تبر به دستان و آدم خواران زمان صفوی

در تاریخ خاور میانه از دوران اسکندر تا آن زمان ،هیچ قومی به وحشیگری و ددمنشی قزلباشان دیده نشده بود. ذکر جنایت های قزلباشان را هواداران آنها با آب وتاب قلمفرسایی کرده اند و جنایت هایشان را ستو ده اند! زیرا از نشر صفوی ها اینکارها ثواب داشت پس واهمه ای از نقل آن نداشتند.

امیر حسین خنجی در کتاب شاه اسماعیل صفوی (ص۱۷ و ۱۸) مینویسد:  تصورش را بکنیم که دسته ای از تبر به دستان قزلباش ،کودک خردسالی را زنده زنده به میان آتش پرتاب می کنند و خانواده ی کودک ،در میان درمانده گی شاهد زوزه ی کودکشان اند که، در آتش ذغال میشود! در این عالم سر خورده گی و خموشی مطلق هیچ پناه گاهی  وجود نداشت که از مردم ستم دیده حمایت کند.جان ،مال ،ناموس مردم بازیچه ی دست بزهکاران (خود جوش شهری) و دسته جات تبر به دست « تبرائی» شده بود.

تصورش را بکنیم که یک تاجر بازار تبریزی که مغازه و انبار و خانه اش به غارت رفته، ناگهان ببیند یک دسته از این «تبرائیان تبر به دست»به خانه اش بریزند، او را گرفته ببندند. زن و دختر جوانش را در برابر دیدگانش برهنه سازند، و آنها را بر سر دست ها بنشانند، و از مرد بخواهند که هر چه در خانه اش نهان کرده را بیرون بیاورد و به آن ها تحویل دهد!
و یا  تصور کنید زن و مردی را  که پسر و دختر جوان و زیبا رو دارند و روزی چند دسته ئی از اوباش شهری برسند ،دختر و پسرشان را بازداشت کرده با خود ببرند، در حالیکه پدر ومادر فلک زده ، نیک میدانند که آن ها را برای چه کار میبرند.( آنها را میبردند در فاحشه خانه های رسمی برای لواط و زنا)
و یا تصورش را بکنیم پیر مرد دانشمند و محترمی که از سر خشم و عصبانیت و حمیت به قزلباش پرخاش کرده،و آن ها او را عریان کرده در سر چار کوچه و جلو چشمان همگان ، چند تن از قزلباشان پر زور به او تجاوز جنسی کرده، .آنگاه به تنش شیره مالیده و وی را در قفس آهنین بند کرده اند و مشتی مورچه را در قفس رها ساخته اند ، و این قفس را همچون فانوسی بر سر میله ئی در میدان شهر آویخته اند، تا این بیچاره از زیر شدیدترین شکنجه ها بسر ببرد!
تصورش را بکنیم، دانشوری را قزلباشان گرفته ،برهنه کرده به میدان شهر آورده ، آتش افروخته اند و سیخی از زیر پوست کمر این مرد فرو برده از پشت گردنش بیرون آورده ، او را مثل لاشه ی آهو بر روی آتش داشته اند تا اندک اندک بریان گردد و آنگاه قزلباشان به دستور شاه اسماعیل از گوشت کباب شده ی این مرد تغذیه کنند!
و یا  یکی از بزرگان تبریز که نخواسته بود شیعه شود را گرفته،کف دست ها و پاهایش را بر کنده ی درخت میخکوب کرده اند و در این حال زتده زنده ، پوستش را مثل پوست گوسفند میکشند…
اینها را دشمنان صفویان نمیگویند بلکه  در نوشته های مداحان فتوحات قزلباشان صفوی چندان از این موارد ذکر شده که خواندن آن ها موی بر اندام هر انسان نیک سرشتی راست میکند و جگرش را به حال ایرانیانی که در دست چنین ددمنش های درنده خویی اسیر بوده اند کباب میکند!  «از کتاب شاه اسماعیل صفوی(ص ۱۷ و ۱۸) نویسنده امیر حسین خنجی».

آری این ها مطالبیست که مداحان شاه اسماعیل صفوی و شاه تهماسب نقل کرده اند، تا نشان بدهند که «شاه شریعت پناه» و « ولی امر مسلمین جهان» چه قدرتی برای نشر  آئین خدایی خودش داشته، ودر راه خدای خودش چه زحمت هایی کشیده! و چگونه مردم ایران را وادار می کرده که دست از لجاجت بردارند و به دین قز لباشان در آیند! و چگونه کسانی که نمی خواستند اطاعت از ولی امر مسلمانان جهان را پذیرا باشند به مجازات می رسانده اند……

ای ایرانیان! شما با این منطق (زور و وحشیگری و جنایت) مذهب شیعه را پذیرفتید و هنوز این منطق  بر ایران ما حاکم است.

در سال ۱۵۱۰میلادی ( یعنی دقیقا ۵۰۱ سال پیش) جنگ خونینی بین شاه اسماعیل صفوی و  شاه شیبک خان ازبک رخ داد. شاه اسماعیل سپاه شاه شیبک خان را، در نزدیکی شهر مرو به سختی شکست داد. و طى این نزاع، نزدیک به ده هزار تن از ازبکها کشته شدند و شیبک خان هم در معرکه نبرد به قتل رسید. اما بعد از پیروزی، شاه درنده خوی صفوی دستور داد که  جسد شیبک خان  را صوفیان لشکر، براى خرسندى خاطرش، تکه تکه کرده و بخورند.
مولف جهانگشای خاقان در وصف نحوه آدمخواری قزلباشان می نویسد:
«شاه اسماعیل فرمودند هرکه سرمرا دوست دارد ازگوشت دشمن من طعمه سازد. به مجرد سماع این فرمان ازدحام برای اکل میته شیبک خان به مرتبه ای رسیدکه صوفیان تیغ ها کشیده قصد یکدیگر نمودند و آن گوشت متعفن با خاک وخون آغشته را به نحوی از یکدیگر ربودند که مرغان شکاری در حال گرسنگی آهو را بدان رغبت از یکدیگر بربایند».
شاه اسماعیل این ننگ تاریخ ایران و در عین حال این نور  چشم علمای شیعه، از  کاسه سر  شبیک خان  نیز یک جام  زرین براى خود درست کرد، و در آن شراب میخورد.
پسران شیبک خان هنوز بر سر قدرت بودند  و خبر به آنها رسید، و  تاوان این وحشی گری اسماعیل را ملت ایران نیز پرداختند و حملات پی در پی ازبک ها روزگار ایرانیان را در سالهای بعدی سیاه کرد.

شاه اسماعیل دست بریده شیبک خان را هم نزد حاکم مازندران فرستاد. یعنی علاوه بر آدمخواری جسد را مثله هم میکرد.
نام رسمی این هنگ آدم خوار «چگین» بود؛ چگین ها فداییان شاه اسماعیل صفوی وحشی ترین گروه قزلباش  بودند.
قزلباشان عموما از قبایل نه گانه تاتار اناتولی (ترکیه امروزی)بودند که تا پیش از همراهی با شاه اسماعیل هرگز وارد ایران نشده بودند وبا زبان و فرهنگ و مذهب مردم ما به کلی بیگانه بودند .  مورخان جنایات و فجایعی که این گروه در آغاز تشکیل دولت صفوی ابتدا در تبریز وبعدها در دیگر نقاط ایران مرتکب شدند را با جنایات اسکندر وچنگیز و تیمور قابل مقایسه دانسته اند.( قزلباش نیز از قوم تاتار بودند) قزلباشان شاه اسماعیل را بر گزیده خداوند بر روی زمین ونماینده ونایب امام زمان می دانستند وحاضر بودند در راه او به هر جنایتی دست یازند.(درست مثل سربازان گمنام امام زمان که خامنه ای را نایب امام زمان میدانند و برای خاطر او لواط در کهریزک را حلال و ثواب میدانستند).
چگین ها یا آدمخواران، مردمانی سنگدل وبیرحمی بودندکه به فرمان شاه دشمنان او را می خوردند. ترتیب خوردن انسان ها چنین بود که ابتدا گوشش را با دندان می کندند ومی خوردند سپس به سراغ بینی و گوشت بازوان و ران های قربانیان می رفتند. این کار را تا وقتی که فرد کشته میشد ادامه می دادند.این رفتاری بود که چگین های شاه طبق «حکم ولایی» یعنی (حکم ولایت فقیه) با بسیاری از بزرگان ایران وحتی مردم عادی داشتند.

شاه عباس نیز دسته‌ای جلاد آدم خوار  یعنی چیگن  داشت در روضه‌الصوفیه آمده است: «اینان گنه‌‌کاران واجب القتل را از یکدیگر می‌ربودند و اعضای بدنشان را با دندان قطع نموده و بلع می‌فرمودند».
شما به الفاظ نگاه کنید( بلع میفرمودند) یعنی بنیانگزاران مذهب شیعه در ایران این کار ها را مقدس میدانستند آدم خواری در نزد آنها مقدس بود.
حالا سوال اینجاست که قرآن صریحا میته خواری را حرام کرده و این اخوند صفوی مینویسد میته را تناول میفرمودند ؟

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …