هرم بن حیان
هرم، دوست و شاگرد صحابی جلیل القدر حممه رضی الله عنه است، وی آنچه را که میدید به آخرت پیوند میداد. هرم بن حیان عبدی، شبی در محضر صحابی رسول الله صلی الله علیه و سلم حممه رضی الله عنه ماندگار شد. آن شب حممه تا فرارسیدن صبح گریست، روز بعد هرم به حممه گفت: «چرا دیشب این قدر گریه کردی؟»، گفت: «به یاد فردایی افتادم که گورها باز شود و انسانهای خفته از آن بیرون آیند». حممه نیز شبی در منزل هرم بماند، دید که هرم آن شب تا صبح گریه کرد. صبح حممه از هرم پرسید: «چه چیزی تو را امشب تا هنگام سحر به گریه وا داشت؟»، گفت: «صبحگاهی را یاد کردم که ستارههای آسمان از هم گسسته و چون برگ خزان فرو ریزند».
این دو دوست گاه گاهی بعد از صرف صبحانه باهم به بازار میرفتند و به هنگام عبور از محلۀ گلفروشان، به یاد بهشت میافتادند و آن را از خدا تقاضا میکردند و به وقت گذر از کنار آهنگران آتش جهنم را یاد کرده و از گرفتارشدن در آن به خدای متعال پناه میبردند. این دو یار صمیمی اینگونه از هم جدا میشدند([۱]).
آنان در دنیا طوری زندگی میکردند که گویی در عالم آخرت قرار دارند، و به این شیوه نفس خود را از علایق دنیوی بریده و به جهان آخرت وابسته میکردند، تا رامکردن آن نفس سرکش برایشان آسانتر شود. تابعین راههای تربیت عملی نفس را از پیشگامان نخستین فرا گرفتند.
با عجب و تکبر: وی هیچگاه نمیخواست ذرهای از روحیۀ ایمانی خود را از دست بدهد و اجازه نمیداد اعمال نیک خود را به وسیلۀ غرور و تکبری که گاه و بیگاه به نفس سرایت میکند، ضایع نماید. نقل است که وظیفهای مهم را به ایشان واگذار کردند و میدانست که بستگانش به او تبریک میگویند. او از نفوذ عجب به نفس خود بیم داشت، به همین سبب دستور داد تا میان اقامتگاه او و کسانی که منتظر دیدن او بودند، آتشی بیفروزند، بستگان که رسیدند از فاصلۀ دور سلام کردند و او گفت: «خوش آمدید ای قوم من! بفرمایید نزدیک شوید» گفتند: «نمیتوانیم نزدیک شویم، زیرا در آتش میافتیم و خواهیم سوخت» گفت: «پس میخواهید من به سوی شما بیایم و در آتش بیفتم و بسوزم! به درستی که آتش دوزخ به مراتب بزرگتر و سوازنتر است». آنگاه همگی برگشتند([۲]).
این رفتار شاید برای هرکسی میسر نباشد، رفتاری که بیانگر شدت هراس تابعین از بیماری عجب میباشد.
ترس شدید از خدای متعال: فرزانهترین مردمان، عابدانند، چون آنان به چیزی نزدیکی میجویند که به آنان سودی رساند و از چیزی که زیانی به آنان برساند دوری میجویند. هرکس عقیدهای خلاف آنچه که گفته شد داشته باشد، یا خرد و اندیشهای ناقص دارد و یا پیرو هوی و هوس است. به همین جهت؛ هرم آن تابعی بزرگوار از کسانی تعجب دارد که ادعای ترس از عذاب جهنم را دارند، اما برای نجات از آن هیچگونه وسیلهای را تهیه نمیکنند. نیز از حال کسانی متعجب است که برای نیل به بهشت، آه سوزان از درونشان بلند میشود، اما در این راه قدمی برنمیدارند. وی میگوید: ندیدهام عجیبتر از کسی که از آتش جهنم گریزان است، اما در خواب غفلت فرو رفته است. و ندیدهام عجیبتر از کسی که طالب بهشت است اما به خواب عمیق فرو رفته است([۳]).
خوف هرم از خدا به مرتبهای رسیده بود که همچون اسلاف بزرگوارش ابوبکر و عمرب آرزو میکرد و میگفت: «ای کاش آفریده نمیشدم». نقل است که همراه عبدالله بن عامر به قصد زیارت سرزمین حجاز راه افتادند در حالی که هردو سوار بودند. از سرزمینی عبور کردند که پوشیده از گیاه و درخت بود. شترهای ایشان شروع به خوردن گیاه و برگ درختان کردند، در این وقت ابن حیان گفت: «ای ابن عامر! آیا دوست داری که گیاه و برگ درختان باشی و شتران تو را بخورند و تبدیل به فضله شوی؟» گفت: قسم به خدا نه، زیرا آنچه من از رحمت خدای عزّ وجل انتظار دارم از این خیلی بهتر است. هرم گفت: «ولی سوگند به خدا من دوست داشتم برگ درخت بودم تا این شتر مرا بخورد و تبدیل به فضلۀ شتر گردم، اما با سختیهای روز قیامت مواجه نشوم. وای بر تو ای ابن عامر! من از آن فاجعۀ هولناک بسیار میترسم».
استمرار بر عمل: ادامۀ عمل و استمرار برآن اساسیترین راهی است که این بزرگواران برای اصلاح و تزکیۀ نفس در پیش گرفته بودند، ایمان بدون عمل اعتبار ندارد، و این دو (ایمان و عمل) چنان باهم آمیخته و از هم چداناپذیرند که هر رحمه الله در این باره میگوید: «اگر به من گفته شود که تو اهل آتش هستی در این حالت نیز عمل صالح را ترک نخواهم کرد، مبادا در روز جزا نفسم به ملامت من برخیزد و بگوید چرا چنین و چنان کردی؟»([۴]).
سرنوشتی خجسته: شیخ حسن بصری رحمه الله نقل میکند که هرم در یک روز تابستانی در یکی از غزوهها شهید شد. چون از دفن وی فارغ شدیم، ابری بر بالای آسمان قبرش قرار گرفت و آنقدر بر گورش بارید که خاک گورش کاملاً سیراب گشت، ولی خارج از محدودۀ قبرش بارانی فرود نیامد، سپس ابر بازگشت»([۵]).
آنان اینگونه به تربیت نفس خود پرداخته بودند و آن را منحصر به گوشۀ مسجد نکردند، بلکه در میادین نبرد با دشمنان اسلام جنگیدند و خارج از چهاردیوار مسجد به آن تکامل بخشیدند. آنان با مال و جان و با قلم و زبان و شمشیر در راه اعتلای حق جهاد کردند. مسلماً هرکس نفس را اینگونه تربیت کند زندگی او قرین سعادت خواهد بود و برای دیگران نیز شادی و بشارت خواهد آورد.
[۱]– الزهد: ۲۳۱٫
[۲]– الزهد: ۲۳۲٫
[۳]– الزهد: ۲۳۱٫
[۴]– صفه الصفوه: ۳ / ۲۱۴٫
[۵]– الزهد: ۲۳۴٫