بارزترین مصادیق تعصب

الف) افتخار به پدران و عیبجویی از اصل و نسب ها:

گاهی افتخار انسان به نسب باعث غلو و افراط وی در این زمینه می شود. چنانکه هیچ نسبی را با اصل و نسب قبیله ی خود، از نظر شرف و بزرگی برابر نمی بیند و هرگز نمی پذیرد به قبایل دیگر کمترین توجهی داشته باشد. چنانکه مدعی است نسب وی شریف تر از نسب او می باشد یا افتخارات پدران و نژاد وی پاک تر و نیک تر از نژاد او می باشد.

مثال هایی که ذکر می شود نمونه های آشکاری از این غلو و افراط می باشد.

چنانکه در تاریخ وارد شده است، بدر بن معشر- از بنی مدرکه- در دوران جاهلیت در بازار عکاظ ایستاده و به اصل و نسب خود افتخار می کرد و می گفت ما بنی مدرکه بن حِندِف هستیم. هرکس از ما عیبجویی کند، می میرد. و چه کسی قومش متکبرانه راه می رود گویا که موجی تاریک است.

سپس پایش را می کشید و می گفت: من عزیزترین عرب هستم. هرکس گمان برد که از من عزیزتر است، باید تنبیه شود. پس احمر بن مازن هوازنی ادعا کرد که نسب قبیله ی وی بالاتر و برتر از اصل و نسب های دیگر است. پس بدر بن معشر شمشیرش را از غلاف در آورد و ضربه ای به پای وی زد که پایش از زانو قطع شد. و هیچ توجهی به حرمت ماه حرام نکرد. و اینگونه نزدیک بود شرارت دامن هر دو قبیله را فرا گیرد اگر به مصالحه  روی نمی آورند».[۱]

تردیدی نیست که چنین عملکردی مصداق غلو و افراط شدید در تعصب قبیله ای می باشد. و براستی که این رفتاری رایج در عصر جاهلی بود. حتی که چنین حادثه ای باعث شد که احمر هوازنی بیش از پیش نسبت به اصل و نسب قبیله ی خود فخر بفروشد و در مورد آن اشعاری بسراید.

ب) انتقام گرفتن:

تردیدی نیست که مجازات جنایتکار و انتقام گرفتن از او امری جایز و رواست. به عنوان مثال کشتن قاتل امری است که نه شریعت و نه عقل و عرف آن را انکار نمی کند بلکه مذموم آن است که کسی جز قاتل کشته شود به این دلیل که از خاندان فلان است و پس از آن، قاتل بار دیگر برای قتل کسی چون مقتول تلاش کند هرچند وی بی گناه باشد. درحالی که چنین امری به پادشاه یا نایب وی واگذار می شود وگرنه هرج و مرج رخ می دهد.

ت) فریاد برآوردن و نعره کشیدن:

نعره کشیدن و فریاد برآوردن و صدا زدن قومی با شعار آنها برای کمک خواستن و تشویق ایشان به جنگ، یکی از مظاهر اساسی تعصب می باشد. و چون کسی قومش را به فریاد بخواند، باید ندا و فریاد او را اجابت کنند بدون اینکه شرایط و وضعیت یا عمل وی را بررسی کنند که آیا ظالم است یا مظلوم.[۲]

ت) تعصب نسبت به علما و مشایخ و طلاب علم؛

۱- چنانکه علما و مشایخ و طلاب علم را معیار حق قرار دهد.

۲- و الزام مردم به مذهبی خاص یا الزام آنها به ترجیح دیدگاهی اجتهادی، تعصب و تجاوز است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه می گوید: «هیچیک از ائمه نیست مگر اینکه اقوال و افعالی دارد که پیروی نمی شوند با اینکه در مورد آنها مورد نکوهش و سرزنش قرار نمی گیرند. اما اقوال و افعالی که به طور قطعی مخالفت آنها با کتاب و سنت دانسته نشده، بلکه از موارد اجتهادی می باشند که اهل علم و ایمان در مورد آنها اختلاف کرده اند، گاهی در چنین مواردی برای برخی که خداوند متعال حق را در آن موضوع برای آنها آشکار نموده، مخالفت قطعی می باشد اما این امکان برای آنها وجود ندارد که مردم را به چیزی ملزم کند که برای آنها واضح و آشکار نیست».[۳]

 

[۱] – العقد الفرید، ابن عبدریه: ۶/۸۷-۸۸

[۲] – نگا: الاسلام و العرویه، مجدی ریاض، ص: ۹۴

[۳] – مجموع الفتاوی، ابن تیمیه: ۱۰/۳۸۳-۳۸۴

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …