قول الله تعالی: ﴿ یَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَیۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِیَّهِۖ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَیۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ کُلَّهُۥ لِلَّهِۗ ﴾ [آل عمران: ۱۵۴].
هدف مؤلف از عنوان این باب، هشدار به وجوب خوشگمانی نسبت به الله است؛ چون گمان نیک به خدا از واجبات و [مقتضیات] توحید است. به همین دلیل خدای متعال کسانی را که به او گمان بد دارند، سرزنش و مذمت نموده است؛ چون مبنای گمان نیک به خدا، علم به رحمت، عزت، احسان، لطف، قدرت، علم، انتخاب نیک الله و قوت توکل به خداست. وقتی علم به اینها تحقق یابد، نتیجهاش گمان نیک به خدا میباشد.
گاهی گمان نیک به خدا از مشاهدهی برخی از این صفات الله نشأت میگیرد؛ چون مشاهدهی برخی از صفات خدا، مستلزم بقیهی صفات میباشد.
خلاصه؛ هرکس قبلاً حقایق و معانی اسماء و صفات خدا را درک کند، گمان نیک به خدا متناسب با هر اسم و صفت در او ایجاد میشود؛ چون هر صفت، عبودیت خاص و گمان نیک خاص خود را دارد.
در حدیث قدسی آمده است. خدای متعال فرمودند: «أنا عند ظن عبدی بی وأنا معه حین یذکرنی»: «من نزد گمان بندهام که نسبت به من دارد هستم و من همراه او هستم وقتی که مرا یاد میکند». بخاری و مسلم این حدیث را روایت کردهاند[۱].
از جابر رضی الله عنه روایت است که از پیامبر صلی الله علیه و سلم سه روز پیش از وفاتش شنید که میفرمود: «لا یموتن أحدکم إلا وهو یحسن الظن بالله[۲] –ﻷ-»: «هیچ یک از شما نمیرد مگر اینکه نسبت به الله گمان نیک داشته باشد». مسلم و ابوداود این حدیث را روایت نمودهاند.[۳] در حدیثی که ابوداود و ابن حبان روایتش کردهاند، آمده است: «حسن الظن من حسن العباده»: «گمان نیک جزو عبادت نیک است». ترمذی و حاکم نیز این حدیث را روایت کردهاند و لفظشان چنین است: «حسن الظن بالله من حسن عباده الله»[۴]: «گمان نیک نسبت به خدا جزء پرستش نیک الله است».
پس از روشن شدن این مطلب، اینک به تفسیر آیهی وارده در سورهی آل عمران که مؤلف در عنوان باب آورده، میپردازیم. ابن قیم دربارهی فرمودهی: ﴿هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَیۡءٖ﴾ میگوید: «سپس خدای متعال از سخنی که از گمان باطلشان سرزده، خبر داده و آن هم این سخن شان است: ﴿هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَیۡءٖ﴾ [آل عمران: ۱۵۴]: «آیا چیزی از کار (پیروزی و نصرتی که پیغمبر به ما وعده داده بود) نصیب ما میشود؟». و ﴿لَوۡ کَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَا﴾ [آل عمران: ۱۵۴]: «اگر کار به دست ما بود (و یا: اگر برابر وعدهی محمّد، سهمی از پیروزی داشتیم،) در اینجا کشته نمیشدیم». منظور آنان از سخن اول و دوم، اثبات قدر و برگرداندن همهی امور به الله نیست. اگر منظورشان این بود، مذمت و نکوهش نشده با آیهی: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ کُلَّهُۥ لِلَّهِ﴾ نظرشان رد نمیشد و سرچشمهی این سخن، گمان جاهلیت نبود.
از این رو تعداد زیادی از مفسران گفتهاند: گمان باطل آنان در اینجا، تکذیب قدر و این پندارشان است که اگر قضیه به آنان واگذار شود، رسول الله صلی الله علیه و سلم و یارانش، پیرو آنان بودند و به حرفشان گوش نمیکردند و کشته نمیشدند و قطعاً نصرت و پیروزی از آن ایشان بود. خداوند، آنان را در این گمان باطلی که گمان جاهلیت است، تکذیب نمود. این گمان، منسوب به جاهلانی است که پس از پیش آمدن قضا و قدر خدا که قطعاً باید پیش آید، گمان میکنند که آنان میتوانند قدر خدا را دفع کنند و اگر قضیه به دست آنان بود، قدر خدا پیش نمیآمد.
خدای متعال، تفکر آنان را با آیهی: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ کُلَّهُۥ لِلَّهِ﴾ تکذیب نمود. پس آنچه که خدا مقدر نموده و در علمش میباشد حتما تحقق پیدا میکند.
هرچه خدا بخواهد، میشود خواه مردم بخواهند و خواه نخواهند و هر چه خدا نخواهد، نمیشود خواه مردم بخواهند و خواه نخواهند.
شکست و قتلی که برایتان آمد، بر اساس امر تکوینی خداست که راهی برای دفعش وجود ندارد؛ خواه کاری از دستتان برآید و خواه کاری از دستتان برنیاید؛ چون اگر شما در خانههایتان هم میبودید وقتی قتل بر بعضیتان مقرر شده، قطعا کسانی که قتل بر آنان مقرر شده، از خانههایشان به سوی آن جایی که باید کشته شوند، میرفتند؛ خواه کاری از دستش برآید یا کاری از دستش برنیاید. این مطلب از واضحترین مسایل است و عقیدهی قدریه که جایز میدانند چیزهایی واقع شود که خدا نمیخواهد و خدا چیزهایی بخواهد که واقع نمیشود، را ابطال میکند».[۵]
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– بخاری در صحیح خود، شمارهی ۷۴۰۵ و مسلم در صحیحش، شمارهی ۲۶۷۵ این حدیث را از ابوهریره رضی الله عنه روایت کردهاند.
[۲]– در نسخهی «ب»، عبارت «بربّه» آمده است.
[۳]– مسلم در صحیحش، شمارهی ۲۷۸۸ و ابوداود در سننش، شمارهی ۳۱۱۳ این حدیث را از جابر رضی الله عنه روایت کردهاند.
[۴]– امام احمد در «المسند»، ۲/۴۹۱، ۴۰۷، ۳۵۹، ۳۰۴ و ۲۹۷؛ عبد بن حمید در مسندش، شمارهی ۱۴۲۵؛ ابوداود در سننش، شمارهی ۴۹۹۳؛ ابن ابی دنیا در مبحث «حسن الظن بالله»، شمارهی ۶؛ ابن حبان در صحیحش، شمارهی ۶۳۱؛ حاکم در «المستدرک»، ۴/۲۴۱ و قضاعی در «مسند الشهاب»، ۲/۱۰۳ این حدیث را از ابوهریره رضی الله عنه روایت کردهاند. حاکم در «المستدرک»، ۴/۲۴۱ این حدیث را بر اساس شرط مسلم صحیح دانسته است. اسناد آن، حسن است. در اسناد این حدیث، سَمیر- و بنا به قول بعضی شُتَیر- بن نهار وجود دارد که دو راوی ثقه از او حدیث روایت کردهاند و ابن حبان او را در «الثقات» در لیست راویان ثقه آورده و حدیتش را صحیح دانسته است. حاکم نیز برخی از احادیث او را صحیح دانسته است. امام احمد دربارهاش میگوید: او را نمیشناسم. ذهبی میگوید: کمی ناشناس است. حافظ ابن حجر عسقلانی در «التقریب» میگوید: «او راستگو و مورد اعتماد است».
[۵]– زاد المعاد، ۳/۲۳۶- ۲۳۷٫