تحریف قران از نظر کافی

آیا در کتاب کافی، روایاتی دال بر تحریف وجود دارد ؟
جواب شیعه :
اولا : همه روایات اصول کافی صحیح نیست ما مانند اهل تسنن ادعا نمی کنیم که همه روایات کتاب کافی صحیح است.
ثانیا : بین اصطلاح تحریف در کلام ما وتحریف در لسان مرحوم کلینی خلط شده است در قرآن داریم که: یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ (سوره مائده آیه ۴۱)
یعنی معنی آیه را از آنچیزی که نشان می دهد بر می گردانند. نه اینکه قرآن را تحریف می کنند.
روایاتی که در اصول کافی دلالت بر تحریف می کنند اگر از جهت سندی صحیح باشند به همین روش جواب داده می شود . مثلا
قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ (فِی عَلِی وَ الْأَئِمَّهِ ) کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا
اصول الکافی ، ج۱ ص۴۱۴ ، بَابٌ فِیهِ نُکَتٌ وَ نُتَفٌ مِنَ التَّنْزِیلِ فِی الْوَلَایهِ .
کلام خداوند متعال که سزاوار شما نیست که رسول خدا را آزار دهید (در علی وائمه) مانند کسانی که موسی را اذیت نمودند پس خداوند اورا از آنچه می گفتند مبرا کرد.
در این روایت جدا از اینکه سندا صحیح است یا نه می توان پاسخ داد که : مقصود از “قول الله عزوجل” در روایت ، آیه قرآن نیست (چون بسیاری از روایات احادیث قدسیه هستند از جانب خدا بر رسولش نازل شده اند اما قرآن نیستند ).
این روایات هم چنین مطالبی را بیان می کند. یعنی وقتی این آیه نازل شد بر رسول خدا وحی کردیم که مقصود علی و ائمه هستند اما اکنون اهل سنت آن را تحریف معنوی کرده اند . یعنی موضوع دیگری را به عنوان شان نزول مطرح کردند.
اعتقاد به تحریف اعتقاد شیعه نیست و در نظر شیعه هیچ جایگاهی ندارد . و حتی بسیاری از علمای اهل سنت به این مطلب اعتراف کرده اند،
مثلا شیخ محمد الغزالی میگوید: شیعه قرآن ما را قبول دارد.

پاسخ اهل سنت :
قبول داریم که شیعه امروزی و شیعه دیروزی و شیعه ای که فردا خواهد زیست ،قرآنی غیر از این قرآن را بر بشریت عرضه نکرده و نمیکند و نخواهد کرد !
شیعه عملا قرآنی غیر از ما ندارد، چون الله اجازه تحریف در هرچی را داده الا قرآن! و تحریف در قرآن امکان ندارد
و اگر فردی چنین کند حرفش بادهوا میشود و خودش بی اعتبار!!
پس بودن قرآن ما در خانه شیعه ها، دلیل بر این نیست که علمای شیعه، قرآن را بعنوان کنابی دست نخورده قبول دارند!
و شیعه آرزو دارد قرآن را عوض کند! این حرفی است که در کتابهایشان بفور یافت میشود
همینجا در جواب سوال فوق ، نویسنده شیعه، فقط مبهم گفت که همه احادیث در کافی را قبول نداریم اما نگفت کدام را ؟
کتاب کافی یک یا دو حدیث در تحریف قرآن ندارد، باب ها و فصولی را به این اختصاص داده پس شیعه باید بگوید ما فصولی از کتاب کافی را قبول نداریم !!
و اگر چنین بگوید ،در آنوقت این سوالها را میپرسیم:
۱ – چرا معلوم نمیکنید که کدام را قبول ندارید ؟
۲ – چرا امام زمان شما گفت کافی برای شیعه بس است ؟
۳ -چرا این کتاب بی ارزش که نویسنده اش هنوز نمیداند الله یکی است یا دو تا!! هنوز نمیداند که محال است پیامبر یا امام گفته باشند( قرآن تغییر کرده ) ،مهم ترین عالم شماست ؟ !! و او را ثقه الاسلام چرا میگویید ؟
۴ – اگر احادیث کافی درباره تحریف قرآن قبول نکنید پس چه خواهید کرد درباره احادیث دیگر همین کتاب که همان راویان تحریف راویش هستند ؟!!!
اما این که گفتی (منظور کافی این است که معنی قرآن را تغییر داده اند و کافی متن قرآن را قبول دارد )، دروغی است که مثل آن دروغی نیست
در کتاب کافی به نقل از امام صادق آمده است که می گوید: اگر قرآن همچنانکه نازل شده است خوانده می شد ، اسم ما را در آن می یافتی
و باز
از امام صادق روایت می کند: قرآنی که جبرییل علیه السلام برای محمد صلی الله علیه وسلم آورده است هفده هزار آیه بوده است (اصول کافی ۲/۶۳۴) .
این سخن بدین معناست که دو سوم قرآن ساقط شده است زیرا آیات قرآن موجود از ۶۲۳۶ آیه تجاوز نمی کند
با آنکه به زبان فارسی آشنایی کاملی دارم و صد ها کتاب به آن زبان خوانده ام، اما از این باب هرگز این را نفهمیدم که منظور کلینی ( نویسنده کتاب کافی ) این است که مردم قرآن را غلط تعبیر و تفسیر کرده اند. بلکه منظور واضح بود! داشت از تحریف متن و آیات و کلمات قرآن صحبت میکرد
بعد فقط این کتاب کافی نیست که قرآن را ناقص میداند ، علمای زیادی از عالمان شیعه بر این باورند.

یک نکته خیلی خیلی مهم:
آیا آقای نوری طبرسی را میشناسید ؟
او از علمای متاخر شیعه است و در سال ۱۳۲۰ هـ ق از دنیا رفته است . او کتابی را برای اثبات ادعای تحریف در نظر شیعه ها تالیف کرده و آن را (فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب) نامیده است
طبرسی در این کتاب هزاران روایت آورده است که (به زعم خود) دلیل بر تحریف قرآن است. او فقط در فصل اول ، ۱۶۰۲ روایت آورده است این غیر از روایتهایی است که در بخش های دیگر کتابش ایراد کرده است .
نوری طبرسی پس از عذر خواهی از کم بودن آنچه جمع آوری کرده است ، می گوید: ما با وجود کمبود بضاعت در اینجا فقط روایاتی را ذکر می کنیم که دلیل بر صدق مدعا باشد. (فصل الخطاب ۲۴۹)
حالا شیعه شاید بگوید که من حرف طبرسی را قبول ندارم !
میگویم :ای شیعه !خب گفتی و در سفتی !!!
ولی تو طبرسی را در حرم معصومه در قم دفن کردی! یعنی در جایی که برایت از مقدسترین جاها ست و برایش زیارتگاه ساختی و نام او را با احترام یاد میکنی و نمیگویی (او کافر مرد چون قرآن را قبول نداشت )
پس در اعمال و عقاید تو ای عالم شیعه امروزی ! تضادی مشکوک میبینیم. این به این میماند که بزرگی از بزرگان تو بگوید:( الله همسر دارد) و تو بگویی: « که این حرف غلط است اما این عالم نور چشم ماست»
یا اینکه ملایی از ملایان شما معتقد باشد محمد صلی الله علیه و سلم آخرین پیامبران نیست و تو بگویی: «این حرف غلط است اما همان ملا را بستایی! »
این مشکوک است! کسیکه بگوید الله دو تاست پس کافر است و باید که در حرم معصومه دفنش نکنید
اما بیچاره شیعه امروزی چه کند کدام عالم و آیت الله خود را کافر بگوید ؟
فقط طبرسی نیست، اکثریت علمای آنها ؛غیر از چند نفر محدود ؛همین را میگویند.
البته اون چند نفری که قایل به تحریف نیستند نیز تقیه کرده اند چون هرگز منکرین قرآن را کافر نگفته اند ببینید همین خمینی درباره طبرسی چه میگوید :
سؤال نکن از کتاب*های او که پر است از داستانها و حکایات غریب که اکثر آنها به شوخی شبیه تر هستند تا به واقعیت و او که خدایش رحمت کند، شخص صالح و متتبعی بوده است مگر اینکه اشتیاق او به جمع آوری احادیث ضعیف و غرائب و عجائب و آنچه که عقل سلیم و فکر مستقیم آن را نمی پذیرد، بیشتر از سخنان سودمند اوست و تعجب از بیدارگران عصر اوست که چگونه غفلت ورزیدند تا واقع شد آنچه که واقع شد آن چیزی که آسمان برآن گریه کرد و نزدیک بود زمین تکه تکه شود .
(الذریعه آقا بزرگ تهرانی)
شما در حرف خمینی دقت کنید باز مبهم صحبت کرده یعنی
نگفته که من حرف طبرسی را درباره تحریف قرآن قبول ندارم چرا نگفته ؟ چون خمینی آیت الله بزرگ شیعه هاست نمیتواند این را بگوید مگر آنکه ۲۰۰۰ حدیث شیعه را منکر شود و اگر ۲۰۰۰ حدیث شیعه را منکر شود، آنوقت او را بقیه علمای شیعه تکفیر میکنند
و دیگر اینکه اگر بفرهنگ سخن گویی شیعه آشنا باشید در میابید که ناراحتی خمینی نه از ادعای تحریف قرآن، که از ترک بسیار آشکار تقیه در این مورد است
بعد این چگونه شخص صالحی بوده که که بقول خمینی از فساد کاریهایش نزدیک بود زمین تکه تکه شود ؟!! و باز خمینی او را میستاید !!!!
بعد خود همین خمینی در وقت مرگ در وصینامه خویش نوشت _مفتخریم که صحیفه فاطمیه از ماست _
یعنی خودش دو قدم از طبرسی پیش است و به کتاب وحیی بعد از قرآن عقیده دارد !!!

نتیجه:
نتیجه این عقیده شیطانی این است که شیعه با قرآن محبت ندارد.
شیعه برای این قرآن را دوست ندارد و آنرا قبول ندارد چون قرآن درباره عقاید اساسی آنهامثل توسل به مردگان و امامت علی حرفهای ضد عقاید آنها میگوید
و این شیعه را آزار داده و دهان به بدگویی از قرآن گشوده اند
اما این معجزه قرآن است که حدیث های آنها هرگز به حقیقت تبدیل نشده و نمیشود و نخواهد شد و قرآن جدیدشان در دست امام زمانشان پوسیده خواهد شد و آرزوی تحریف قرآن را به گور برده و میبرند و خواهند برد و احدی نمیتواند قرآن را تحریف کند و قرآن فعلی از اول بود و هست و خواهد بود تا روز قیامت.
پس از این بابت جای نگرانی نیست
اما فقط از این جهت باید نگران باشیم که عوام شیعه بعد از دانستن رازهای درون حوزه های شیعیی ، اگر باز دنبال آنها بروند خبط عظیمی را مرتکب شده و در روز قیامت جوابی در پیشگاه الله نخواهند داشت .

اینک نظر آشکار بزرگترین علمای شیعه در باره تحریف قرآن:
باید دانست این نظرات آنوقت آشکار شد که شیعه ها توانستند ایران را بگیرند و سنی ها را قتل عام کنند و پیاپی در حالت تهاجم بودند و اهل سنت جهان را نیز تهدید میکردند.
ببینید شیعه وقتی دست برتر را دشته باشد درباره قرآن چه میگوید
و بدانید که برای خلاصه نویسی نظر سه عالم آنها را نوشتیم والا میشد نظر صد نفرشان را بیاوریم :
نظر نعمت الله جزایری:
نعمت الله جزایری در کتابش «الانوار النعمانیه» (۲/۳۵۷-۳۵۸) می‌نویسد:
همانا تسلیم نمودن اینکه قرائتهای هفتگانه، متواتر و از وحی الهی و همه اینها را روح الامین (جبرئیل) فرود آورده است، منجر به کنار گذاشتن آن روایت مستفیض بلکه روایت متواتر، می‌شود که همه آنها دلالت بر واقع شدن تحریف در کلمات و مواد و اعراب قرآن دارند، و همچنین اصحاب و یاران ما رضوان الله علیهم همگی بر درست بودن و تصدیق نمودن آنها اتفاق نظر دارند
‌بله، در این مسئله مرتضی و صدوق و شیخ طبری مخالفت کرده‌اند و گفته‌اند که آنچه که بین دو جلد این کتاب است همان قرآنی است که نازل شده است، و در آن تحریف و تبدیل واقع نگردیده است. ولی ظاهراً این قول ‌بخاطر مصلحتهای بسیار از آنان بروز کرده است، از جمله بستن درِ طعنه بر آن است، که اگر در قرآن تحریف و تبدیل شده پس چگونه جایز است به قواعد و احکامش عمل نمود. با وجود ممکن بودن تحریف و تبدیل در آن ‌و نعمت الله جزایری همچنین ادامه می‌دهد و آنگاه می‌گوید که دستان اصحاب بسوی قرآن دراز شد و آن را تحریف نمودند، و آیاتی که بر فضیلت ائمه دلالت داشت آن را حذف نمودند.
