مسروق بن اجدع
آن امام قدوه و آن کوه ایمان، در عهد حیات مبارک پیامبر صلی الله علیه و سلم اسلام آورده بود، ولی چون به محضر مبارکش شرفیاب نشده بود، از بزرگان تابعین محسوب شده([۱]) و به کثرت عبادت مشهور است.
کثرت تقربجستن او به خدای متعال: انس بن سیرین از همسر مسروق نقل میکند که گفته است: «مسروق آنقدر نماز میخواند که هردو پای او ورم میکرد، و بسیاری اوقات من از حسرت مینشستم و دلم به حال او سوخته و برایش میگریستم»([۲]).
او سجده را بسیار دوست داشت، زیرا بهترین حالتی که انسان در آن از همۀ حالات به خدا نزدیکتر است سجده است. نقل است که به سفر حج رفت، تا روزی که برگشت جز بر هئیت سجده نخوابید([۳]). این همه سجده و نماز و تقرب تنها به خاطر تهذیب نفس و نگرانی شدید او از فوت وقت و مهیاشدن برای سفر است که بازگشتی به دنبال ندارد. وی در یک روز تابستانی که روزه بود بر اثر شدت گرسنگی و تشنگی بیهوش شد.
ام المؤمنین عایشهل به او بسیار احترام میگذاشت، او نیز به خاطر محبت ام المؤمنین، دختر خود را عایشه نام نهاد و به همین خاطر هیچگاه او را نافرمانی نمیکرد. وقتی که در اثر شدت تشنگی و گرسنگی داشت بیهوش میشد، دختر آمد و عرض کرد: «بابا جان! افطار کن و آب بنوش». گفت: «منظورت چیست دخترم؟» گفت: دلسوزی» گفت: «دخترم بهتر است در روزی که پنجاه هزار سال طول میکشد دلت به حالم بسوزد». او میگفت: «در دنیا حسرت از دستدادن هیچ چیزی را نمیخورم جز سجده برای خداوند متعال».
ترس از فتنۀ دنیا: در شرح حال او آمده است که «زیاد»، او را به عنوان «عامل» به نقطهای در عراق به نام سلسله فرستاد، چون از شهر خارج شد جمعی از قاریان اهل کوفه او را بدرقه کردند، جوانی اسب سوار در میان آنان بود، چون جمعیت بازگشتند، جوان در حالی که مسروق در میان یارانش بود نزدیک شد و گفت: ای مسروق! تو پیشوای قاریان کوفه و ناصح و مرشد آنان هستی، اگر سؤال شود که افضل اهل کوفه چه کسی است؟ همه در پاسخ میگویند: مسروق. و اگر گفته شود: بردبارترین و صبورترین اهل کوفه چه کسی است؟ میگویند: مسروق، و اگر بگویند آگاهترین فرد به فقه و شرع خدا در میان شهر کوفه چه کسی است؟ در جواب خواهند گفت: مسروق. پس در حقیقت زینت تو، زینت اهل کوفه و عیب تو عیب آنان است. من شما را به خدا قسم میدهم از این که به فکر فقر و آرزوی دور و دراز باشی».
مسروق گفت: مرا برآنچه که برایم پیش آمده است یاری نمیدهی؟» گفت: «به خدا سوگند من از این پُست و مقام تو راضی نیستم، پس چگونه تو را یاری دهم؟» سپس مرد جوان رفت و مسروق گفت: «هیچ موعظهای به اندازۀ موعظۀ این جوان در من اثر نکرده است»([۴]).
بزرگان و پیشتازان دعوت و علم، نیازمند چنین موعظههایی هستند تا مبادا بر اثر مشهورشدن، بزرگمنشی و خودبزرگبینی به درون آنان سرایت کند، به همین خاطر امام پیشوا، مسروق بن اجدع هر جمعه بر قاطر خود سوار میشد و به نقطهای به نام «جیزه» میرفت که زباله را در آن میریختند و سوار بر قاطر در میان زباله توقف میکرد و میگفت: «دنیا همین است که زیر پای ما قرار دارد»([۵]). ایشان حقیقت و زینت دنیا را به زباله تشبیه میکرد و نفس را متذکر میشد تا فرصتی برای عجب و عرض اندام برای وی باقی نگذارد و در اثر شدت خوفی که از فتنۀ دنیا داشت، چنین میگفت:
«به حال آنکس غبطه میبرم که در اوج امنیت و آرامش در گور خود آرمیده و از شر دنیا خلاص یافته است»([۶]).
[۱]– سیر أعلام النبلاء: ۴ / ۶۵٫
[۲]– سیر أعلام النبلاء: ۴ / ۶۵٫
[۳]– سیر أعلام النبلاء: ۴ / ۶۵٫
[۴]– الزهد: ۳۵۰٫
[۵]– الزهد: ۳۵۰٫
[۶]– الزهد: ۳۵۰٫