خداوند میفرماید:
﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِیلُ ٱلَّتِیٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰکِفُونَ۵٢﴾ [الأنبیاء: ۵۲]. «آنگاه که به پدر و قومش گفت: این مجسمهها چیست که شما پیوسته آنها را میپرستید؟». و مشرکین نیز در کنار این درخت مینشستند و میماندند و از آن تبرّک میجستند.
و در روایت عمرو بن عوف آمده است: سلاحها به این درخت آویزان کرده میشد، به خاطر این ذات انواط نامیده میشد که برای غیر از خدا عبادت میشد و وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را دید در روز گرم تابستانی از آن روی گردانید و به سایهی درختی که از آن نزدیکتر بود رفت… تا آخر حدیث. هر دو حدیث را اینطور میتوان جمع کرد که عبادت آن درخت یعنی نشستن در کنار آن به قصد حاصل کردن برکت از آن.
گفتهاش: (و سلاحهای خود را به آن آویزان میکردند) یعنی به قصد حصول برکت سلاحها را به آن آویزان میکردند.
گفتهاش: (به آن ذات انواط گفته میشد) ابوالسعادات میگوید: «آنها از پیامبر صلی الله علیه و سلم خواستند که برای آنان نیز درختی همانند آن مقرر کند، اما پیامبر صلی الله علیه و سلم آنها را از این کار نهی کرد».
گفتهاش: (گفتیم: ای رسول خدا، برای ما ذات انواطی قرار بده) یعنی درختی مانند آن مقرر کن که سلاحهای خود را به آن آویزان کنیم و اطراف آن [به قصد برکت جستن] جمع شویم[۱]. گمان میبرند که این کار نزد خدا امر پسندیدهای است، بنابراین خواستند با این کار به خدا تقرّب بجویند و گرنه آنها گر چه تازه مسلمان بودند اما والاتر از این بودند که با پیامبر صلی الله علیه و سلم مخالفت کنند.
گفتهاش: (آنگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: الله اکبر!) در بعضی روایات اینگونه آمده است، اما در روایت ترمذی آمده که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: سبحان الله! اما منظور از هر دو کلمه یکی است، چون منظور تعظیم خدا و منزه قرار دادن او از شرک و تقرب جستن با این کلمات به خداست و از این الله اکبر گفتن و سبحان الله گفتن به هنگام تعجب یا ذکر شرک، ثابت میشود، بر خلاف کسانی که آن را مکروه دانستهاند.
گفتهاش: (فرمود: اینها سنتهای (باطل پیشینیان) هستند) یعنی روشهای آنها میباشند.
گفتهاش: (سوگند به کسی که جانم در دست اوست، شما سخنی گفتید همانند آنچه قوم موسی گفت که: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا کَمَا لَهُمۡ ءَالِهَهٞۚ﴾ … تا آخر آیه. پیامبر صلی الله علیه و سلم خبر داد که در خواست آنها که درختی مقرر شود و نزد آن جمع شوند و به قصد تبرّک سلاحهای خود را به آن آویزان کنند، همانند چیزی است که بنی اسرائیل از موسی خواستند و به او گفتند: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا کَمَا لَهُمۡ ءَالِهَهٞۚ﴾ (برای ما معبودی مقرر کن همان طور که آنها معبودان و خدایانی دارند). پس وقتی مقرر کردن درختی برای آویزان کردن اسلحه و جمع شدن در کنار آن به معنای قرار دادن خدا و معبودی دیگر همراه خداوند است، با اینکه آنها آن را پرستش نمیکردند و از آن حاجت نمیطلبیدند، پس در مورد آنچه قبرپرستان انجام میدهند از قبیل صدا زدن مردهها و کمک خواستن از آنان، ذبح و نذر کردن برای آنها، طواف پیرامون قبرهایشان، بوسیدن قبرها و در و دیوارهای آن، دست کشیدن به آن، ماندن در کنار آن و مقرر کردن خدمت گزار و پردهدار برای آن، چه فکر میکنی؟! و چه نسبتی بین این و بین آویزان کردن سلاحها بر درختی به قصد تبرّک است؟!.
امام ابوبکر طرطوشی ـ از پیشوایان مالکیه ـ میگوید: «نگاه کنید هر جا درختی را دیدید که مردم قصد آن را میکنند و آن را تعظیم مینمایند و از آن امید بهبودی و شفا را دارند و به آن میخ میکوبند و تکه پارچه آویزان میکنند، بدانید که آن ذات انواط است، پس آن را قطع کنید[۲]».
حافظ ابومحمد عبدالرحمان بن اسماعیل شافعی معروف به أبی شامه[۳] در کتاب «البدع والحوادث» میگوید: «و همچنین از این نوع است آنچه مردم به خاطر فریب شیطان به طور عام به آن مبتلا شدهاند، که وقتی فردی برای آنها تعریف میکند که در فلان جا یکی از افرادی که به درستکاری و ولایت معروف است را به خواب دیده است، آنگاه مردم آن جا را دیوار میکنند و ستون میسازند و آن جا را چراغانی مینمایند و بر این کار مواظبت مینمایند در صورتی که فریضههای خدا و سنتها را ضایع مینمایند، گمان میبرند با این کارها به خدا نزدیک میشوند، سپس از این فراتر میروند تا اینکه این اماکن در دلهایشان محترم و بزرگ قرار میگیرند و آن را تعظیم میکنند و با نذر کردن برای آن جاها به شفا یافتن بیمارهای خود و برآورده شدن نیازهایشان امیدوار میشوند، این جاها یا از میان چشمهها یا درختان و یا سنگها انتخاب میشوند. در شهر دمشق (خدا آن را از شر نگه دارد) جاهای زیادی هست مانند عوینه الحما بیرون از باب توما، ستون داخل باب الصغیر بنام (عمود المخلق) و درخت خشکیده بیرون از باب النصر که بر سر راه قرار دارد – که خداوند قطع شدن و از ریشه در آوردن آن را فراهم نماید-، به راستی که اینها شباهت زیادی با ذات انواطی دارند که در حدیث آمده است».
سپس حدیث مذکور و سخن طرطوشی را بیان مینماید و سپس میگوید: «و آنچه شیخ ابواسحاق جُبنیانی رحمه الله یکی از صالحان در سرزمین آفریقا در سدهی چهارم، انجام داده بود مرا خوشحال کرد؛ دوست و همراه صالح او ابوعبدالله محمد بن أبی العباس المودّب از او حکایت میکند: که در کنار او چشمهای بود به نام «عین العافیه»، مردم عامی به سبب آن به فتنه مبتلا شده بودند و از دور و دراز به آن چشمه میآمدند و کسی که ازدواج برایش مشکل بود یا بچهدار نمیشد، میگفت: مرا به چشمهی عافیه ببرید، ابوعبدالله میگوید: شبی مشغول سحری بودم که اذان أبی اسحاق را از سوی چشمه شنیدم، آنگاه بیرون آمدم، دیدم او آن را منهدم و تخریب نموده و اذان صبح را بر آن داده است و سپس گفت: بار خدایا، به خاطر تو آن را خراب کردم، آن را دوباره نگذار که سرپا شود و تا کنون دیگر سرپا نشده است[۴]».
میگویم: ابواسحاق که آن را خراب کرده امام معروفی از ائمه مالکیه است، انسان زاهدی بوده است، اسم او ابراهیم بن احمد بن علی بن اسلم است و امام ابومحمد بن ابی زید او را گرامی میداشت و میگفت: راه ابی اسحاق خالی است و در حال حاضر کسی به آن نمیرود. و قابسی میگفت: جبنیانی امامی است که به او اقتدا میشود. وی در سال ۳۶۹ هـ.ق وفات یافت[۵].
ابن قیم مطلبی همانند آنچه ابوشامه ذکر کرده بیان میکند و سپس میگوید: «مشرکین چه شتابان بتهایی را بجز خدا به پرستش میگیرند و این بت هرچه که باشند [برای آنها فرقی نمیکند] و میگویند: این سنگ، این درخت و این چشمه نذر را قبول میکند[۶]». یعنی عبادت (غیر خدا) را میپذیرد، چون نذر عبادت و قربتی است که نذر کننده با آن خودش را به کسی که او برایش نذر کرده نزدیک مینماید. و مطالبی در این مورد در توضیح فرمودهی پیامبر صلی الله علیه و سلم که: «بار خدایا قبرم را بُتی که عبادت میشود قرار نده». خواهد آمد.
