی از شیعیان که منکر امامت که از اصول دینشان است را کافر نمی دانند!!! آن هم امامتی که به گفتۀ آنها از مقام نبوت هم بالاتر است!

بعضی از شیعیان می گویند:
این تهمتی است که مخالفان علیه ماساخته اند، اگر ما منکران امامت، یعنی اهل سنت را کافر می دانستیم بزرگان و مراجع ما فتوای ازدواج با آنان را نمی دادند، در مکه و مدینه پشت سرشان نماز نمی خواندند…… آن دسته از شیعیانی که منکر امامت را مسلمان نمی دانند، شیعیان اخباری هستند که هر روایتی را چشم بسته قبول می کنند ولی ما اصولیون مانند آنان نیستیم لهذا منکر امامت را مسلمان می دانیم و….

جواب ما:
این جواب بعضی از شیعیان از دو حالت خارج نیست! یا مغزشان فلج است یا ما و مقلدینشان را احمق فرض کرده اند! زیرا : به نص صریح قرآن آنکه نمازگزار نباشد جهنمی است و می دانیم که نماز فرع است و امامت (بزعمهم) اصل! پس چگونه است که منکر فرع کافر است! اما منکر اصل مسلمان؟؟
در قرآن عزیز می خوانیم: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ…» (مدثر:۴۲-۴۳) = (از مجرمین می پرسند) : چه چیز شما را در آتش افکند؟ در جواب می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم!…»
به اتفاق دانشمندان اسلامی هر که یکی از فروع دین مانند: نماز و روزه و … را انکار کند و بر رای خود پافشاری کند از اسلام خارج شده است، این را شیعیان هم قبول دارند و حتی از این بالاتر؛ به اتفاق مسلمین هر که وضو را آب بازی بداند و به واجب بودن آن معتقد نباشد باز هم از اسلام خارج شده است! حال به این نکته توجه کنید:
نماز یکی از فرعهای دین است وضو هم فرعی از نماز است یعنی قسمتی از یک فرع است! حال اگر مسلمانی قسمتی از یک فرع را انکار کند از دایرۀ اسلام خارج می شود ولی بعضی از شیعیان می گویند: «تو یکی از اصول دین را انکار کنی کافر نمی شوی»! آیا این سخن به سخنان مجانین و دیوانگان نمی ماند؟
بگذارید از شیعیان یک سؤالی بپرسیم .

سؤال: هر که منکر اصل نبوت شود، چه جایی در اسلام دارد؟ آیا باز هم مسلمان است؟ بدون شک خیر بلکه به نص صریح قرآن کافر است: «وَمَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِیدًا» (نساء:۳۶)= «و هر کس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد در حقیقت دچار گمراهى دور و درازى شده است.»
پس فهمیدیم که منکر “اصل نبوت” کافر است و می دانیم که شیعه “امامت” را بالاتر از “نبوت” می داند اما با این وجود بعضی از شیعیان می گویند: «امامت که از نبوت بالاتر است انکارش باعث کافر شدن نمی شود!!» این دیگر چه عقیدۀ متناقض و عجیب و غریبی است؟!
مثال : شخصی را فرض کنید که در ۱ بهمن امسال به گیلان سفر می کند و وقتی که از آنجا به دیار خود برگشت ؛ می گوید: چقدر سرد بود! هر چه لباس داشتم همه را یکجا پوشیدم ولی باز هم سرد بود! داشتم یخ میزدم و…. سال بعد همین شخص در روز ۱ بهمن به قطب شمال سفر می کند! و وقتی به دیار خودش برگشت در مورد قطب می گوید : وای که چه جای خوش آب و هوایی بود من با زیرپیراهنی در قطب شمال قدم میزدم و بازی می کردم!
اگر شخصی چنین بگوید: شما چه نتیجه ای در مورد او می گیرید؟؟ نه انصافاً چه نتیجه ای می گیرید؟ من که در مورد چنین شخصی می توانم دو احتمال بدهم:
۱٫او به قطب شمال نرفته و سخنش دروغ محض است.
۲٫او را به ماداگاسکار برده اند و به دروغ گفته اند: اینجا قطب است! او هم باور کرده!!
این وسط یک نفر باید دروغ گفته باشد به هیچ وجه نمی شود توجیه دیگری قائل شد؛ چون همه می دانیم که قطب سردتر از گیلان است بلکه با هم قابل مقایسه نیستند!
حال گیلان و قطب را بردارید و به ترتیب نبوت و امامت را بگذارید ؛ نتیجه همان است که در دو خط بالا گفته ام! یعنی همانطور که قطب از گیلان سردتر است و طرف باید بیشتر سردش شود، امامت هم که از نبوت بالاتر است (بزعمهم) منکرش باید کافر، بلکه کافرتر!! باشد و اگر کسی خلاف این را بگوید یا دروغگوست یا فریب خورده!

ادعای شیعه مثل این است که بگوئیم کسی که دزدی کند(=منکر نبوت شود) اعدام می شود ولی کسی که آدم بکشد(=منکر امامت شود که از نبوت بالاتر است!) کاری به کارش نداریم؟ هر ذی شعوری میداند که قتل از دزدی بدتر است (و به قول شیعه امامت هم از نبوت بالاتر است!) .. حال اگر کسی حکم دزدی (=منکر نبوت) را اعدام بداند و حکم قتل (=منکر امامت) را هیچ؟؟؟ نباید به عقل یا نیتش مشکوک بود؟
اگر سخنران شیعی بگوید : هر که سلمان فارسی علیه السلام را تکفیر کند یک راست می رود جهنم ؛ بعد سائلی بپرسد: اگر کسی حضرت علی را تکفیر کند هم جهنم می رود ؟ و سخنران در جواب بگوید : «خیر» !!! در این وضع شما چه فکر می کنید؟
مطلب خیلی ساده و واضح است، این مساله از جواب سوال ؟=۲×۲ هم ساده تر است.
اما اینکه گفته اند : فقط اخباریون هستند که منکر امامت را کافر می دانند و اصولیون چنین عقیده ای ندارند!
ابتدا این توضیح سطحی را بدهم که شیعۀ اخباری آن است که تمام روایات را بدون بررسی سند قبول دارد ولی شیعۀ اصولی (ظاهراً) سند روایت برایش مهم است، البته اصولیون نیز اگر سند روایات برایشان مهم بود، مرد و مردانه ضعیف و صحیح کتب حدیثی خود را مشخص می کردند، اما به هر حال …..

اصل جواب:
۱٫بزرگ شیعیان، یعنی “ملا محمد باقر مجلسی” از کسانی است که اهل سنت را کافر می داند ؛ آیا او از شیعیان اصولی است یا از شیعیان اخباری؟؟
وارد دعوای “اخباریون” و اصولیون” نمی شویم، زیرا که “اخباریون” مجلسی را اخباری می دانند و “اصولیون” او را اصولی می دانند، علاقه مندان می توانند به کتاب “علامۀ مجلسی اخباری یا اصولی” از “علی ملکی میانجی شیعی” مراجعه کنند که او در پیشگفتار  کتابش (ص۱۱-۱۲) می گوید: «نوشتار حاضر به جهت بر آوردن این مهم پدید آمد و مستندات فراوانی ارائه گرید که جهت گیری علامه مجلسی از دو گرایش اخباری و اصولی به سمت گرایش اصولی را نشان می دهد»
حال این مجلسی دربارۀ منکر امامت می نویسد : «فحکم منکر الإمامه فی ذلک الزمان حکم سائر الکفار فی وجوب قتلهم وغیر ذلک » (بحار الانوار مجلسی ج۶۵ ص۲۴۴ _بیروت، ط۲)
همینطور در کتابش بابی دارد با عنوان “کفر المخالفین والنصاب وما یناسب ذلک” (بحار الانوار ج۶۹ ص۱۳۱ _بیروت،ط۲)
در جایی می گوید:«إعلم أن إطلاق لفظ الشرک والکفر على من لم یعتقد بإمامه أمیر المؤمنین والأئمه من ولده علیهم السلام وفضل علیهم غیرهم، یدل على أنهم کفار مخلدون فی النار» (بحار الانوار ج۲۳ ص۳۹۰)
یعنی: «باید توجه داشت که اطلاق لفظ شرک و کفر بر کسى که معتقد به امامت امیر المؤمنین و ائمه از فرزندانش نیست و دیگرى را بر آنها مقدم دارد دلیل است بر اینکه آنها کافر و مخلد در آتشند. » (امامت (ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج‏۱ ص ۲۸۶،موسى خسروى‏؛ انتشارات اسلامیه‏_تهران‏، ط۱)

در جای دیگر می نویسد: « ظلم عبارت است از قرار دادن چیزى در غیر محل خودش. پس کسى که ادعاى امامت کند با اینکه امام نباشد او ظالم و ملعون است و هر که امامت را نسبت دهد بکسى که شایسته آن نیست او نیز ظالم و ملعون است. پیامبر اکرم فرمود: هر کس منکر امامت على بعد از من بشود منکر نبوت من شده و هر که نبوّت مرا منکر شود منکر خدا شده است.»(امامت (ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج۵ ص۴۹،موسى خسروى‏؛ انتشارات اسلامیه‏_تهران‏، ط۱)
و در جای دیگر می نویسد : «اعتقاد ما اینست که منکر امامت على بن ابى طالب و امامان پس از او مانند کسى است که منکر نبوّت انبیاء باشد. و اعتقاد ما در باره کسى که اقرار بامیر المؤمنین داشته باشد ولى منکر یکى از ائمه پس از او باشد مانند کسى است که ایمان بتمام انبیاء داشته باشد ولى منکر نبوّت پیامبر ما باشد. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: کسى که آخرین نفر ما را منکر شود مثل کسى است که منکر اوّلى ما باشد.»
(امامت(ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج۵ ص۵۰،موسى خسروى‏؛ انتشارات اسلامیه‏_تهران‏، ط۱)
در جایی دیگر می گوید: « أن کل من أنکر ولایه علی علیه السلام فهو کافر» = «اگر هرکسی ولایت علی علیه السلام را انکار کند پس او کافر است.» (مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول ج ۳ ص۲۸۳ )
و می نویسد: «و الذی یظهر لی من هذه الأخبار أن الغرض بیان کفر من أنکر إمامه أمیر المؤمنین علیه السلام‏» (مرآه العقول، ج‏۱۱، ص: ۱۱۰)
و در فصل چهارم حیاه القلوب که “در بیان وجوب معرفت امام است” می نویسد : « و آنکه مردم معذور نیستند در ترک ولایت امام حق، و آنکه هر که بمیرد و امام خود را نشناسد مرده خواهد بود با کفر و نفاق بدان که نزد شیعه اقرار به امام از اصول دین است و به ترک آن در احکام آخرت با کفار شریک است، و در اکثر احکام دنیوى به روش مسلمانان با ایشان سلوک مى‏کنند مگر آنها که اظهار عداوت اهل بیت علیهم السّلام کنند مانند خوارج که ایشان در احکام دنیوى نیز حکم کفار دارند» (حیاه القلوب مجلسی (فارسی)، ج‏۵، ص ۷۸ ؛ سرور _ قم ؛ط۶)
در جائی می نویسد: «پس اطاعت ایشان اطاعت رسول است و اطاعت رسول اطاعت خداست، پس اطاعت ایشان اطاعت خداست.»  (حیاه القلوب مجلسی (فارسی)،  ج‏۵، ص ۹۸؛ سرور _ قم ؛ط۶)

۲٫ سید مرتضی ملقب به “علم الهدی” مجدد مذهب شیعه و صاحب کتاب “الذریعه الی اصول الشریعه” و از قدمای اصولیون، امامت را از اصول ضروری می داند و می نویسد : ««النبوه و الامامه هی واجبه عندنا و من کبار الاصول» (سید شریف رضی، الرسائل، ج ۱، ص ۱۶۶_قم)
و در مورد منکر امامت می نویسد : «( أن المعرفه بهم کالمعرفه به تعالى فی أنها إیمان وإسلام، وأن الجهل والشک فیهم کالجهل به والشک فیه فی أنه کفر وخروج من الإیمان، وهذه منزله لیس لأحد من البشر إلا لنبینا صلى الله علیه وآله وبعده لأمیر المؤمنین علیه السلام والأئمه من ولده على جماعتهم السلام . لأن المعرفه بنبوه الأنبیاء المتقدمین من آدم علیه السلام إلى عیسى علیه السلام، أجمعین غیر واجبه علینا ولا تعلق لها بشئ من تکالیفنا، ولولا أن القرآن ورد بنبوه من سمی فیه من الأنبیاء المتقدمین فعرفناهم تصدیقا للقرآن وإلا فلا وجه لوجوب معرفتهم علینا ولا تعلق لها بشئ من أحوال تکلیفنا، وبقی علینا أن ندل على أن الأمر على ما ادعیناه . . والذی یدل على أن المعرفه بإمامه من ذکرناه علیهم السلام من جمله الإیمان وأن الاخلال بها کفر ورجوع عن الإیمان، إجماع الشیعه الإمامیه على ذلک، فإنهم لا یختلفون فیه)
(الرسائل ج۲ ص۲۵۱-۲۵۲، شریف مرتضی دار القرآن الکریم – قم)

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …