بردگان تنها کسانی نیستند که تسخیر قهر اوضاع اجتماعی شده باشند، ویا دربرابر موقعیت اجتماعی شکست خورده باشند، وبه صورت برده تنزل مقام پیدا کرده باشند، وچنانکه گویی متاع ویا حیوانی هستند دراختیار اشرافیون قرار گرفته باشند، برده کسی نیست که اوضاع اجتماعی وموقعیت اقتصادی او را به خواری دچار ساخته وآنان دربرابر اوضاع مسلط ایستاده وفریاد خود را بلند کرده باشند.
بلکه بردگان آنهایی هستند که قصور آب وملکی را دراختیار دارند واز نظر دارایی درمرحله کفایت اند، صاحبان ابزار کار ووسایل تولید اند، نه کسی برمال شان مسلط است و نه کسی برجان شان… ولیکن بااینحال اینها همیشه بر درخانه های قدرتمندان واشراف مزاحم اند وخود را به بردگی وخدمتگذاری تسلیم میکنند، وخود با دست خود، زنجیر برگردن ودستها وجان شان می اندازند، ویا زنجیرها برپاهای شان می افگنند، ولباس بردگی را براندام خویش می برند، وبدان می بالند وافتخار میکنند.
بردگان کسانی هستند که بردرخانه اشرافیون می ایستند، وفشار وخواری را تحمل میکند وبینندگان می بینند که آقا چگونه به این نوکر ناخوانده لگد می پراند و با پاشنه کفشش بر این برده حقیر وبیچاره می گوید، وچگونه او را ازخدمت خویش می راند، اما آنان بدون وجود عامل ترس ویا بدون هیچگونه احساس خطر سرفرود می آورند، تاسیلی برگونه شان نواخته شود، وخواری فرامین را تحمل میکنند و بردرخانه ارباب چندک می زنند وبه خدمت ایشان کمر می بندند، وبه عنوان خدمتگذار رانده دوباره به خواهش بر می گردند واینهمه موقعیت ها به آقا امکان می دهد که برتحقیر شان بیفزاید وآنان را چون مگسی بی ارزش ازخود براند.
بردگان کسانی هستند که از آزادی می گریزند وچون آقا ایشان را ازخود براند به جستجوی یک ارباب دیگر بر می آیند، زیرا نیاز شدیدی در وجود شان برای نوکری احساس میکنند، ونوکری برای شان حس ششم ویاهفتمی شده است که همان احساس خواری و… است وصاحب چنین خوی واحساسی خود را ناگزیر به ارضای این خوی می داند، لذا چون کسی ایشان را به بندگی نگیرد، دروجود شان برای بنده شدن احساس تشنگی میکنند، ووجود خویش را به باد سرزنش می گیرند، وخود را آنقدر به خواری می گیرند تا این نیاز را بر آورده کنند، ودراین راه برای برده شدن حتی منتظر یک اشاره نیز نمی مانند، بلکه با اشاره یک انگشت از سوی ارباب دربرابر او به خاک می افتند وبر او نماز می برند.
بردگان کسانی هستند که چون آزاد شوند وقید برگی را از آنان بردارند، نسبت به بردگانی که دربردگی باقی اند حسادت کنند. نه نسبت به آزادگان صاحب اختیار، زیرا که آزادی آنان را به نظر خوار می آید، وتحمل شرافت بر ایشان دشوار است واین نیز به سبب وجود همان بیم وترس شان است، زیرا که استواری درخدمتگذاری درمیان اینگونه افراد خودمایه فخر است، که بدان ببالند، گویی آنان چوب خشکی هستد که تنها لباس نوکری را براندام شان بریدند، واین بهترین وزیباترین فرمی است که بدان عشق می ورزند.
بردگان آنانی اند که در بردگی درقلب وجان شان احساس روشنایی کنند، کسانی اند که فقط باتازیانه درزیر پوست خویش گرمی وحرارت را احساس میکنند، وروح پیر غلامی دروجود شان جا خوش کرده است، زیرا روح بردگی درخون شان جا گرفته است.
بردگان کسانی هستند که دروجود خویش جز زنجیرهای بردگی چیزی نمی بینند ودرهستی شان غلام بارگی را احساس میکنند، ولذا چون احساس آزادی کنند خود را گمراه می بینند، ودراقیانوس هستی، درزیر فشار جمع، راه گم میکنند. از روبرو شدن با نور می ترسند وفریاد می کشند تسلیم ومطیع اند و درهای بندگی را می کوبند واز نگاهبان خانه های ارباب با تضرع می خواهند که درهای بردگی را به روی شان بگشایند.
بردگان – با این حال از ستمگران روی زمین اند، بر آزاد مردان بسیار سخت می گیرند، ودوست دارند که بند بندگی را برآنان نیز تحمیل کنند، از شکنجه آزاد مردان لذت می برند، واز آزار واذیت شان خوشحال می شوند، واز چنین کاری ارضاء می شوند وچون تشنه ای سیراب می گردند، همانگونه که جلادان وستمگران ازستم وزور لذت می برند!
این علاقمندان رسم بردگی موجب وسبب آزادی برای آزادمردان را درک نمیکنند، ومی پندارند که آزادی یعنی تمرد و سرکشی، آنان بلندی مرتبه وعلو طبع انسانی را قبول سختی وخواری می پندارند، وشرافت را جرم میخوانند وازاین رو داس انتقام خود را بی محابا متوجه آزادمردان صاحب شرف می سازند، یعنی متوجه کسانی می سازند که با قافله بردگان همگام نیستند. همین گروه در ابداغ راهها ووسایل سختگیری وفشار بر آزادگان از یکدیگر سبقت می گیرند و دراین سبقت جویی نیز ارضای خاطر اشرافیون را نظر دارند، لیکن با این حال اشرافیون از آنان راضی نمی شوند، بلکه از وجود آنان خسته اند، وآنان را ازحضور خود می رانند، چون بالاخره مزاج ارباب نیز از تکرار این بازی مسموم است ومی خواهد که بازیگران را تغییر دهد وچهره آنان را کمتر ببیند وجای ایشان را به دیگر اینکه در انتظار بردگی نشسته اند، عوض کند!
باهمه این حوال، آینده از آن آزادگان است، آینده از آن مردان آزاد است، نه از آن بردگان. ونه حتی از آن اربابی که بردگان درقدمش به خاک می افتند و بینی برخاک می سایند. آینده برای آزادگان است، زیرا که تمام نبرد انسانیت در راه آزادی است وتلاش آن است که آزادی تضییع نشود، زیرا تلاش این بندگانی که پس از ویرانی بنای بردگی وخواری هنوز تلاش دارند که آنرا احیا کنند نخواهد پایید، زیرا آن زنجیرهایی که از پای بردگان گسسته شده دوباره بسته نخواهد شد.
درست است که بردگان رو به فزونی نهاده اند، بلی! لیکن نسبت آزادگان به مراتب بیشتر است، وحتی چند برابر شده است، وملتها یکپارچه به موکب آزادی می پیوندند، واز قافله بردگان نفرت میکنند، وحتی اگر بردگان بخواهند به سادگی می توانند که به موکب آزادگان بپیوندند ومیتوانند مطمین باشند که قدرت ونیروی جلادان به آنان نخواهد رسید واثری برای شان نخواهد داشت، ومیل به بردگی وبرده ماندن گروه ویژه نیز نمی تواند این قافله را دربند نگاه دارد.
موکب آزادی به راه خود ادامه می دهد، ودرمسیر حرکت نیز هزاران وبلکه میلیونها نفر بدان می پیوندند… وجلادان بیهوده می کوشند تا این موکب را از حرکت باز دارند، وحتی تلاش مذبوحانه دارند که این جمع را پراگنده سازند، وتازیانه تهدید را بیهوده دربرابر چشم بردگان به حرکت در می آورند، تاشاید بردگان را وطالبان آزادی را اندیشناک سازند، که اگرچه تازیانه پوست آزادگان را بشکافد، بیهوده است زیرا موکب آزادی اکنون باشکستن سدها وبندها به راه خود ادامه خواهد داد، وازصخره ها بالاخواهد رفت ودر راه خود خار وخاشاک را خواهد روفت.
زیرا مرحله بازگشت گذشته چون گنجینه ای از تجارب گذشته را به عنوان راهنما باخود دارد، که عامل پیروزی او درتمام میادین نبرد آزادی است. نبردی که میان آزادی وبردگی درگیر شده است، بردگی از نوع جدید، ازنوع بردگی قرن نوزدهم وبیستم!
آنچه از آزادی وآزادیخواهان خون بریزند به فرجام پیروزی از آن آزادی است، واین سنت خدا در روی زمین است، زیرا که نهایت بسیار دوری است که ریشه در آینده دارد، وبردگی نتیجه شکست دوران گذشته است، دوران خواری وپستی که زمان آن گذشته و به سرآمده است. قافله برده، تلاش دارد که همیشه دربرابر موکب آزادی بایستد، اما آن قافله توان از هم دریدن آنرا ندارد، و بی شک روزی قطعات جدا افتادهاین کاروان به هم خواهد پیوست وموکبی را خواهد ساخت که قافله به پاخاسته امروز دربرابر آن طلیعه ای بیش نباشد.
پس آیا می توان پنداشت که این بازمانده بردگی عهد کهن که امروز مذبوحانه درصدد تغییر شکل دادن جهت فریفتن است، روزی دربرابر کاروانی که شامل تمام بشریت است بایستد وقدرت پایداری پیدا کند.
علیرغم اینکه این حقیقت ثابت است که کاروان آزادیخواهان به پیروزی خواهد رسید، دراینجا حقیقت دیگری نیز هست که ناگزیر باید اشاره ای به آن بشود وآن اینکه این کاروان آسوده وبی درد سر طی طریق نخواهد کرد، بلکه کاروان پریشان بردگان شکست خورده و فریفته شده هر ازگاهی ممکن است ازپشت ضربه ای برآن وارد کند واین کاروان ناگزیر تلفاتی باید بدهد و قربانیان باید تقدیم کند، وخلاصه این کاروان دراین راه ناگزیر باید قربانی هایی راتحمل کند، ودشواریهایی را استقبال کند، زیرا همچانکه برای حفظ سیستم بردگی مدرن قربانیانی هایی بودند که ازمیان همان بردگان برای قربانی به دام می افتادند، ناگزیر برای آزادی نیز قربانیانی لازم است که البته این قربانی خود، اصل آزادی نیست.
این حقیقت است و درآن شکی نیست، حقیقتی روشن که نهایت آن معلوم است، پایان وغایت آن روشن است، راه پیروزی گشوده شده است وتجربه های بسیار پشتیبان این حرکت اند. ما قافله بردگان را دعوت می کنیم تاعلیه آنچه عوامل بردگی را دربرابر چشم شان می آراید وآنرا زیبا می سازد به پا خیزند، وآنچه را که به ظاهر وجود شانرا می آراید واز آنان مترسکی آراسته تحویل می دهد به دور اندازند، وبه دنبال کاروان آزادی بشتابند، ووجود شان را با پیرایه های شرف بیارایند، تا ازقافله زنده به گورسازان انسانیت جدا شوند، و از خوابگاهی که باخارهای برنده فرش گسترده شده است بیرون آیند، ویقین داشته باشند که درپایان پیروزی با آنان است، که: (( عاقبت از برای بردباران است.))
نوشته: سید قطب
برگردان: روح الله مازندرانی