این جمله نکتهها و فوایدی دارد، یکی اینکه کسانی که معتقد به تبرّک جستن از درختها، قبرها، سنگ و نشستن کنار آن و ذبح کردن برای آن هستند مرتکب شرک شدهاند و نباید فریب افراد عامی و نادان را خورد و اینکه چنین چیزی شرک باشد و در این امت رخ دهد را نباید بعید دانست. پس وقتی بعضی از صحابه این کار را نیکو پنداشتند و از پیامبر صلی الله علیه و سلم خواستند که این کار را برایشان فراهم نماید تا اینکه پیامبر برای آنان توضیح داد که این کار مثل سخن بنی اسرائیل است که به موسی گفتند: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا کَمَا لَهُمۡ ءَالِهَهٞۚ﴾ (برای ما خدایی مقرر کن آنگونه که آنان خدایانی دارند) پس در مورد کسانی دیگر غیر از صحابه چه انتظاری باید داشت، با اینکه جهالت چیره است و از آثار و سنتهای پیامبر خیلی فاصله گرفته شده است؟!
و همچنین از این جمله بر میآید که اعتبار در احکام به معانی است نه [کلمات و] اسمها، بنابراین پیامبر صلی الله علیه و سلم درخواست آنان را مانند درخواست بنی اسرائیل دانست و به این توجه نکرد که آنها آن را ذات انواط نامیدند، پس مشرک شرک خود را هر چه بنامد فرقی نمیکند شرک است، مثل اینکه مشرک به فریاد خواندن مردهها و ذبح برای آنها و نذر برای آنها را تعظیم و محبت بنامد، هر چه بنامد عمل او شرک است. و بقیه امور هم قیاس بر این.
همچنین به این اشاره شده که هر آنچه بجز خداوند پرستش شود إله و خدا شمرده میشود، چون بنی اسرائیل و کسانی که از پیامبر صلی الله علیه و سلم درخواست ذات انواطی کردند، منظورشان این نبود که بتها و درختان میآفرینند و روزی میدهند بلکه منظورشان فقط و تنها حصول برکت و به اعتکاف نشستن در کنار درختان بود، اما این را پیامبر صلی الله علیه و سلم إله و معبودی برشمرد که جز خداوند به خدایی گرفته شده است.
و همچنین به این اشاره شده که إله یعنی معبود و ثابت میشود که هر کسی از روی جهالت مرتکب عملی شرک آمیز شود و از آن نهی شده و دست بکشد کافر شمرده نمیشود.
و همچنین روشن میشود که لا إله إلا الله این کار را نفی میکند گر چه این عمل بسیار ریز بوده و از صحابه پنهان مانده بود.(مؤلف)[۷]
پس کارهایی که بزرگتر از این هستند چگونه خواهند بود؟!
و این ردّی است بر جاهلانی که فکر میکنند لا إله إلا الله فقط یعنی اقرار کردن به اینکه خداوند آفرینندهی همه چیز است و جز او همه مخلوق هستند و دیگر جملههایی از این قبیل که در معنای لا إله إلا الله میگویند و همچنین با کسانی که از روی جهالت مرتکب چنین کاری میشوند به شدّت برخورد شده است.
گفتهاش: (از سنتهای پیشینیان) یعنی شما ای امت از سنتها، شیوهها و کارهای کسانی که پیش از شما بودهاند پیروی خواهید کرد که این خبر صحیحی است.
همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و سلم خبر داد اتفاق افتاده است و این دلیلی بر شهادت محمد رسول الله است.
در حدیث فواید و نکتههای دیگری نیز هست از آن جمله: از تشبّه به اهل جاهلیت از قبیل اهل کتاب و مشرکین نهی شده است و در حدیث اشاره شده که مبنا و اساس عبادات امر و حکم است و اینگونه به مسائل قبر گوشزد شده است، مؤلف میگوید: اما «من ربّک»(پروردگارت کیست)؟ واضح است و اما سوال «من نبیک»؟(پیامبرت کیست)؟ از خبر دادن پیامبر صلی الله علیه و سلم از غیب ثابت میشود و سوال «ما دینک»؟(دینت چیست)؟ از فرمودهی الهی «اجعل لنا الهاً» ثابت میشود. مولف ذکر کرده است [۸].
در حدیث اشاره شده که شرک قطعاً در این پدید میآید، چنان که در امتهای پیشین رخ داده است و این ردّی است بر کسانی که میگویند: «شرک در این امت به وقوع نمیپیوندد».
و همچنین اشاره شده که راههای منکر و شرک باید بسته شوند و خشمگین شدن به هنگام تعلیم و اینکه آنچه خداوند یهودیان و نصارا را به سبب آن نکوهش کرده ما باید از آن دوری کنیم نیز ثابت میگردند. این را مؤلف رحمه الله گفته است[۹].
تذکر:
بعضی از متأخرین گفتهاند که تبرّک به آثار صالحان مانند نوشیدن پس خوردهی آنها، دست کشیدن به بدن یا لباسهایشان و بردن نوزاد پیش یکی از صالحان تا خرما یا شیرینی به کامش بدهد تا اولین چیزی که به دهان نوزاد میرود آب دهان صالحان باشد، تبرّک جستن به عرق آنها و غیره مستحب است.
ابوزکریا نووی در شرح مسلم احادیثی که در آن تبرّک صحابه به پیامبر صلی الله علیه و سلم آمده را بسیار ذکر کرده، و گمان کرده که دیگر صالحان در این مورد همانند پیامبر صلی الله علیه و سلم هستند.
میگویم این پندار به چند دلیل اشتباه محض است:
یکی اینکه دیگران در فضیلت و برکت نه اینکه با پیامبر برابر باشند، حتی نزدیک به او نیستند. و دیگر اینکه صالح بودنشان ثابت نمیشود، چون صالح بودن جز با صلاح و بهبودی قلب تحقق نمییابد و این چیزی است که جز با نص نمیتوان از آن اطلاع یافت، مانند: صحابهای که خدا و پیامبرش آنها را ستودهاند یا ائمهی تابعین و یا کسانی که به صالح بودن و دیانت معروفند مانند: ائمهی أربعه و امثال آنها از کسانی که امت به صالح بودن آنها گواهی میدهد و آنان اکنون نیستند، اما دیگران نهایت این است که ما گمان داشته باشیم که صالح هستند.
و یکی اینکه اگر ما فکر کنیم فردی صالح است، از این ایمن نیستیم که با خاتمهی بد از جهان برود و اعمال به خاتمه بستگی دارند[۱۰] پس او نمیتواند شایسته باشد که از آثار او تبرّک حاصل شود.
و صحابه ش به غیر از پیامبر صلی الله علیه و سلم از کسی تبرّک نمیجستند نه در حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم و نه بعد از وفاتش و اگر این کار خوبی میبود آنان در این مورد از ما پیشی میگرفتند، پس چرا آنها به ابوبکر، عمر، عثمان، علی و امثالشان ش از کسانی که پیامبر صلی الله علیه و سلم به بهشتی بودن آنها شهادت داده تبرّک نمیجستند و چرا تابعین از سعید بن مسیب، علی بن حسین، اویس قرنی، حسن بصری و امثالشان که یقین قطعی به صالح بودنشان بود تبرّک نمیجستند، پس این دلالت میکند که تبرّک جستن مخصوص پیامبر صلی الله علیه و سلم است.
غیر از پیامبر صلی الله علیه و سلم تبرّک جستن بعید نیست که آن فرد را دچار فتنه و خودپسندی کند و تکبر و ریاکاری به او دست دهد مثل اینکه در حضور فردی، آن فرد تعریف و تمجید شود.
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]-النهایه فی غریب الحدیث (۵/۱۲۷).
[۲]-الحوادث و البدع ص (۳۳).
[۳]– شرح حال وی در تذکره الحفاظ (۴/۱۴۶۰) و طبقات الشافعیه سبکی (۸/۱۶۶).
[۴]– الباعث علی انکار البدع والحوادث ص (۱۰۱).
[۵]– شرح حال او را در الدیباج المذهّب فی اخبار المذهب ابن فرحون (۱/۲۶۴) نگاه کنید.
[۶]– إغاثه اللهفان (۱/۲۳۰).
[۷]-[مسألهی نهم از مسائل کتاب].
[۸]– [مسألهی بیستم].
[۹]– [مسألهی نوزدهم].
[۱۰]– صحیح بخاری (۶۲۳۳ البغا) در حدیث طولانی از سهل بن سعد و در آخرش آمده :[الأعمال بالخواتیم].