مردم برگشتند و عمر که هنوز نماز صبح نگزارده بود همچنان در خون خود بود، گفتند: ای امیرالمومنین، نماز! سرش را بلند کرد و گفت: ترک نماز هرگز خدا نیاورد، هر کس نماز خویش را تباه سازد او را حظی در اسلام نیست. حرکتی کرد که برخیزد از زخمش خون جاری شد، گفت: برایم عمامه یی بیاورید، آوردند، زخم خود را با آن بست و نماز گزارد و ذکر گفت و سپس به پسرش عبدالله نگریست و گفت گونهام را بر خاک بنه. عبدالله میگوید: من به سخن او توجه نکردم و پنداشتم حواسش پرت است. برای بار دوم گفت: پسرجانم، گونهام را بر خاک بنه من انجام ندادم برای بار سوم گفت: ای بیمادر! گونهام را بر خاک بنه. فهمیدم که عقل او بر جای است و فقط از شدت درد نمیتواند خودش آن کار را انجام دهد. گونهاش را بر خاک نهادم دیدم اطراف موهای ریش او بر خاک است و چندان گریست که دیدم به گوشه چشمش گل چشبیده است گوش خود را تیز کردم تا بشنوم چه میگوید! شنیدم میگوید: ای وای بر مادر عمر و وای بر مادر عمر! اگر خداوند از او گذشت نفرماید.
در روایتی آمده است که علی علیه السلام آمد و کنار بالین عمر ایستاد و فرمود: هیچ کس برای اینکه با کارنامه او با خداوند دیدار کنم محبوبتر از این جسد پیچیده در پارچه نیست.
از ام المومنین حفصه روایت شده است که میگفته است: شنیدم پدرم در دعایش میگفت: پروردگارا، کشته شدن در راه خودت و مرگی در شهر پیامبرت (را نصیب من کن)! من گفتم: از کجا چنین چیزی ممکن است؟ گفت: اگر خدا بخواهد خودش فراهم میفرماید.
روایت شده که کعب الاحبار به عمر میگفته است: ما در کتابهای خود در مورد تو چنین یافته ایم که شهید خواهی شد، و عمر میگفته: چگونه برای من که ساکن جزیره العرب هستم وصول به شهادت ممکن است.
مقدام بن معدی کرب میگوید: چون عمر زخمی شد دخترش حفصه پیش او آمد و بانگ برداشت که ای صحابی رسول خدا و ای پدر همسر رسول خدا صلی الله علیه وسلم و ای امیرالمومنین! عمر به پسر خود عبدالله گفت: مرا بنشان که مرا یاری شنیدن آنچه را که میشنوم نیست. عبدالله او را به سینه خود تکیه داد و نشاند. عمر به حفصه گفت: تو را به حق خودم بر تو سوگند میدهم که از این پس بر من مویه گری و نوحه خوانی نکنی، البته در مورد اشک ریختن چشمان تو هرگز اختیار ندارم، و هیچ مرده یی نیست که او را بر صفاتی که در او نیست ستایش کنند مگر اینکه فرشتگان بر او خشم میگیرند.
احنف میگوید: شنیدم عمر میگفت: افراد قریش سالارهای مردماند هر یک از ایشان به هر کاری دست زند گروهی از مردم از او پیروی میکنند. چون عمر در گذشت و فرمان داده بود صهیب سه روز با مردم نماز بگزارد و به مردم خوراک داده شود تا افراد شورا بر خلافت یک تن هماهنگ شوند، هنگامی که سفره گستردند مردم از اینکه به سوی غذا دست دراز کنند خودداری کردند.
عباس بن عبدالمطلب گفت: ای مردم، رسول خدا صلی الله علیه وسلم رحلت فرمود و ما پس از او غذا خوردیم، ابوبکر مرد پس از او غذا خوردیم و آدمی را از خوردن چاره یی نیست و سپس دست دراز کرد و خوراک خورد (دیگران پیروی کردند) و من درستی سخن عمر را دانستم.
بسیاری از مردم شعری را که در حماسه ابوتمام آمده است نقل کرده و پنداشتهاند که سروشی از جنیان آن در مرثیه عمر سروده است و آن ابیات چنین است.
از سوی اسلام پاداش پسندیده بهره ات شد و دست خداوند در آن پهنه از هم دریده شده برکت دهاد.
هرکس هر اندازه تیزرو باشد و بر فرض که بر بالهای شترمرغ سوار شود و بخواهد به آنچه در گذشته انجام دادهای برسد باز هم عقب میماند…
آیا پس از کشته شده در مدینه که زمین در سوگ او تیره و تار شد و درختان سترگ بر خود لرزیدند…
بیشتر مورخان این ابیات را از مزرد برادر شماخ و برخی هم از خود شماخ میدانند.
«در انتهای این بخش بیان توضیحی را لازم میدانم و شیعه برای تخطئه حضرت عمر و ابوبکر به احادیثی از نبی اکرم اشاره میکند که هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است و احادیثی دیگر از این نوع. ولی: ۱- در اینکه حضرت فاطمه از این دو نفر آزرده شده و بعد هم آنها را نبخشیده باشند جای حرف و حدیث بسیار است ۲- حتی اگر این احادیث منتسب به نبی اکرم صحت داشته باشد شان بیان آن بنا به عللی بوده و به عبارت دیگر بنا به موقعیت و مناسبتی نبی اکرم این سخنان را فرمودهاند. ممکن است شیعه بگوید حدیثشان بیان ندارد. ولی چگونه آیات قرآن که مهمتر است شان نزول دارد؟ به عنوان مثال شما میگوییدشان نزول آیه ولایت در خصوص خاتم بخشی علی بوده و مراد از الذین (کسانی که) فقط حضرت علی میباشد و این آیه را نمیتوان به زمانهای دیگر و اشخاصی دیگر تعمیم داد. پس سخن نبی اکرم در خصوص آزردن فاطمه نیز به مناسبتی خاص و مربوط به زمان و افرادی خاص بوده است!» آری: انسانهای پست سرگرم اشخاص میشوند. انسانهای عادی سرگرم حوادث میشوند ولی انسانهای بزرگ به ایدهها فکر میکنند.