حضرت فضیل بن عیاض رحمه الله میفرمایند: حضرت عبدالواحد بن زید رحمه الله سه شب متوالی این دعا را نمود: ای بارالهی، شریک زندگیام را در بهشت به من در همین دنیا نشان بده، میگویند: یک شب در عالم خواب به او گفتند که شریک زندگیات در بهشت، میمونۀ سوداء خواهد بود. پرسیدم: او کجاست؟ گفته شد: در کوه و با فلان قبیله تعلق دارد.
حضرت عبدالواحد رحمه الله میفرمایند: به کوفه رفتم، (و در آنجا جویای حال وی شدم). مردم گفتند: وی دیوانه میباشد و چندتا گوسفند را به چرانیدن به صحرا میبرد. برای پیدا کردنش به صحرا رفتم، وقتی او را دیدم متوجه شدم که مشغول خواندن نماز میباشد. وقتی متوجه حضور من شد نمازش را مختصر نموده و بعد از خواندن نماز گفت: ای ابن زید، برگرد، هنوز وقتش فرا نرسیده است. به او گفتم: ای سعادتمند، مرا پند و اندرزی ده؟ در جواب گفت: آری، برایم این حقیقت منکشف گردیده که هر شخصی دنیا را بیش از نیازش جستجو کند، خداوند سرمایۀ بزرگی همچون خلوت (یکسوئی با حضرت حق) را از او خواهد گرفت. قربش را به دوری و انسش را به وحشت برمیگرداند.
از او پرسیدم: علت چیست گرگها و گوسفندان با هم یکجا هستند؟ در پاسخ گفت: چون رابطهام با پرودرگارم نیکو میباشد، به همین جهت خداوند رابطه بین گوسفندان و گرگها را به صلح و آشتی برگردانده[۱].
[۱]– صفه الصفوه از ابن جوزی ج ۳ ص ۱۲۱-۱۲۳٫