محمد بن واسع
او همان تابعی بزرگوار و امام ربانی، سرمشق مجاهدان زاهد و پرورشیافتۀ مدرسۀ صحابی جلیل القدر «انس بن مالک» و دوست مالک بن دینار آن زاهد مشهور است، همان کسی که امام حسن بصری او را «زینتدهندۀ قرآ«ن» نامیده است. محمد بن واسع نفس خود را تنها برای اقامۀ نماز و گرفتن روزه تربیت نمیکرد، بلکه به منظور جهاد و رویارویی با دشمن و فداکردن جان در راه خدا، همراه با مجاهدان به جبهههای نبرد عزیمت میکرد، و قطعاً کسانی میتوانند وارد میدان جهاد شوند که به اوج ایمان و یقین رسیده باشند. او همواره در کنار فاتح بزرگ و مجاهد فداکار «قتیبه بن مسلم» در جهاد شرکت میکرد. هرگاه او را در صف جهادگران میدید، به خاطر میمنت و صلاحی که داشت، مژدۀ پیروزی را به مجاهدین میداد. نقل است که در سپاهی همراه قتیبه -که در آن زمان قتیبه امیر خراسان بود- حضور داشت. وقتی سپاه ترکان به سمت سپاه مسلمانان حرکت کرد و هنگامی که رزمندگان اسلام برای دفاع و نبرد آماده میشدند، قتیبه پیکی را به مسجد فرستاد تا ببیند چه کسی در آنجا مانده است، گفتند: تنها محمد بن واسع در مسجد مانده است که دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرده است، قتیبه گفت: «این دستها را از سیهزار مجاهد اسب سوار بیشتر دوست دارم»([۱]). محمد بن واسع بدینگونه جهادِ با نفس و جهاد با سپاه کفر را توأم باهم انجام میداد.
کثرت عبادت: تنها راه مبارزه با نفس امّاره کثرت عبادت است، با این کار میتوان نفس را بر صراط مستقیم استوار کرد. محمد بن واسع ( رحمه الله) به علت کثرت عبادت و هراسی که از خداوند داشت همواره از چهرهای پژمرده و غمگین برخوردار بود، یکی از دوستانش به نام جعفر بن سلیمان میگوید: «هرگاه در قلب خود احساس سنگدلی میکردم به چهرۀ محمد بن واسع مینگریستم و چون به صورتش نگاه میکردم به یاد چهره و صورت مصیبتزدگان میافتادم»([۲]).
زهد و قناعت: دنیا از دلهای تابعین خارج و در دستانشان قرار گرفته بود، و همان مقدار را از دنیا میخواستند که وسیلۀ تقرب آنان به مولایشان باشد، و برآنچه از دست میدادند حسرت نمیخوردند؛ مگر بر چیزی که وسیلۀ نزدیکی به محبوب باشد. ابن واسع آشکارا اعلام میکند که «در دنیا فقط برای سه چیز حسرت میخورم: اول: رفیقی که هرگاه منحرف شوم مرا به راه بیاورد. دوم: نماز جماعتی که در آن فضیلتی نصیبم شود. سوم: رزق و روزی حلالی که به دور از منت بوده و از جانب خداوند نیز بازخواست سختی به دنبال نداشته باشد».
محمد بن واسع اولین چیزی که برای آن حسرت میخورد، از دستدادن دوستی است که او را در مسیر تربیت نفس و تهذیب آن یاری دهد.
دلنبستن به دنیا به معنی ترک روزی حلال و ژندهپوشی و انزوا نمیباشد و اصولاً هیچکدام از این کارها بیانگر زهد و پارسایی نیست، بلکه این موارد از روح اسلام خارج بوده و به رهبانیت و آیین برهمن های هندی بیشتر نزدیک است. زهد واقعی یک عمل قلبی است. به همین دلیل محمد بن واسع میگوید: «من به حال کسی غبطه میبرم که دین خود را محکم در دست گرفته و هیچ چیزی از دنیا همراه ندارد، اما با وجود این از عمل خود راضی نیست». رضا عملی است که مخصوص قلب و چقدر کم هستند زاهدانی که دارای این ویژگی هستند!»([۳]).
مقام و منصب بزرگترین اسباب فتنهاند و مایۀ تغییر و تحول شدید میشوند، به همین جهت زاهدان راستین از آن گریزانند تا مبادا آنچه را که از ایمان و تقوی بنا نهادهاند از میان برود.
مالک بن منذر که از پُست ولایت و فرمانداری برخوردار بود، محمد بن واسع را به نزد خود فرا خواند و به وی امر کرد بر منصب قضاوت بنشیند، ولی او نپذیرفت، سپس به وی امر کرد و گفت: یا منصب قضاوت را بپذیر، یا این که شما را سیصد تازیانه خواهم زد. گفت: «شما میتوانید با من اینگونه رفتار کنید، ولی بدانید که ترجیح میدهم ذلیل دنیا باشم نه ذلیل آخرت»([۴]). ممکن است به نزد اهل دنیا خودداری از پذیرفتن چنین مقامی نوعی حماقت به شمار رود، چون اینان برای دنیا زیسته و به خاطر آن خود را به مهلکه میاندازند، طبیعی است از دیدگاه آنان اگر دنیا به کسی روی آورد و او به آن پشت کند، این کار را حماقتی بیش نیست.
یکی دیگر از فرمانروایان او را به نزد خود فرا خواند و به وی پیشنهاد مقام داد، اما محمد بن واسع نپذیرفت. گفت: «به راستی تو احمقی! محمد بن واسع در جواب گفت: «از دوران کودکی تاکنون همین حماقت را داشتهام»([۵]).
آری! امام محمد بن واسع اینگونه در تقویت بنیۀ ایمانی خود کوشید و نگذاشت هیچ ضعف و فتوری به آن روی آورد. او نه تنها خود اینگونه عمل کرد، بلکه دوستان خود را نیز که به ایمان آنها اعتماد داشت چنین بار آورد.
نقل است که امیر شهر بصره جوایزی را به قاریان شهر داد و سهمی هم برای مالک بن دینار فرستاد و مالک آن را قبول کرد. ابن واسع که این را شنید به وی گفت: «جوایز آنها را قبول کردی؟»، مالک پاسخ داد: «از دوستانم سؤال کن»، آنها گفتند: «ای ابابکر! با این جایزه چند برده را خریداری نمود و آزاد کرد» گفت: «شما را به خدا سوگند میدهم آن حالت قبلی را اکنون نیز دارید؟» گفت: «نه، همانا مالک خری بیش نیست، و کسانی واقعاً خدا را پرستش میکنند که مانند محمد بن واسع باشند».
پنهانداشتن اعمال نیک: تابعین رحمهم الله بسیار اصرار داشتند که اعمال خود را از دید مردم پنهان دارند تا مبادا خود بزرگبینی و ریا به درون آنان راه یابد. مخفی کاری ایشان در اعمال نیک به حدی رسیده بود که نمیگذاشتند حتی نزدیکترین دوستان از اعمال ایشن باخبر باشند.
ابن واسع میگوید: «مردانی هستند که مدت بیست سال گریستهاند، ولی همسرانشان به این موضوع پی نبرده اند»([۶]). وی این مطلب را در آخرین لحظات عمر به دوستانش سفارش میکند. حماد بن زید گوید: به قصد عیادت به نزد محمد بن واسع رفتیم، یحیی بکّاء نیز آمد و اجازه خواست تا داخل شود. گفتند: یحیی بکاء است، گفت: بدترین روزهای شما آن روز است که در آن گریه به شما نسبت داده شود»([۷]). او بر برادرش بیمناک است که مبادا به امری شهرت پیدا کند که تنها به او و خالقش مرتبط است و در نهایت نیز عمل او – خدای ناکرده – مورد قبول واقع نشود.
سرکوب نفس تا آخرین لحظات: تابعین رحمهم الله هیچگاه از تربیت و تزکیۀ نفس دست نمیکشیدند، و فریب ستایش ستایشگران نمیخوردند، زیرا آنان بر نفس خود آگاهتر بودند و مجالی برای جلوه و عرض اندام به آن نمیدادند حتی تا آخرین لحظات عمر از کنترل و سرکوبکردن آن غافل نماندند.
یکی از یاران ابن واسع نقل میکند: «چون بیماری محمد بن واسع شدت یافت و رفت و آمد مردم جهت عیادت بیشتر شد، به منزلش رفتم و دیدم جمعی به علت کمی جا ایستادهاند و جمعی نیز نشستهاند. ابن واسع روی به من کرد و گفت: «به من بگو: این جمع که اطراف من را گرفتهاند، اگر فردا دست و پا بسته به دوزخ انداخته شوم، چه کمکی میتوانند به من بکنند؟» و این آیه را تلاوت کرد:
﴿یُعۡرَفُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ بِسِیمَٰهُمۡ فَیُؤۡخَذُ بِٱلنَّوَٰصِی وَٱلۡأَقۡدَامِ ۴١﴾ [الرحمن: ۴۱].
«در آن رزو بدان و گناهکاران را از سیمایشان میشناسند و آنها را با موهای سر و پا گیرند».
[۱]– صفه الصفوه: ۳ / ۲۶٫
[۲]– صفه الصفوه: ۳ / ۲۷۰۰٫
[۳]– سیر أعلام النبلاء: ۶ / ۱۲۱٫
[۴]– سیر أعلام النبلاء: ۶ / ۱۲۲٫
[۵]– سیر أعلام النبلاء: ۶ / ۱۲۲٫
[۶]– سیر أعلام النبلاء: ۶ / ۱۲۲٫
[۷]– صفه الصفوه: ۳ / ۲۶۶۹٫