برخی از اصول وقواعدِ استدلال در روش سلفی

اصطلاح سلفی یا سلفیت بعد از درگیری و نزاع پیرامون مسایل اصول دین بین فرقه­ های کلامی، ظهور کرد و مشهور شد. هر کدام از این گروه ­ها ادعا می ­کردند که بر حق هستند. یا مدعی بودند که از مسیر سلف صالح خارج نشده ­اند. پس باید حتماً اساس وقواعدی که منهج سلف بر آن بنا شده بود و دارای نشانه ­ها و رهنمود­های واضح و روشن بود، پیاده شود تا هر کس که بخواهد به سلف اقتدا کرده و بر منوال آنان حرکت کند، دچار سردرگمی نشود. این منهج و برنامه در استدلال و بیان مسایل اصولی به تحقیق و بررسی، طبق روش سلف مشهور و شناخته شده بود. لذا منهج سلفی را بر مبنای این اصول و قواعد اساسی[۱] یافتند:

  • استدلال به قرآن و سنت.

  • مقدم نمودن نقل (قرآن و حدیث) بر عقل.

  • رو برتافتن از تأویلات کلامی.

  • پای­بندی به فهم و برداشت صحابه.

سلف هنگام ارائه ­ی دلیل در مسایل دینی به استدلال از کتاب الله و سنت اکتفا می نمودند. زیرا این دو منبع برای کسی که دنبال دلیل می ­گردد، کافی است. چنان­ که شریعت استنباط از کتاب و سنت را بر ما واجب و از پیروی غیر این دو باز داشته است[۲]. عنایت و توجه ویژه ­ای که سلف رحمهم الله در تلاوت، حفظ و تفسیرِ قرآن کریم داشتند، آنان را یاری نمود تا به حقایق آشکار آن نایل آیند و قواعدِ محکم و استوار را از آن استنباط کنند. و توانستند به پاره­ ای از سوالات طرح شده­ ی مردم از حقایقِ عالَم غیب، به راحتی پاسخ­گو باشند. و نیک دریافتند که بدون نیاز به مناهج و روش متکلمین، قرآن کریم برای ردّ بر دشمنان دین کفایت می­ کند. هم­چنین سلف صالح در روایت و درایت (استباط و پژوهش) به سنت نبوی توجه نمودند. آنان اهل حدیث و راویان آن و آگاهانِ به صحیح و ضعیف و مسایل ریزِ حدیث بودند. سلف صالح در استدلال، میان کتاب و سنت فرقی نمی­ گزارند. سنت قرآن را تبیین و تفسیر می ­کند. بلکه بعد از تفسیرِ قرآن به قرآن، حدیث، بهترین تفسیر برای کتاب الله می­باشد. غالباً فهم آیاتِ مجملِ قرآن با حدیث تفصیل داده می ­شود. و به تحقیق، برخی احکام  که در قرآن ذکر نشده­ اند، حدیث آن را بیان می ­دارد. لذا با این جریان، استدلال از قرآن و سنت با هم و در کنار هم واجب می ­گردد و نباید میان آن­ ها جدایی انداخت. از نظر معنا هر دو از جانب الله هستند. و در حدیث آمده است: «ألا إنی أوتیتُ القرآنَ و مثلَه معَه»: (آگاه باشید که قرآن و همانند آن (حدیث) به من داده شده است)[۳]. سنّت خود به تنهایی، اصلی مستقل برای استنباط می­ باشد و قبول آن واجب است. در آیات بسیار زیادی از قرآن کریم به صورت قطعی پیروی از سنت را لازم و ضروری دانسته و آن را به عنوان مصدرِ قانون گذاری و استنباط احکام، معتبر می ­داند. این آیات به اسلوبِ مختلف و الفاظ متنوع آمده است. به اطاعت و فرمان­برداری از رسول الله امر می ­کند و پیرویِ ایشان را پیروی از الله می ­داند. وصراحتاً می­ گوید: کسی که در اختلاف با دیگران رسول  را به عنوان حاکم قرار ندهد، ایمان ندارد. و می ­گوید: وقتی پیامبر حکمی صادر نمود کسی (در قبول یا ردّ آن) دارای اختیار نیست. هم­چنین به مخالفینِ دستور نبی اکرم  از سرانجامِ ناگوار و عذاب دردآور هشدار می ­دهد[۴].[۵] الله می ­فرماید:{وَمَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}: (آن­چه را که پیامبر برایتان آورده است اجرا کنید و از هر چیز که شما را از آن باز داشته است دست بکشید)[۶]. {وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُّبِیناً}: (و برای هیچ مرد و زن مؤمنى شایسته نیست که چون الله و فرستاده‌اش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد؛ و هر کس از الله و پیامبرش نافرمانى کند قطعاً دچار گم­راهى آشکارى گردیده است)[۷]. {النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}: (پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است)[۸]. و می ­فرماید:{وَإِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا}: (و اگر او (پیامبر ص) را اطاعت کنید، هدایت می­ یابید)[۹]. پیروی از سنت در اصول و فروع، عقیده وعمل، ظاهر و باطن به دلیل عمومِ ادلّه و اجماع امت، واجب است. امام شافعی : می­ گوید: علما اجماع نموده ­اند که اگر سنت برای کسی واضح و روشن شد، شایسته نیست به خاطر حرف کسی دیگر آن را رها کند[۱۰].

                               

[۱] قواعد المنهج السلفی، مصطفی حلمی.

[۲] در این فراوانی وجود دارد که ما برخی از آن­ها را آورده ­ایم.

[۳] ابو داود.

[۴] الوجیز فی اصول الفقه، دکتر عبدالکریم زیدان، (ص ۱۶۲- ۱۶۳).

[۵] اجماع همانندِ حجت است، نه خودِ دلیل. لیکن دلیل و مدرکی است بر وجودِ دلیل از کتاب الله و سنت و یا قیاسِ صحیح. هر کس آن را دانست، که دانست. و هر کس هم که نداست، ندانسته است. قیاس، دلیلی است که خودش (فرع) محسوب می­ شود و در قرآن و سنت وارد نشده است. اما چون «علت» موجود در آن، با اصلی که در قرآن و سنت آمده است­ مشترک می­باشد، به آن اصل ملحق می­شود. لذا اجماع و قیاس هر دو از کتاب الله و سنت گرفته شده­ اند. اما قواعد فقهی که علما به آن معتقدند البته با توجه به اختلاف نظرهایی که دارند قواعدی است که از ادلّه ­ی قرآن و سنت گرفته شده است و بر احکامی که در زیر مجموعه ­ی آن ­ها قرار می­ گیرد، تعمیم داده شده است. لذا همه ­ی آن­ ها به قرآن و سنت بر می ­گردد. به صورت کلی توجه سلف در برداشتِ احکام دین چه در اصول وفروع یا در عقیده و فقه به کتاب الله و سنت بوده است و به هیچ وجه از آن خارج نشده ­اند.

[۶] حشر /۷٫

[۷] احزاب /۲۶٫

[۸] احزاب /۶٫

[۹] نور /۵۴٫

[۱۰] منه الرحمن فی نصیحه الإخوان، اثر شیخ یاسر برهامی، چاپ مکتبه الإیمان، اسکندریه، (ص ۵۴) با تصرّف.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …