- د. عبدالواحد ریگی ـ زاهدان
از اواخر قرن نوزده میلادی غرب در تلاش است بهر صورتی شده تخم جدائی گری و انفصال را در بین ملتهای مسلمان بپاشد.
وقتی خلافت عثمانی به پیری گرائید، و موج ترک منشی بر روحیه اسلامی و وحدت و همبستگی ملی غلبه پیدا کرد، غرب از فرصت استفاده کرده قومیتگرائی را در منطقه ترویج داده ملتهای در حال انفجار با یک جرقه شعلهور شدند و خلافت عثمانی تار و مار شد.
در این مرحله حساس در هر کشوری دو نوع فعالیت شدت گرفت:
- فعالیت جوانان تجزیه گرا؛ این افراد راه نجات مناطق خود را در انفصال کامل از خلافت عثمانی و اعلام استقلال ذاتی میدانستند. عامه مردم که در زیر ظلم و ستم سختیها کشیده بودند نیز با ساز این گروه همنوا شدند.
- گروه دوم که اندیشمندان چیره دست بودند مشکل را در وحدت و همبستگی ملی نمیدیدند. بلکه امپراطوری بزرگ را قدرت و نیرویی میدانستند که باید بهر صورت بوده شکل آنرا حفظ کرد. و مشکل را در هیئت حاکم و رهبری و نظام سیاسی میدیدند، و در تلاش بودند راهکارهایی برای اصلاع نظام و تغییر در ساختار آن بیابند، تا همراه با اصلاح سیاسی نظام امپراطوری، همچنان قدرت نظامی و وسعت جغرافیایی آن حفظ گردد.
از قدیم گفتهاند، تاریخ تکرار میشود. گویا آنچه رفت دقیقا در کشور ما در حال شکل گیری است و جهان غرب وضع بسیار بحرانی داخل کشور ما را بشدت زیر نظر دارد، و در پی برنامهریزیهای جدی برای تکرار تجربه خویش با خلافت عثمانی است!
در سایه نظام حقود و کینهتوزانه آخوندهای شیعه صفوی وحدت ملی ما بشدت لطمه دیده است. در مرحله اول این کوتهاندیشان جامعه را به دو طیف بزرگ شیعه و سنی تقسیم کردند!
سپس با فشارهای مضاعف قومیتها را در کشور تحریک نمودند. آخوند جاه طلب این سیاستها را یا از روی نابخردی وحماقت انجام میداد یا هدفش تفرقه بینداز و حکومت کن بود.
هر چه بود در حال حاضر همبستگی ملی در کشور ما بسیار ضررها دیده است. یک سوم جامعه ایران زمین که سنیها باشند از ظلم و ستم بیداد دارند.
در کنار این تزلزل خطرناک همبستگی و انفصام و جدایی دو طیف بزرگ، آه و نالههای اقلیتهای قومی نیز روز بروز شدت میگیرد. ترکمنها و ترکهای آذری از یک سو، کردها و عربها از سوی دیگر، لرها و بلوچها از یک طرف دیگر… خلاصه همه اقلیتهای قومی از تبعیض نژادی و تحقیر و به هامش کشیده شدن بیداد دارند. در دهه اخیر این ستمها شدت پیدا کرده در نتیجه آن اندیشههای جدایی طلبی روز بروز در همه مناطق اقلیتهای قومی و بخصوص در مناطق مرزی شدت میگیرد.
با یک دید گذرا همان تصویر بالا را مشاهده میکنیم:
۱ـ جوانان پرشور و نسل جدید که با مفاهیم آزادی از رسانههای فرا مرزی آشنا شده، از تنه جامعه ایرانی که تار و پود ملی گرایی آن بسیار ضعیف و از هم گسیخته شده است بریده با افکار تجزیه طلبی و جدایی گری از ایران تمایل نشان میدهند. البته در سایه استبداد نظام حاکم عموم مردم اقلیتهای قومی و مذهبی زیر ستم بسادگی میتوانند در راستای جدایی با شعارهای براق آزادی و استقلال تحریک شوند.
۲ـ اما اندیشمندان و افراد دور اندیش و آگاه در بین این طوایف جامعه ـ چه سنیها و چه اقلیتهای قومی ـ بین چکش نظام و سندان توده مردم قرار گرفتهاند.
این افراد که بدلیل استبداد حاکم وعدم اجازه رشد و تعالی فرهنگی به این طوایف زیر ستم تعدادشان بسیار اندک است، مشکل را در ایرانی بودن نمیبینند، تنها مشکل را در نظام سیاسی حاکم بر جامعه میدانند و همواره در تلاش بودهاند بگونهای در اصلاح یا تغییر آن سهیم گردند، که متأسفانه نظام جاه طلب چون جز به مصالح آنی خود نمیاندیشد بجای گوش فرا دادن به خواستهها و پند و اندرزهای این افراد آنها را طی قتلهای زنجیرهای سازمان داده شده سر به نیست میکند.
درست روزی که نظام تروریستی صفویت حاکم بر تهران رهبر روشنفکر و آگاه بلوچها را در سرزمین هجرت ـ پاکستان ـ ترور کرد بنده در یک میزگرد سیاسی گفتم این اولین جنایت نظام در راه تجزیه بلوچستان است!
نظام آخوندی با ترور مولانا عبدالملک روشنفکر و دوراندیش، عبدالمالک جندالله را بلای جان خود کرد!
دقیقا همین حکایت در کردستان با سر بریدن افرادی چون احمد مفتی زاده تکرار شده بود. در مناطق عربها و لرها و ترکمنها و ترکها حکایت از این بدتر نباشد هرگز بهتر نیست!
حفاظت بر تمامیت ارضی کنونی ایران، و تشکیل دولتی ملی و نیرومند تنها وظیفه اقلیتهای قومی زیر ستم نظام دیکتاتوری ولایت فقیه نیست، باید همه روشنفکران جامعه، و بخصوص آگاهان جامعه فارس و شهرهای بزرگ و پایتخت قبل از اینکه ایران چون عراق و سودان تجزیه شود با یک حرکت جدی جلوی آخوندهای نابخرد را بگیرند. پیش از اینکه این کوته آستینان تنگ نظر کشتی را سوراخ کنند و همه در امواج هولناک غرق شده طعمه نهنگهای وحشی شویم!..