براساس سرگذشت: کارمند آمریکایی درعربستان

به روایت خودش
“چند ماهی از شغل جدیدم در شهر ریاض نمی گذشت ومن سعی می کردم به زیر وبم شغل جدیدم عادت کنم.تمام فکر وذکرم این بود که در شغل جدیدم موفق باشم تا بتوانم به مدارج بالاتر ترقیه پیداکنم.روزی برای هواخوری در بیرون از محل کارم نشسته بودم وبرای اولین بارمنظره ای توجه مرا به خود جلب کرد….تعدادی از شهروندان سعودی وغیر سعودی را مشاهده کردم که به سوی مسجد بزرگی که در آن حوالی بود روانه بودند؛البته وقتی که آنجا آمده بودم تا بنشینم صدای اذان را شنیده بودم؛در آن هنگام احساسی به من دست داد که برایم وصف نشدنی است.درذهنم سؤالی پیش آمد:چرا آنها این چنین شتابان به سوی مسجد به راه افتاده اند؟چه کسی یا چیزی باعث شده است آنها این چنین به سوی مسجد مسابقه بدهند؟آیا جوایزی آنجا توزیع می شود؟یا اینکه به آنها پولی پرداخت می شود؟؟!

این سؤالات اثر عمیقی در ذهنم داشت به طوریکه سعی کردم این حرکات آنها را به سوی مسجد دنبال کنم.وقتی صدای اقامه را شنیدم به صورت جدی تربه این قضیه اندیشیدم؛بعد از اینکه امام سلام نمازرا دادمشاهده کردم آنها همانگونه که به مسجد آمده بودند گروه گروه از آنجا خارج می شوند؛وبه همدیگر دست می دهندوبعد از آن از همگدیگر جدا می شوند.این تصاویر واقعی که مشاهده می کردم در من اثرات عمیقی داشت.با صدای بلند گفتم:چه قانون منظمی؟این اولین برخورد رسمی من با دین اسلام بود؛بعد ازدیدن این جریان بود که همه چیز را فهمیدم وجواب سؤال آن روز خود را یافتم زیرایادم می آید روزی در بازار بزرگ ریاض بودم ودرخرید چیزی عجله داشتم اما با تعجب فراوان مشاهده کردم که در وسط روز مغازه ها را تعطیل می کنند،ومن هرچه سعی کردم صاحب آن مغازه ای که می خواستم مایحتاج خود را از او بخرم را راضی کنم تا کمی صبر کند ومن خریدم را بکنم اما او امتناع ورزید وگفت:انشاءالله بعداز نماز من در خدمت شما هستم.من در آن روز این عمل او را توهین به خودم پنداشتم وعصبانی شدم.اما وقتی مسلمان شدم به این موضوع پی بردم که چه نیروی داخلی باعث می شود این چنین انسان مانند آن تاجر عمل کند.”

به روایت همکارانش:
آمریکایی تازه مسلمان سفید پوستی که بعد از ایمانش این چنین از حلاوت آن چه که او به آن رسیده است برای
دوستانش تعریف  می کند،بعد از دوماه که از اسلامش می گذشت برای ادای عمره رغبت نشان داد تا     به آرزوی خودش که همانا نماز خواندن مستقیم روبروی کعبه است برسد.دوستانش این آرزوی او را برآورده کردند واو به همراه دونفر از همکاران سعودیش به مکه مکرمه مشرف شد؛اطرافیان او در آن مکان طاهر مشاهده کرده اند که او چگونه با خشوع وخضوع وبا دیدگانی که ازآن اشک می بارید به نماز می ایستاد.او به همراهانش می گفت:”چه بسیار کسانی در این جهان هستند که از این جو روحانی وبا عظمت محروم هستند.”
او مراسم عمره خودرا قبل از نماز عشاء به پایان رسانید.یکی ازهمراهانش می گوید:وقتی از تشهد اول برخواستیم فکر کردیم اوآنچنان در عالم خود غرق است که فراموش کرده است به قیام بایستد،دستم را به سوی او دراز کردم تا او را از این امر آگاه سازم  ولی مشاهده کردم که او هیچ حرکتی را نشان نداد؛وقتی به رکوع رفتیم مشاهده کردم اوبه سمت راست متمایل شده است مانند این است که می خواهد بیفتد.وقتی سلام نماز را دادم دیدم که او دارفانی را وداع گفته است.در آن هنگام از این حسن خاتمه اودر شگفت بودم.به یاد این حدیث نبوی افتادم که می فرمود:مردی که عمل اهل دوزخ را انجام می دهد تا اینکه بین او وجهنم به اندازه یک گز فاصله نیست،اما قضا وقدر براو پیشی می گیرد واعمال اهل بهشت را انجام می دهدپس خداوند او را به بهشت وارد می کند.من این مرد را قبل ازاینکه مسلمان شود دیده بودم ودیده بودم که چگونه بعد از اسلامش نورانی تر از قبل شده است.بعد از اسلام خشوع او را،انابت اورا،همچنین نماز او را در حرم مکه دیده بودم.آخر سر نیز او در حرم مکه جان به جان آفرین تسلیم کرد وما در مکه به تشییع جنازه او پرداختیم وبا کسب اجازه از خانواده اش در آمریکا او را درمکه مکرمه دفن کردیم.وقتی دیگر همکاران او که آمریکایی بودند ودر آن شرکت کار می کردند جریان مرگ او را شنیدند یکی از آنها گفت:من به مرگ او غبطه می خورم به او گفتند:چگونه؟گفـت:زیرا او در یکی از متبرک ترین جای زمین از نظر دینی که او به آن ایمان آورده است جان سپرده است ودر آنجا نیز دفن شده است. والسلام.

تهیه و ترجمه: شفیق شمس

مقاله پیشنهادی

دلداری به مصیبت‌زدگان (۲)

یکی از پادشاهان، حکیمی از حکمای خود را به زندان انداخت؛ حکیم، برای او نامه‌ای …