سپس در (ج ۱/۹۷) می‌گوید: از وجود روایات ساختگی تعجب نکن همانا که آنها بعد از وفات پیامبر اکرم (صلى الله علیه وسلم) در دین تغییر و تبدیل بزرگتر از این انجام دادند، مانند تغییر دادن قرآن و تحریف کلماتش و حذف نمودن آنچه درباره ستایش آل رسول و ائمه طاهرین و رسوائیها منافقین و اظهار بدیهای آنها می‌باشد، همچنانکه بیان و توضیح آن در نور القرآن خواهد آمد سپس می‌گوید (۲ / ۳۶۰- ۳۶۲) در روایات و اخبار بسیاری آمده است که همانا قرآن همانطوریکه نازل شده هیچ کسی جمع‌آوری ننموده است مگر امیر المؤمنین (علیه السلام) به وصیت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وسلم) پس ایشان بعد از وفات رسول الله، مدت شش ماه مشغول جمع‌آوری آن بودند، هنگامی که جمع‌آوری آن را تمام کرد بنزد (جانشینان) کسانی که بعد از رسول الله بودند آورد و به آنها گفت: این کتاب خدا است همچنانکه نازل شده است. آنگاه عمر بن الخطاب به وی گفت: ما نه احتیاجی به تو و نه به قرآن تو داریم، نزد ما قرآنی است که عثمان نوشته است.
پس علی به آنان گفت: هرگز بعد از امروز آن را نخواهید دید، و هیچ احدی آن را نخواهد دید تا فرزندم مهدی (علیه السلام) ظهور کند و در آن قرآن که اضافات بسیار است از تحریف مصون می‌باشد.
و عثمان هنگام خلافتش آن قرآن را به شهرها و سرزمین‌ها فرستاد، بدین سبب می‌بینی که قواعد خطش با قواعد و دستور زبان عربی مغایرت دارد.
و عمر بن الخطاب زمان خلافتش کسی را نزد علی (علیه السلام) فرستاد که قرآن اصلی که وی جمع‌آوری نموده برایش بفرستد، و علی (علیه السلام) می‌دانست او قرآن را خواسته است تا اینکه بسوزاند مانند قرآن ابن مسعود، و یا اینکه نزد خود پنهان نماید. تا اینکه مردم بگویند، همان قرآن، آن همان کتابی است که عثمان نوشته است لا غیر.
پس علی آن قرآن را نزدش نفرستاد و هم اکنون آن قرآن نزد مولای ما مهدی (علیه السلام) می‌باشد، همراه با کتابهای دیگر آسمانی، و آنچه که از پیامبر به جای مانده است.
و هنگامی که امیر المؤمنین (علیه السلام بر مسند خلافت نشستند نتوانستند این قرآن را آشکار کنند، و آن را پنهان نمود زیرا که در آشکار کردن آن زشتی و رسوایی است برای کسانی که قبل از وی بودند، و همچنین در (ج، ۲/۳۶۳) می‌گوید:
پس اگر بگوئی چگونه جایز است خواندن این قرآن با وجود این تغییراتی که در آن بوجود آمده است؟
می‌گویم، بدرستی که در روایات آمده است که ائمه (علیهم السلام) به شیعیان امر نموده‌اند این مقدار موجود از قرآن در نماز و غیره بخوانند و به احکامش عمل نمایند، تا اینکه مولای ما صاحب الزمان ظهور کند و این قرآن از دست مردم گرفته شود و به آسمان برده شود، و قرآنی که امیر المومنین (علیه السلام) جمع‌آوری نموده بیرون آورده شود پس خوانده شود و به احکامش عمل شود.

باور آقای فیض کاشانی: (متوفی ۱۰۹۱ هـ)
فیض کاشانی صاحب تفسیر «الصافی» می‌باشد.
‌او برای کتابش دوازده مقدمه نوشته است مقدمه ششم را برای اثبات تحریف قرآن تخصیص داده است، و برای این مقدمه چنین عنوان گذاشته:
« مقدمه ششم» درباره جمع‌آوری قرآن، و تحریفش، و اضافه و کمی‌اش و تأویل آن»
و بعد از ذکر روایاتی که برای تحریف قرآن از آنان استدلال کرده است – و آن هم از موثق‌ترین مصادر نزدشان است – چنین نتیجه می‌گیرد: «آنچه که از این روایت و دیگر از طریق اهل بیت (علیهم السلام) برداشت می‌شود این است که همانا قرآنی که اکنون نزد ماست، تمام آن نیست، چنانکه بر حضرت محمد (صلى الله علیه وسلم) نازل شد. بلکه چیزهایی از آن مخالف است با آنچه خداوند نازل کرده است.
و برخی از آن تغییر و تحریف شده است. و همانا چیزهای بسیاری از آن حذف گردیده است، از جمله نام علی (علیه السلام) در جاهای بسیار، و همچنین لفظ «آل محمد» (صلى الله علیه وسلم) بیش از یکبار، و نام منافقین از جاهایش، و چیزهای دیگر از آن، و همچنین این قرآن بر ترتیبی که مورد رضا و پسند خدا و رسول الله (علیه وآله وسلم) باشد نیست. سپس بعد از این ذکر می‌کند که اعتقاد داشتن به تحریف قرآن از اعتقادات بزرگان مشایخ امامیه می‌باشد، می‌گوید:
اما اعتقاد مشایخ ما در این باره، پس آنچه از ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی ظاهر می‌شود این است که ایشان معتقد به تحریف و کم شدن قرآن هستند زیرا که وی روایاتی در این زمینه در کتابش الکافی ذکر نموده است و هیچ گونه طعنه و عیب بر آن روایات وارد نساخته است، و با وجود این ایشان در اول کتابشان نوشته‌اند که آنچه در این کتاب روایت می‌کند مورد اعتمادش می‌باشد. و همچنین استادش علی بن ابراهیم قمی، که همانا تفسیرش از روایات پر می‌باشد، و در این زمینه زیاده روی و غلو نیز کرده است.

عقیده علامه محمد باقر مجلسی:
و نظر مجلسی این است که: روایات درباره تحریف متواتر می‌باشد و هیچ راهی برای انکارش نیست.
پس او در کتابش : ««مرآه العقول من شرح أخبار آل الرسول» جلد دوازدهم ص ۵۲۵، در شرح حدیث هشام بن سالم از أبی عبدالله (علیه السلام) فرمود: «همانا قرآنی که جبرئیل (علیه السلام) برای حضرت محمد (صلى الله علیه وسلم) آورد هفده هزار آیه بود
درباره این حدیث می‌گوید: موثق است، و در بعضی نسخه‌ها از هشام بن سالم بجای هارون بن سالم آمده است، پس روایت صحیح است، مخفی نیست که این روایت روایات صحیح دیگر، صریح و واضح است در مورد، کم شدن قرآن، و تغییر آن و نزد من روایت در این زمینه از لحاظ معنا متواتر می‌باشد، و کنار گذاشتن همه این روایات موجب سلب اعتماد کمتر از تمام روایت می‌گردد بلکه در گمان من روایت در این زمینه کمتر از روایت درباره امامت نیست، پس چگونه آن را (امامت) با روایت ثابت می‌کنند؟
و همچنین مجلسی بعید می‌داند که آن سری آیات اضافی تفسیر قرآن باشد.
‌و همچنین در کتابش: «بحار الأنوار» بابی را تحت عنوان: (باب التحریف فی الآیات التی هی خلاف ما أنزل الله) ‌نامگذاری کرده است.

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …