ابومسلم خولانی
او سید و پیشوای تابعین و زاهد زمان خویش بود. در عهد حیات پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و سلم اسلام آورده بود و در زمان خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه در شهر مدینه ساکن شد. او حدیث را از عمر و معاذ و ابیعبیده و ابوذر و عباده رضی الله عنهم روایت کرده است، او میگفت: «اگر بهشت و دوزخ را با چشم ببینم بر عبادت من افزون نخواهد شد». دعا و مناجات او پذیرفته بود و این رتبه را از طریق کثرت عبادت به دست آورده بود([۱]).
هوشیاری در برابر وسوسههای نفس: به منظور مصونماندن از آفت تکبر و بزرگمنشی به نفس اجازه نمیداد که بهانهتراشی نماید و خود را تبرئه کند، بلکه روش عناد و مبارزه با نفس را در پیش گرفت و آن را از هوی و هوس و آرزوهای طولانی بازداشت، آرزوهایی که انسان را از هدف دور میسازند، هرکس چنین رفتاری با نفس نکند و هرآنچه را که نفس خواست، اجابت نماید، اسیر و بندۀ آن گشته و به سوی محرمات و نافرمانی خدای متعال گرایش پیدا میکند.
ابومسلم روش تربیت نفس را به یارانش توصیه میکند و میگوید: «نظر شما در بارۀ آنکس چیست که اگر او را مورد تکریم قرار دهم و با نعمتهای گوناگون از او پذیرایی کنم، فردا در پیشگاه خدا مرا بدگویی کند، ولی اگر به او اهانت کرده و وادار به تحمل زحمت و مشقت نمایم، فردا در محضر حق تعالی مرا مدح و ستایش کند؟» گفتند: «آنکس کیست ای ابومسلم!؟» گفت: «به خدا سوگند آن نفس من است»([۲]).
او به خوبی میدانست که غفلت از نفس اگرچه اندک هم باشد، انسان را به ورطۀ هلاکت میاندازد، به همین سبب تابعین همیشه هوشیاری خود را در مقابل وسوسهها و گرایشهای نابهنجار نفس حفظ میکردند. در زمان معاویه رضی الله عنه مردم دچار قحطی شدید شدند، ابومسلم رحمه الله مردم را برای اقامۀ نماز استسقاء «طلب باران» بیرون برد، چون به مصلی رسید، مردم در آنجا جمع شدند، معاویه به ابومسلم گفت: «میبینید که مسلمانان چگونه دچار قحطی گشتهاند، از خداوند طلب باران کن»، گفت: «من با این تقصیر و گناهان فراوانی که دارم چگونه دعا کنم!» سپس برخاست و کلاهش را پایین آورد و دو دستش را بلند کرد و گفت: «آفریدگارا! از تو طلب باران داریم و با کولهباری از گناه به سویت آمده ایم، مرا ناامید مفرما». هنوز محل نماز را ترک نکرده بودند که باران بارید، سپس گفت: «پروردگارا! معاویه مرا به مردم نشان داد و شناساند، اگر هیچ توشۀ نیکی نزد تو دارم، جانم را بگیر». آن روز پنجشنبه بود، ابومسلم رحمه الله دعایش مستجاب شد و پنجشنبۀ بعد وفات کرد([۳])، خدایش رحمت کناد.
او از این که شهرت و آوازهاش در میان مردم منتشر شود و بگویند: در اثر دعای ابومسلم بود که خداوند باران نازل کرد، ترسید و ترجیح داد مرگ فرا رسد، ولی چنین چیزی در میان مردم پخش نشود، چون ترس آن را داشت که این شایعه او را در دام عجب و خود بزرگبینی گرفتار کند.
ربطدادن دنیا به آخرت: تابعین هرچه را که مشاهده میکردند به آخرت مرتبط میساختند، زیرا تفکر و احساسات و شعور آنان به آخرت تعلق داشت. نقل است که هرگاه ابومسلم بر خرابهای عبور میکرد، برآن میایستاد و فریاد میزد و میگفت: «ای ویرانه! ساکنان تو کجایند؟ رفتند و اعمالشان باقی ماند، شهوتپرستی برفت و گناهها باقی ماند ای بنی آدم! ترک گناه بسیار از طلب توبه آسانتر است»([۴]).
[۱]– سیر أعلام النبلاء: ۴ / ۷٫
[۲]– صفه الصفوه: ۴ / ۲۱۲٫
[۳]– الزهد: ۲۹۲٫
[۴]– الزهد: ۳۹۳٫