بعضی چیز‌ها در ظاهر امر ممکن است به ضرر ما تمام شود، ولی در حقیقت به نفع ماست

روزی شیخ بزرگی برای شکار رفتن از جنگلی می‌گذشت، دید که مردی زیر درختی دراز کشیده و خوابیده است که ناگهان ماری بدون سر و صدا وارد دهان و بدن او شد. شیخ بلافاصله نزد او رفت و به او تازیانه زد و گفت: ای همشهری بلند شو و فرار کن و سؤال نکن. ولی مرد به شیخ ناسزا گفت که چرا او را می‌زند ولی شیخ بدون صبر او را می‌زد تا این‌که هر دو زیر درختی رسیدند و زیر درخت میوه‌های گندیده وجود داشت. شیخ گفت: فوری از میوه‌های گندیده بخور! دوباره تازیانه زد و گفت: باید دوباره بخوری! آن مرد حیرت زده شده بود و مرتّب می‌گفت: حکمت این کار زشت تو چیست؟ شیخ بار سوّم تازیانه را بر سر او فرود آورد و گفت: باید مسافت زیادی را بدوی! وقتی‌که مرد شروع به دویدن کرد، استفراغ کرد و مار بزرگی از دهان او بیرون آمد. آن مرد از شیخ عذر خواهی کرد ولی گفت: چرا از اوّل به من نگفتی که ماری به شکمم وارد شده است؟

شیخ شکارچی گفت: اگر به تو می‌گفتم ماری در شکمت بود آیا حاضر می‌شدی که بدوی؟ پس نگفتم تا ندانی و در آخر کار بدانی! بعضی چیز‌های مقدّر شده است در دنیا برای انسان از جانب خداوند متعال، در ظاهر امر ممکن است به ضرر ما تمام شود، ولی در حقیقت به نفع ماست.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …