- حالا بر نوعیت واقعه بیندیشیم، واقعه چنین است که آن حضرت صلی الله علیه و سلم از مدینۀ منوره با بیش از سیصد سرباز فداکار انصار و مهاجر حرکت میکنند، در آن میان فاتح خیبر و حضرت امیر حمزه سیدالشهداء نیز حضور دارند که هرکدام از آنها یک سپاه مستقلی به شمار میآید. با وجود این (همچنانکه در قرآن تصریح شده) تعدادی از صحابه طوری دچار تردید و هراسان میشوند که گویا کسی آنان را در کام مرگ قرار میدهد:
﴿وَإِنَّ فَرِیقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ لَکَٰرِهُونَ ۵ یُجَٰدِلُونَکَ فِی ٱلۡحَقِّ بَعۡدَ مَا تَبَیَّنَ کَأَنَّمَا یُسَاقُونَ إِلَى ٱلۡمَوۡتِ﴾ [الأنفال: ۵-۶].
«یعنی گروهی از مؤمنان آماده جنگ نیستند و با تو در این باره بحث و جدل میکنند، پس از اینکه حق واضح گشته تو گویی آنان به سوی مرگ سوق داده میشوند».
اگر هدف فقط حمله به کاروان قریش بود، این ترس و اضطراب و دلهره و دو دلی، روی چه اساسی بود؟ قبل از این طبق نظر سیرهنویسان و با توجه به اینکه افراد معدودی چندین بار به منظور حمله به کاروان قریش فرستاده شده بودند و هیچگاه با مشکلی مواجه نشده و به آنان گزندی نرسیده بود، این بار از کاروان قریش آنقدر ترس و وحشت داشته باشند که با وجود سپاه سیصد نفری که از جنگجویان ورزیده تشکیل شده است، بازهم در اضطراب و دلهره قرار گیرند! این خود دلیل قاطعی بر این امر است که در مدینه این خبر شایع شده بود که قریش با سپاهی عظیم به قصد حمله به مدینه از مکه حرکت کردهاند.
- آیهای دیگر در قرآن مجید دربارۀ واقعه بدر زمانی که آن حضرت در مدینه بودند نازل گردید؛ چنانکه در صحیح بخاری در تفسیر سورۀ نساء صریحاً مذکور است، آیه چنین است:
﴿لَّا یَسۡتَوِی ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ غَیۡرُ أُوْلِی ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِینَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِینَ دَرَجَهٗۚ﴾ [النساء: ۹۵].
«کسانی از مؤمنان که در خانه نشستهاند به جز معذوران و کسانی که در راه خدا با مال و جان خود میجنگند برابر نیستند. خداوند مجاهدان با مال و جان را بر خانهنشینها فضیلت و برتری داده است».
بخاری دربارۀ مفهوم این آیه، قول حضرت ابن عباس را نقل کرده، کسانی که در بدر شریک بودند و کسانی که شریک نبودند، برابر نیستند. در صحیح بخاری این هم مذکور است که وقتی این آیه نازل شد، نخست جمله ﴿غَیۡرُ أُوْلِی ٱلضَّرَرِ﴾ در آن نبود. چون این آیه به گوش عبدالله بن ام مکتوم رسید، به محضر آن حضرت صلی الله علیه و سلم حضور یافت و عذر نابینایی خود را بیان داشت. آنگاه همانجا این جمله نازل شد. ﴿غَیۡرُ أُوْلِی ٱلضَّرَرِ﴾ یعنی علاوه بر معذوران. و این دلیلی روشن است بر این امر که در مدینه معلوم شده بود هدف حمله به کاروان نیست، بلکه هدف جنگیدن و جاندادن است.
- قرآن مجید نسبت به کفار قریش که از مکه به قصد جنگیدن آمده بودند، میفرماید:
﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِم بَطَرٗا وَرِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ﴾ [الأنفال: ۴۷].
«و مانند کسانی نباشید که از خانههای خود مغرورانه و نمایشی بیرون آمدهاند و مردم را از راه خدا بازمیدارند».
اگر کفار قریش فقط به قصد نجات کاروان تجاری خود بیرون آمده بودند، پس خداوند چگونه میفرماید: آنها به منظور مانور و اظهار شأن و شوکت خویش و بازداشتن مردم از دین خدا خارج شده بودند؟ در بیرون آمدن برای یاری و نجات کاروان اظهار شأن و شوکت و مانور جنگی و بازداشتن مردم از راه خدا معنایی ندارد؛ بلکه چون در واقع آنان به منظور حمله به مدینه خارج شده بودند و مقصود آنها نیز به نمایش گذاشتن قدرت و توان جنگی خود و جلوگیری از رشد و گسترش اسلام بود. از این جهت خداوند متعال این خروج آنان را با غرور و نمایش و بازداشتن از راه خدا تعبیر فرمودند.
پس از مفهوم آیات قرآن مجید رتبۀ شرح و بیان احادیث نبوی است. در کتابهای متعدد حدیث، غزوۀ بدر به طور مجمل و مفصل ذکر شده است. ولی علاوه بر حدیث حضرت کعب در هیچ حدیث دیگری مشاهده نکردم که منظور آن حضرت، حمله به کاروان قریش بیان شده باشد، حدیث حضرت کعب چنین است:
- «عَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ کَعْبٍ قَالَ: کَعْبَ لَمْ أَتَخَلَّفْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی غَزْوَهٍ غَزَاهَا إِلَّا غَزْوَهِ تَبُوکَ، غَیْرَ أَنِّی تَخَلَّفْتُ تخلفت فی غَزْوَهِ بَدْرٍ، وَلَمْ یُعَاتَبْ أَحَدٌ تَخَلَّفَ عَنْهَا، إِنَّمَا خَرَجَ النبی صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُرِیدُ عِیرَ قُرَیْشٍ، حَتَّى جَمَعَ اللَّهُ بَیْنَهّ وبَیْنَهُمْ عَلَى غَیْرِ مِعَادٍ».
«کعب میگوید: در تمام غزوهها با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم همراه بودم مگر در غزوه تبوک و غزوه بدر و بر شرکتنکنندگان غزوه بدر عتابی نازل نشده؛ چون آن حضرت به قصد حمله بر کاروان تجاری قریش بیرون رفتند که خداوند ناگهان آنان را با سپاه قریش رو در رو قرار داد».
برخلاف مطالب این روایت، حدیث حضرت انس در صحیح مسلم مذکور است که هدف آن حضرت را جنگیدن با سپاه قریش بیان میدارد:
- «عَنْ أَنَسٍ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَاوَرَ حِینَ بَلَغَهُ إِقْبَالُ أَبِی سُفْیَانَ قَالَ: فَتَکَلَّمَ أَبُوبَکْرٍ، فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ تَکَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَقَامَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَهَ فَقَالَ: إِیَّانَا تُرِیدُ یَا رَسُولَ اللهِ؟ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نُخِیضَهَا الْبَحْرَ لَأَخَضْنَاهَا وَلَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَضْرِبَ أَکْبَادَهَا إِلَى بَرْکِ الْغِمَادِ لَفَعَلْنَا قَالَ: فَنَدَبَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ النَّاسَ فَانْطَلَقُوا حَتَّى نَزَلُوا بَدْرًا».
«انس میگوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با صحابه مشورت کردند وقتی از حرکت ابوسفیان به سوی مدینه آگاه شدند، ابوبکر و عمر صحبت کردند و اعلام آمادگی نمودند؛ ولی پیامبر اکرم به گفته آنان توجهی نکردند تا اینکه سعد بن عباده بلند شد و اظهار داشت: ای رسول خدا! آیا روی سخن شما با ماست؟ سوگند به خدا، اگر فرمان دهید تا اسبها را در دریا بتازیم چنین خواهیم کرد و اگر بفرمائید تا به برک الغماد برویم خواهیم رفت. آنگاه آن حضرت مردم را به شرکت در جنگ تشویق نمودند و سپس حرکت کردند تا به بدر رسیدند».
