بابُ ما ظَهَرَ مِن مُعجِزاتِهِ وفیهِ بعضُ أحوالِهِ وأحوالِ سُفرائِهِ (۳)

«ابن روح» مردی بسیار سیّاس و چند رنگ و با کیاست بود و به قول شیخ عباس قمی [منتهی الآمال: ج۲، ص ۵۰۷] «چنان با مخالفین حُسن سلوک داشت که هر یک از مذاهب أربعه مدّعی بودند که او از ماست و افتخار می‌نمودند هر طائفه‌ای به نسبت او به ایشان([۱])» (فتأمّل جِدّاً) گیرم که به قول شما «ابن روح» قصد تقیّه می‌داشت([۲]) أمّا لازم نبود که به هرچهار مذهب تظاهر کند بلکه برای رفع خطر از خود، کافی بود به یکی از مذاهب (مثلاً شافعی) تظاهر نماید. (فتأمّل جدّاً)

باری، «ابن روح» مردی چرب زبان([۳]) و در خوردن نان به نرخ روز استادی بی‌بدیل و از سه نائب دیگر زرنگیز و عوامفریب‌تر بود و به همین سبب توانست از میان ده وکیلی که «محمّد بن عثمان» (نائب دوّم) در بغداد داشت و همگی بیش از وی با جناب نائب، خصوصیّت و نزدیکی داشتند، نیابت را به خود اختصاص دهد و سایرین را از میدان به­در کرده یا ساکت سازد([۴])! وی از یک سو خود را نماینده مهدی معرّفی می‌کرد و از سوی دیگر با وزراء و بزرگان حکومت عبّاسی فالوده می‌خورد و با آنها معاشرت داشت([۵]) و آنان از روی دیگر او بی‌خبر نبوده‌اند و موقعیّت او را درمیان عوام شیعه، به نفع خود می‌دانستند چنانکه «الرّاضی بالله» خلیفه عباسی می‌گفت: «بی‌میل نبودم که هزار نفر مثل حسین بن روح وجود داشت و امامیّه أموال خود را به ایشان می‌بخشیدند تا خداوند به این وسیله آن طائفه را نیازمند می‌کرد. توانگر شدن أمثال حسین بن روح از گرفتن أموال امامیّه چندان مرا ناپسند نمی‌آید([۶])» [خاندان نوبختی، اقبال آشتیانی، ص ۲۲۰].

وی در مجلس بزرگان حکومت عبّاسی، أفضلیّت خلفای راشدین نسبت به یکدیگر را مطابق ترتیب خلافتشان اعلام کرد! [بحار الأنوار: ج۵۱، ص۳۵۶] و این قول سبب خنده یکی از حضّار شد که روی دیگر او را می‌شناخت! وی در خارج مجلس به جناب نائب گفت: «ای آقای من، آیا مردی که خود را یار و نماینده امام [زمان] می‌داند اگر چنین سخنی بر زبان آورَد، نباید از او تعجّب کرد؟([۷])» أمّا «ابن روح» به او جواب قانع کننده‌ای نداد!!.

پرواضح است که این کار او را نمی‌توان بر تقیّه حمل کرد زیرا در همان مجلس کسی حضرت علی  علیه السلام را أفضل از عمر دانست و هیچ خطری متوجه او نشد. «ابن روح» نیز مجبور به این اندازه از خلاف­گویی نبود و می‌توانست سکوت یا اظهار حیرت کند، مثلاً بگوید در این مجلس کسی، علی را أفضل می‌داند و دیگری ابوبکر و عمر را و خداوند می‌فرماید: ﴿تِلۡکَ أُمَّهٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٣۴﴾ [البقره: ۱۳۴]. «آنها گروهی بودند که درگذشتند از آنِ ایشان است آنچه کسب کردند وازآنِ شماست آنچه کسب کرده‌اید وشما را از آنچه ایشان می‌کردند، نمی‌پرسند». ما را چه به قضاوت کردن درباره آنان؟! و یا به بهانه‌ای -مثلاً وضو گرفتن و….- برای چند دقیقه مجلس را ترک کند و نظایر این کارها.

«ابن روح» چون شنید یکی از خادمانش درباره معاویه بدگویی کرده، او را إخراج کرد و دربان بیچاره هرچه برای بازگشت به کار، إلحاح کرد، نپذیرفت!! درحالی­که می‌توانست به او تذکّر دهد که از این کار دست بردارد و یا صبر کند تا هرگاه چون و چرایی درباره دربانش درگرفت آنگاه تصمیم بگیرد و بگوید اکنون که با خبر شدم او چنین می‌کند، او را اخراج می‌کنم.

با این­حال به أخبار و أقوال چنین کسانی می‌توان اعتماد کرد؟! ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗا ٣۶﴾ [الإسراء: ۳۶]. «و از پی آنچه بدان علم نداری مرو، همانا گوش وچشم ودل، هر یک در آن کار مسؤول اند».

[۱]– از این حیث «حسین بن منصور حلاج» به «ابن روح» شباهت بسیار داشت با این تفاوت که ابن روح از او هوشمندتر و مجرّبتر بود. چنانکه طبری آورده است، ابوبکر صولی گفت: «حلاج را دیدم و با وی نشستم، جاهلی دیدم که عاقل­نمایی می‌کرد و کودکی متظاهر به فضل و کمال و بدکاری که زهد می‌فروخت! تظاهر می‌کرد که زاهد و درویش است أمّا چون خبر می‌یافت که مردم شهری بر مذهب اعتزال‌اند معتزلی می‌شد و اگر عقیده شیعه داشتند «امامی» می‌شد و چنان نشان می‌داد که دانشی از امامشان نزد اوست و اگر به اهل سنّت بر می‌خورد، سُنّی می‌شد!!» جالب است که کار حلاج را تقیّه نمی‌گویند ولی کار «ابن روح» را تقیّه می‌شمارند!! همچنین جالب است بدانید که این آقای «ابن روح». در إزای اموالی که از مردم می‌گرفت علاقه‌ای به دادن رسید نداشت و رسید نمی‌داد و توانسته بود در این کار موافقت نائب دوّم را جلب کند! [بحار الأنوار: ج۵۱، ص ۳۵۴].

[۲]– متأسّفانه علمای شیعه مسأله تقیّه را لوث کرده‌اند و هرعملی را به بهانه تقیّه توجیه و کار خود را آسان می‌کنند!! (فتأمّل).

[۳]– در چرب زبانی او همین بس که اگر باعدّه‌ای مواجه می‌شد که به او بدبین بودند، می‌توانست عقیده اکثر آنها را نسبت به خود تغییر دهد! [بحار الأنوار: ج۵۱، ص۳۵۷] البتّه جهالت و حماقت مخاطبین او را نباید از نظر دورداشت، مثلاً فردی به نام «احمد خجندی» در جستجو و کند وکاو در مسأله مهدی اصرار و جدّیّت داشت. «ابن روح» برای منحرف کردنش(؟!) در توفقعی به او نوشت که طلب و جستجو منجرّ به شرک می‌شود!!. «مَن بَحَثَ فَقَد دَلَّ و مَن دَلَّ فَقَد أشاطَ ومَن أشاطَ فَقَد أشرَکَ» «کسی­که جستجو کند به­درستی­که طلب کرده و کسی که طلب کند به تحقیق که به خود بالیده و کسی‌که به خود ببالد خود را در معرض هلاکت نهاده و کسی که خود را در معرض هلاک آورد به تحقیق که شرک ورزیده‌»!! [بحار: ج۵۳، باب ما خرج من توقیعاته، خبر ۲۲] و نامبرده بدون اینکه بپرسد چرا؟ خاموش و منصرف شده!! و نپرسیده به چه دلیل شرعی چنین می‌گویی؟ مگر قرآن نفرموده: ﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِیلِیٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِیرَهٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِیۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٠٨﴾ [یوسف: ۱۰۸]. «[ای پیامبر] بگو این طریقت من است که برپایه بصیرت به سوی خدا دعوت می‌کنم، من و هرکه پیرو من باشد [چنین است] و منزّه بود خداوند و من از مشرکان نیستم». و مگر جدّ مهدیِ شما حضرت باقرالعلوم  علیه السلام نفرموده: «اگر چیزی به شما گفتم از من بپرسید که درکجای قرآن است». [کافی: ج۱، باب ۲۱، حدیث ۵]- فتأمّل جدّاً. ر.ک. ص ۲۴۹ کتاب حاضر.

[۴]– یکی از کارگزاران مقرّب «محمّد عَمری» (= نائب دوّم) موسوم است به «جعفر بن احمد بن متیل القمی» وی گلایه کرده و می‌گوید این جناب نائب در بغداد ده کار گزار و نماینده داشت که یکی از آنها «ابن روح نوبختی» بود و همه آنها بیش از ابن روح با جناب نائب خصوصیّت و نزدیکی داشتند و اگر «ابن عثمان» کاری می‌داشت در أغلب موارد به غیر «ابن روح» واگذار می‌کرد زیرا «ابن روح» خصوصیّت سایر نمایندگان را با جناب نائب نداشت ولی موقع مرگ [برخلاف انتظار] به نفع وی وصیّت کرد و او را نائب خود قرار داد! مشایخ ما گفته‌اند که ما تردید نداشتیم که اگر اتّفاقی برای جناب نائب رخ دهد، جُز «جعفر قمّی» یا پدرش جانشینِ او نمی‌شوند زیرا دیده بودیم که خصوصیّت و تقرّب زیادی به او داشت و غالباً اوقات خود را در منزل او می‌گذراند تا بدانجا که در أواخر عمر جُز غذایی‌که در خانه «جعفر قمّی» یا پدرش تهیّه شده باشد، نمی‌خورد و غذایش فقط همان بود که در خانه او یا پدرش می‌خورد!! البتّه این جعفر قمی به رقابت با «ابن روح» برنخاست و مطیع ابن روح شد. و چه بسا چون توان مقابله و رقابت با فردی سیّاس و متنفّذ چون «نوبختی» را نداشت لذا مصلحت را در سکوت و پیروی از او دید! «ابن روح» رقیب و مخالف دیگرِخود، «ابن الوضاء النّصیبی» را نیز به وساطت یکی از شیوخ بعداد، ساکت و با خود همراه ساخته بود! «کان …. لَهُ مَن یَتَصَرَّفُ لهُ بِبغدادَ نَحوُ مِن عَشَرَهِ أنفُسٍ و ابوالقاسم بن روحس مِنهُم و کُلُّهُم کانَ أخَصُّ بِهِ مِن ابی‌القاسم بن روح حَتّی أنّهُ کانَ إذَا احتاجَ إلی حاجَهٍ أو إلی سَبَبٍ تُنَجِّزُهُ عَلی یَدِ غَیرِهِ لِما لَم یَکُن لَهُ تِلکَ الخُصوصیّه فلمّا کانَ وقتُ مُضِِیِّ أبی‌جعفر t وَقَعَ الاختیارُ علیهِ و کانتِ الوصیّهُ إلیه!! و قال مشایِخُنا کُنّا لانَشُکُّ أنَّهُ إن کانَت کائِنَهٌ. مِن أبی‌جعفر لایقومُ مقامُهُ إلا «جعفرُ بنُ احمد بن متیل» أو أبوه لِما رَأینا مِنَ الخُصُوصیّهِ بِهِ و کَثرَهِ کینُونَتِهِ فی مَنزِلِهِ حَتّی بَلَغَ  أنّهُ کان فی آخر عُمرِهِ لایأکل طعاماً إلاّ ما اُصلِحَ فی منزل «جعفر بن احمد بن متیل» و أبیهِ و کان اصحابُنا لایَشُکّونَ إن کانت حادثه لم تکن الوصیّه إلا إلیهِ من الخُصُوصِیّهِ». [بحار الأنوار، ج۵۱، ص۳۵۳ و ۳۴۵]. البتّه طرف برنده نیابت نیز -به منظور رعایت احتیاط و محکم کاری- ساکت نمانده و برای خنثی کردن اثر منفی این گلایه، از قول «أمّ کلثوم» دختر «ابن عثمان» (= نائب دوّم) گفته شد که حسین بن روح سالیان متمادی ناظر أملاک نائب دوّم بود و مطالب سِرِّیِ او را به رؤسای شیعه می‌رساند و به قدری محرم أسرار او بود که وی آنچه میان او و کنیزانش می‌گذشت به «ابن روح» می‌گفت!!….. و بدین سان نوبختی در دل شیعیان جایگاه بزرگی یافت زیرا از خصوصیّت و تقرّب او(؟!) نزد پدرم و اینکه اورا نزد شیعیان، مورد اعتماد خویش معرّفی کرده بود، اطّلاع داشتند و فضل و دیانتش و لیاقتی را که در امور مربوط به نیابت نشان می‌داد، می‌دانستند. وی در تمام مدّت حیات پدرم آماده [نیابت] بود تا اینکه در وصیّتش به نام او تصریح شد! این موضوع را تعدادی از نوبختیان نیز برایم گفته‌اند!! (به روباه گفتند شاهدت کیست؟ گفت: دُمم!) «کان ابوالقاسم الحسینُ بنُ روحٍ وکیلاً لِأبی‌جعفر / سنینَ کثیرهً یَنظرُُ لَهُ فی املاکهِ و یُلقی باسراره الرّوساء مِنَ الشّیعهِ و کان خصّیصاً بِهِ حتّی أنّهُ کان یُحَدِّثُهُ بِما یَجری بَینَهُ وبینَ جواریه لِقُربِهِ واُنسِهِ….. فَحَصَّلَ فی انفس الشّیعه مُحَصَّلاً جلیلاً لِمَعرِفَتِهِم بِاختصاصِ أبی‌ إیّاهُ و توثیقِهِ عندهم و نشر فضلِهِ و دینه و ما کانَ یَحتَمِلُهُ مِن هذا الأمرِ فَتَمَهَّدَت لَهُ الحالُ فی طولِ حیاهِ أبی إلی أنِ انتَهَتِ الوصیّهُ إلیهِ بالنَّصِ عَلَیه» [بحار الأنوار: ج۱، ص ۳۵۶].

[۵]– چنانکه دکتر اقبال آشتیانی نوشته: «منزل او محلّ رفت و آمد بزرگان أعیان بغداد و رجال درباری و وزرای سابق شد و بعضی از ایشان در پیشرفت کارهای خود پیش خلفا و اُمرا از حسین بن روح استمداد می‌جستند!» [خاندان نوبختی: ص ۲۱۹].

[۶]– بعید نیست که «ابن روح» مقداری از عوائد نیابت خود را به جیب عبّاسیان می‌ریخته و زمانی طمع کرده و سهم شایشان را نپرداخته لذا مورد مؤاخذه قرار گرفته امّا از آنجا که همدست آنها و صاحب نفوذ بوده کارش به حبس نکشیده و در همان سرای خلیفه تحت نظر و محبوس مانده است تا با هم تسویه حساب کرده‌اند!.

[۷]– یا سیّدی، رَجُلٌ ِیَری بِأنَّهُ صاحبُ الإمامِ و وکیلُه یقول ذلک القولَ لا یُتَعَجَّبُ مِنهُ؟!.

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …