دعوت به تناسب جامعه به عنوان یک کُل، باید دعوتی عمومی باشد. تمام واجبات و مستحبات دینی را شامل، و نهی از تمامِ محرمات و مکروهاتِ دینی را دربرگیر باشد. بیان تمام این موارد از حقوق لاینفک جامعه است. تا با این رویکرد، دین به صورت کامل به مردم ابلاغ شده و کاملاً در جامعه اجرایی گردد. تبلیغ و رساندن کاملِ دین، هدف و خواسته ی شرعی و واجب کفایی است.
در حدیث چنین می خوانیم: «بَلِّغوا عَنِّی و لَو آیَه فرُبَّ مبلَّغٍ أوعی مِنَ السامِع»: (از قول من (به مردم) ابلاغ کنید، گر چه یک آیه باشد چه بسا کسانی که به آن ها ابلاغ می گردد، از شنونده ی آن داناتر و پذیراتر باشند). هم-چنین در روایت صحیح می خوانیم: «رَحِمَ اللهُ امرءأً سَمِعَ مَقالَتی فَبَلَغَها کَما سَمِعَها»: (الله رحم کند به آن که سخنم را شنید و همان گونه که آن را شنید، ابلاغ کرد). پس میان تقسیم دین به مسایل ظاهری که باید رها شده و مغز دین که باید بدان عمل شود و میان دعوت تدریجی به شخصِ دعوت شده و تقدیم مسایل مهم تر بر دیگر مسایل را تفکیک ایجاد می کند. و به این طریق او را تشویق می کند تا به تعالیم دینش گوش فرا داده و عمل کند و کارهای زشت و منکر را انکار نماید. ملاحظات زیادی وجود دارد که تقسیم بندی دین به پوسته و مغز، باعث فساد دین می شود؛ از جمله: نخست: سخن رسول الله ص: «لا یَمنَعَنَّ رجلاً هیبه الناس أن یقولَ بحقٍ إذا عَلِمه أو شَهِده أو سمعه»: (هرگز هیبت مردم باعث نشود اگر کسی چیزی را دانسته یا شاهدش بوده یا شنیده است، را بیان نکند). عمومِ حدیث بین پوسته و مغز فرق نمی گذارد. هر کس که مخالف شرع است، چه در مسایل ظاهری و چه در مغز و لُبّ دین، باید امر به معروف و نهی از منکر شده و حق برایش بازگو شود. و اگر به خاطر ترس از این که مبادا مردم او را به تعصب، تنگ نظری و سخت گیری، توجه به چیزهای بی ارزش، مخالفت با عرف جاری، خروج از آن چه برای مردم شناخته شده و قابل پذیرش است، تساهل و روی گردانی، عدم انتقاد ناپذیری، متهم کنند یا به خاطر این که گفته نشود: او زمانه را درک نمی کند و نیز به خاطر دیگر خرده گیری های مشهور که نزد الله اعتباری ندارد، سکوت کند، گناهکار است و مستحقِّ مجازات.
دوم: علما حکم شرعی را چنین تعریف می کنند: « خطاب الله متعال که به افعال مکلفین مربوط است. که یا شخص را مختار به انجام آن کار می گذارد یا دستور به ترک یا انجام کاری می دهد». و اعمال دینی را که آقایان پوسته و ظاهر می نامند، در دایره ی احکام پنج گانه ی شرعی قرار دارد. حال چگونه می توان این احکام را با نگاه تحقیرآمیز، پوسته و ظاهر دانست. و چگونه می توان با گمانِ نادرست و بدون سند میان احکام مختلف شرع فرق قایل شد.
سوم: تمام جامعه نیازمند انجام تمامِ دین هستند. از آداب گرفته تا معاملات، عبادات و عقاید. دعوت به این موارد از اولویات مهم دعوت است. کم کردن هر کدام از این ها مساوی با ناقص نمودن دین و ایمان است. لذا بیم آن می رود که با ترک آن و عدم دعوت به آن، پیوسته این فاکتور در جامعه مفقود بماند. و انجام ندادن این موارد میراثی برای نسل های آینده شود. در حدیث آمده است:«لَیُنْقَضَنَّ عُرَى الْإِسْلَامِ عُرْوَهً عُرْوَهً فَکُلَّمَا انْتَقَضَتْ عُرْوَهٌ تَشَبَّثَ النَّاسُ بِالَّتِی تَلِیهَا وَأَوَّلُهُنَّ نَقْضًا الْحُکْمُ وَآخِرُهُنَّ الصَّلَاه»: (دست آویزهای اسلام دانه دانه می شکند. هرگاه دست گیره ای بشکند، مردم خود را به دیگری می آویزند؛ اولین دست گیره که می شکند حکومت (حاکمیت اسلامی) است و آخرینش نماز) .
* بی توجهی و کوتاهی به چیزی کوچک، منجر به بی اعتنایی به چیزهای بزرگتر خواهد شد. چرا که مداومت بر تفریط و کوتاهی، عادتی در انسان پدیدار می کند که به سستی در کارها منتهی می گردد. تمام امت خوب می داند که بسیاری از شاخه های دین و احکام اسلام از حقیقت خویش دور گشته اند. و نمی شود دوباره به آن دست یافت و یا در موردش سخن گفت. بعضی از این شاخه ها و دست گیره ها عامل برپایی حکم الله ـ و حمایت ریشه ی دین در زمین هستند. آیا اگر دعوت گر، دعوت به سوی دیگر دست آویزها و احکامِ باقی مانده ی اسلام را به بهانه ی ناتوانی ترک کند، حکیمانه و از روی ایمان است؟! البته اکثر این موارد از منظر آنان در لیست پوسته و ظاهر دین قرار دارد! چنین کاری واقعاً عجیب است! کدام یک از این دو کار بهتر است؛ این که آن چه را که قادر به انجامش هست به خاطر آن چه نمی تواند انجام دهد رها کند؟ یا آنچه را نمی تواند انجام دهد رها کرده و به آن چه می تواند عمل نماید؟
* اعتقادِ تفکیکِ دین به دو اصطلاح مغز و پوسته، در بین سلف امت، اعم از صحابه ش تابعین رحمهم الله و پیروان نیک آنان، ثابت و مشهور نیست. آنان حریص ترین مردمان در انجام هر دستور و باز آمدن از هر نهی بودند. تا فرموده ی پیامبر را محقق نمایند: «إذا أمرتُکم بأمرٍ فأتوا منه ما استَطَعتُم، و ما نَهیتُکُم عنه فاجتَنِبوه»: (و چون شما را به کاری امر نمودم به قدر توان انجامش دهید و هر گاه از چیزی شما را باز داشتم، پس رهایش کنید).
این مقوله ی نوپیدا، از زمانی پدیدار گشت که، عقل و خردِ مسلمان تسلیم فرهنگ و تمدن غریبی شد که پیرامون مسلمان را گرفت و تمام راه هایی که قبلاً مسلمان را به هدایت و حق می رساند را، بر او بست. بهترین روش و راه کار همان است که قرن های برتر اولیه بر آن استوار و پای بند بودند. روشی که با عقیده و شریعت اسلامی می زیست.