– زین العابدین رحمه الله
او همان تابعی بزرگوار و زاهد کبیر است که سرزمین حجاز و بیت الحرام و تمامی سرزمینهای حل و حرم شهرت و آوازۀ وی را شناختهاند. علی بن حسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم به خاطر بیماری شدیدی که داشت خداوند او را از فاجعۀ کربلا نجات داد([۱]).
تواضع او: او همواره بیماری عجب و خودبزرگبینی را با تواضع و فروتنی معالجه میکرد. از جمله روشهای شگفت وی برای تربیت نفس این بود که هرگاه چیز را به گدایی میبخشید قبل از این که آن چیز را به او بدهد او را میبوسید([۲]).
در پی انتقام شخصی نبود: خشم ایشان فقط به خاطر خدا بود، و با نفس خود چنین پیمان بسته بود. و بدیهی است که آدمی در غیر این صورت به تجرد کامل نخواهد رسید. بدین علت، در دلهای ایشان جز خدا چیزی قرار نداشت، تابعین هیچگاه برای ارضای نفس خود انتقام نمیگرفتند، اما هروقت امور دین زیر پا نهاده میشد، همچون شیر بیشه میخروشیدند، چرا که این روش را از پیامبر صلی الله علیه و سلم فرا گرفته بودند.
نقل است که غلام او مشغول پخت کباب در تنور بود، وسیلۀ کبابپزی از دستش افتاد و بر سر کودک صغیر او اصابت کرد و او را کشت، علی بن الحسین فوراً از جا برخاست و چون دید فرزندش فوت کرده است، رو به غلام کرد و گفت: «تو عمداً این کار را نکرهای، برو تو را آزاد کردم، و بعد به تجهیز و تدفین فرزندش مشغول شد»([۳]).
وی تا این حد بر نفس خود مسلط بود و آن را تا این حد کنترل و سرکوب کرده بود به نحوی که پسرش جلو چشمانش کشته میشود، اما به خلاف خواستۀ نفسش عمل میکند. ایمان او به مقدرات الهی چقدر مستحکم بوده است که او را نسبت به چنین حادثهای کاملاً راضی نشان میدهد! او اینگونه نبود که فقط به هنگام نزول بلا بر یکی از بستگانش نفس را کنترل کند، بلکه به هنگام نزول حادثه بر خودش نیز زمام نفس را در دست داشته و آن را کنترل میکرد. در شرح حال او آمده است که کنیز آب وضو در دست او میریخت، ناگهان آفتابه از دستش بیفتاد و به صورت ایشان اصابت و آن را مجروح کرد، ایشان سرش را بلند کرد و به کنیز نگاه کرد. کنیز گفت: خداوند میگوید: ﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ﴾ [آل عمران: ۱۳۴]. امام گفت: «خشم خود را فرو خوردم» کنیز گفت: ﴿وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِ﴾ [آل عمران: ۱۳۴]. امام گفت، «از تو درگذشتم، خدا هم از تو درگذرد». کنیز گفت: ﴿وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣۴﴾ [آل عمران: ۱۳۴]. امام گفت: «تو را در راه خدا از بردگی آزاد کرد»([۴]).
در شرح حال او آمده است که مردی به وی دشنام داد. ولی امام خود را به بیخبری زد، گو این که چیزی را نشنیده است، آن مرد گفت: «منظورم تو است». امام گفت: «من از تو چشمپوشی میکنم». روزی از مسجد خارج شد، مردی او را دشنام داد، مردم اطراف آن مرد گرد آمدند تا نگذارند بیشتر جسارت کند، امام گفت: «رهایش کنید» سپس رو به آن مرد کرد و گفت: «عیبهایی را که خداوند بر من پوشانده است بسیار بیشتر از آن است که تو میگویی، آیا میخواهید از آنها نیز به تو خبر دهم؟» آن مرد از گفتۀ امام شرمنده شد و سر به زیر انداخت. امام پیراهن خود را به او داد و امر کرد هزار درهم نیز به وی بدهند، از آن به بعد هرگاه آن مرد امام را میدید میگفت: «حقیقتاً شما فرزند پیامبر صلی الله علیه و سلم هستید»([۵]).
این عکس العمل و برخورد به ما نشان میدهد که در ورای آن عفو و گذشت، رنج فراوانی برای تربیت نفس صرف شده است؛ زیرا در چنین مواقعی که انسانها به فکر انتقام هستند، آن مرد پاک و مطهر، این همه تواضع از خود نشان میدهد، و به عکس آنچه که نفس امر میکند عمل مینماید. نفس در چنین مواقعی معمولاً به فکر انتقام از شخص خطاکار است. این یقین و باور پس از تجاربی طولانی به دست آمده است و مهار نفس چندان سهل و ساده نیست، مگر این که با آن به صورت جدی مبارزه شود.
ترس از خدا: آنان جز به آخرت فکر نمیکردند، این حالت هم به سبب تفکر زیاد در امور آخرت برای آنان حاصل شده بود، به گونهای که جلوههای زیبای دنیا در انظار آنان بسیار ناچیز و اندک مینمود. روزی خانهای که امام زین العابدین در آن اقامت داشت، دستخوش حریق شد، آن هنگام او نماز میخواند، وقتی نمازش تمام شد، گفتند: «چرا نمازت را قطع نکردی؟» گفت: «از ترس آن آتش از این آتش غافل ماندم»([۶]). در اثر ترسی که از خدا داشت، هر وقت وضو میگرفت چهرهاش به زردی میگرایید، اهل بیتش عرض میکردند: «این چه حالتی است که در هنگام وضو برایت حادث میشود؟» در پاسخ گفت: «میدانید که میخواهم در پیشگاه چه کسی بایستم؟!»([۷]). و هرگاه به نماز میایستاد، لرزه تمام وجودش را فرا میگرفت، عرض کردندک «چه امری روی داده است؟» گفت: «نمیدانید من در پیشگاه چه کسی ایستاده و مناجات میکنم؟»([۸]). این خوف و هراس نتیجۀ تفکر دایم او در امور آخرت و مرگ بوده است.
[۱]– طبقات: ۵ / ۲۱۶٫
[۲]– الزهد: ۱۶۶٫
[۳]– البدایه والنهایه: ۹ / ۱۰۷٫
[۴]– البدایه والنهایه: ۹ / ۱۰۷٫
[۵]-البدایه والنهایه: ۹ / ۱۰۷٫
[۶]-البدایه والنهایه.
[۷]– صفه الصفوه: ۲ / ۹۳٫
[۸]– طبقات: ۵ / ۲۱۶٫