- «وَوَرَدَتْ عَلَیْهِمْ رَوَایَا قُرَیْشٍ وَفِیهِمْ غُلَامٌ أَسْوَدُ لِبَنِی الْحَجَّاجِ فَأَخَذُوهُ فَکَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْأَلُونَهُ عَنْ أَبِی سُفْیَانَ وَأَصْحَابِهِ فَیَقُولُ: مَا لِی عِلْمٌ بِأَبِی سُفْیَانَ وَلَکِنْ هَذَا أَبُو جَهْلٍ وَعُتْبَهُ وَشَیْبَهُ وَأُمَیَّهُ بْنُ خَلَفٍ فَإِذَا قَالَ ذَلِکَ ضَرَبُوهُ فَقَالَ: نَعَمْ أَنَا أُخْبِرُکُمْ هَذَا أَبُوسُفْیَانَ فَإِذَا تَرَکُوهُ فَسَأَلُوهُ فَقَالَ مَا لِی بِأَبِی سُفْیَانَ عِلْمٌ وَلَکِنْ هَذَا أَبُوجَهْلٍ وَعُتْبَهُ وَشَیْبَهُ وَأُمَیَّهُ بْنُ خَلَفٍ فِی النَّاسِ فَإِذَا قَالَ هَذَا أَیْضًا ضَرَبُوهُ وَرَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَائِمٌ یُصَلِّی وَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ انْصَرَفَ قَالَ: وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَتَضْرِبُوهُ إِذَا صَدَقَکُمْ وَتَتْرُکُوهُ إِذَا کَذَبَکُمْ». (صحیح مسلم باب غزوه بدر).
«و دستهای از سپاه قریش آمد که در میان آنان غلام حبشی از بنیحجاج بود، مسلمانان او را دستگیر نموده حال ابوسفیان را از وی جویا شدند، او حاضر نشد جواب درست بدهد ولی از ابوجهل، عتبه، شیبه و امیه بن خلف خبر داد. آنگاه او را زدند تا به حقیقت اعتراف کند. او گفت: مرا نزنید من نسبت به ابوسفیان اعتراف میکنم، وقتی از او پرسیدند باز همان جواب را داد، دوباره مسلمانان او را زدند و او همان حرف را تکرار کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مشغول نماز بودند وقتی از نماز فارغ شدند فرمودند: به خدا سوگند! هربار شما او را بزنید همین حرف را میگوید و چون او را رها کنید به حقیقت اعتراف نمیکند».
از قسمت اول حدیث معلوم میشود که وقتی آن حضرت از حرکت ابوسفیان آگاه شدند، با انصار و مهاجرین مشورت نموده، از انصار درخواست کمک و نصرت کردند. این هم ثابت است که خبر حرکت ابوسفیان در مدینه به آن حضرت رسیده بود. بنابراین، قطعاً ثابت گردید که آن حضرت در مدینه از انصار درخواست شرکت در غزوۀ بدر را کرده بودند و اگر آنچنان که سیرهنویسان ذکر کردهاند، این درخواست و مشورت خارج از مدینه صورت گرفته باشد، در آنجا حضور انصار معنایی نداشته است! همچنین در این قسمت حدیث مذکور است که آن حضرت صلی الله علیه و سلم پس از مشورت، مردم را به شرکت در غزوه بدر دعوت دادند. حال آنکه طبق نظر سیرهنگاران چنین معلوم میشود که انصار خارج از معاهدۀ قبلی و برخلاف پیمانی که با آن حضرت بسته بودند، از مدینه خارج شدند، بعداً آن حضرت نظر آنان را جلب کرد و آنها برای شرکت در جنگ اعلام آمادگی کردند. هرکس میداند که این نظر، دور از حقیقت و منطق است.