بر اساس سرگذشت رندا نیقوسیان –ارمنستان

“زندگی (رندا)فراز ونشیبهای زیادی داشته است.پدرش ارمنی مسیحی ومادرش یک زن مسلمان اهل بوسنی بوده است.استاد زبان عربی او شخصی مسلمان بوده که همواره او را به تفکر در حقیقت وجودی این جهان وا می داشته است تا قلب متزلزل او را مطمئن سازد.اما استاد دیگرش یک کشیش بوده که بحثهای اسلام شناسی را به او می آموخته است.البته نه برای روشن شدن حقیقت بلکه برای ایجاد شک وشبهه نسبت به دین اسلام.”

با وجود اینکه قسمت اعظم زندگیم را دانمارک  گذرانده ام؛اما تفاوت زیادی با دختران دانمارکی هم سن وسال خود داشتم.زیرا اکثر مردم دانمارک یا لائیک هستند یا از آیین پروتستان پیروی می کنند.اما من یک کاتولیک متعصب بودم که در جامعه ملتهب دانمارک زندگی می کردم.پدرم یک ارمنی ارتودوکس بود ومادرم یک مسلمان اهل بوسنی که فقط اسم مسلمانی را یدک می کشید وچیز دیگری ازاسلام نمی دانست.من در یک مدرسه خصوصی کاتولیک درس می خواندم وچون در خانه مان دین وعقیده ی مشخصی حاکم نبود، خیلی آسان بود که به مذهب کاتولیک بپیوندم.چیزی که کم کم توجه مرا به خود جلب کرد این بود که من می توانستم خود را درزمره مستبشرین قراردهم،چون با بعضی از زبانهای قدیمی همچون عبری،عربی وسریانی آشنایی داشتم وبه آنها اهتمام می ورزیدم،هرچند که به تلاش بیشتری در زمینه فهم ادیان آسمانی مانند مسیحیت ؛یهودیت واسلام نیاز داشتم.

در دانشگاه استاد زبان عربی من،شخص مسلمان وفاضلی بود که هربارکه چیزهای جدیدتری به من     می آموخت،کنجکاوی من بیشتر می شد.او هیچگاه به من فشار نمی آورد که مسلمان شوم فقط این جمله را همواره برایم تکرار می کرد که انسان اگردردریای معرفت غوطه ور شودمی تواند کشتی های هوی وهوس را که شیطان آنها را می راندرادرهم شکند،پس به سوی ساحل امن حرکت کن که خداوند تو را هدایت می کند.

از طرف دیگر استادی داشتم که تمام آنچه را معلم اولم به من می آموخت را شستشوی مغزی می داد؛او یک کشیش بود که فلسفه ،سیاست وعلوم اجتماعی را نزد او آموختم.او مصداق کامل شخصی بود که خداوند مهرظلالت وگمراهی را بر قلبش زده بود.ما باهم به مطالعه ی کتبی در مورد اسلام وملتهای اسلامی معاصر می پرداختیم.سپس در خلال بحثهایمان سعی می کردیم نقاط سؤال برانگیزی را که باعث شک وشبهه می شوند را بیابیم.هنگامی که شاگرد این کشیش بودم ؛کمی تحت تأثیر مذهب مورمونی * قرارگرفته بودم(آنها مشروب واختلاط زن ومرد را در کلیسا تحریم می کردم)آخرین کتابی که به     مطالعه ی آن پرداختیم کتابی به نام (اسلام بین شرق وغرب) تألیف علی عزت بگویچ [رئیس جمهورمسلمان وفقید بوسنی هرزگوین]که ا زکتابخانه دانشگاه به امانت گرفته بودم.کتاب به زبان انگلیسی بود؛اما مثل اینکه قبل از من یک عرب آن را به امانت گرفته بود؛چون دریکی از حواشی کتاب آیه ای از قرآن کریم نوشته بودکه تمام بدنم را بعد از خواند آن آیه به لرزه در آورد.آیه این چنین بود:(هُوَ الذی انزل علیکَ الکِتابَ مِنهُ آیاتٌ محکماتٌ هنَّ امّ الکِتابِ وَاّخَرُ مُتَشِابِهات فأما الذینَ فی قلوبِهِم زَیغً فیتبعون ما تشابه منهُ ابتغاءَ الِفتنه وَابتغاءَ تأویلهِ وَما یعلمُ تأویله الا الله والراسخون فی العلم)این آیه به شدت مرا تکان داد ومظطرب کرد.به ترجمه های مختلفی از قرآن مراجعه کردم.ترجمه هایی به زبانهای انگلیسی،فرانسوی،دانمارکی،بوسنیایی،اما در تمام آنها ترجمه یکی بود.یک روز به کشیش گفتم:آیا قرآن را به هدف زیر سؤال بردن آن تدریس می کنی؟او گفت:نه!ما قرآن را تدریس می کنیم تا مردم را از شرآن نجات دهیم.ماهها دچار سردرگمی وجنگ اعصاب با خودم بودم کتابهای متعددی ازاسلام ومسیحیت خواندم تا اینکه بیشتر ازاین نتوانستم طاقت بیاورم.دچار پراکندگی ذهنی شده بودم،لذا تصمیم گرفتم به سوی خداپرواز کنم.اما چگونه باید به دیدار خداوند می رسیدم؟مگر نه این است که مابعد ازمرگ خداوند را ملاقات می کنیم؟پس من باید خودم را می کشتم تا با خداوند ملاقات کنم.آری!من به فکر خودکشی افتاده بودم.دوراز خانواده در یکی از اتاقهای خوابگاه دانشجویان به تنهایی زندگی می کردم.پس نامه ای نوشتم وعلت خودکشی ام را شرح دادم.در عالم بیهوشی دائما ً این آیات را تکرارمی کردم(ماکان الله لیذر المؤمنین علی ما أنتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب)،(ماکان الله لیطلعکم علی الغیب ولکن الله یجتبی من رسله من یشاء)و(فأمنوابالله ورسله)

یادم می آید وقتی به هوش آمدم پدرومادرم،استاد مسلمان وآن کشیش را بالای سر خود دیدم که از به هوش آمدن من خوشحال شدند.هنوزکامل به خودنیامده بودم که شهادتین را برزبان آوردم.این بار نوبت آنها بود که از حال بروند،البته هرکدام به دلیلی ازخود بی خود شد،یکی ازفرط خوشحالی به سبب اسلامم ودیگری از فرط ناراحتی.آن روز لحظه ای بودکه دردریای معرفت شناور شدم وبه سلامت به ساحل امن وطمأنینه قلبی رسیدم.چیزی که قبلا ً هرگز به آن نرسیده بودم. والسلام

*مورمون ها یک فرقه مذهبی مسیحی هستند که خودرا پیروان راستین حضرت عیسی مسیح می دانند.پیروان این فرقه با داشتن مکاشفات جدید واضافه کردن کتب دیگر درکنارکتاب مقدس،خودراازپیروان سایر مذاهب مسیحیت جداکرده اند.توانایی مالی بالا،باعث نفوذ وتأثیر زیاد این فرقه در میان ملیتهای مختلف در کشورهای مختلف دنیا شده است.ژوزف اسمیت بنیانگذار فرقه مورمون ها می باشد.

ترجمه: شفیق شمس

مقاله پیشنهادی

دلداری به مصیبت‌زدگان (۲)

یکی از پادشاهان، حکیمی از حکمای خود را به زندان انداخت؛ حکیم، برای او نامه‌ای …