بابُ ما ظَهَرَ مِن مُعجِزاتِهِ وفیهِ بعضُ أحوالِهِ وأحوالِ سُفرائِهِ (۲)

۲- این حدیث نیز دلالت بر علم غیب دارد و راوی آن مرد خبیثِ ریاکار جاه طلبی است به نام «ابوجعفر محمّد بن علی شلمغانی» مشهور به «ابن ابی‌عزاقر([۱])» که از همپالکی‌ها و همدستان «ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی» بود و با او همکاری می‌کرد و در مدّتی که «ابن روح» پنهانی می‌زیسته، شلمغانی را به عنوان نائب خود منصوب کرد و شلمغانی سفیر او محسوب می‌شد و توقیعات «ناحیه» توسّط «حسین بن روح» و به دست شلمغانی صادر می‌شد و مردم به او مراجعه می‌کردند! شلمغانی یکی از کُتّاب بغداد و یکی از مؤلّفین و علمای شیعه امامیّه بود و در حال استقامت یعنی قبل از قیام به تأسیس مذهبی تازه و انحراف از تبعیّت حسین بن روح، پیش طائفه إمامیه مقامی جلیل داشت و مُؤَلَّفات او طرف رجوع و استفاده این جماعت بود تا آنجا که حسین بن ر وح در همان روز که رسماً به مقام أبوجعفر عَمری نشست پس از اجرای آداب رسمیِ این کار با جماعتی از وجوه شیعه به خانه شلمغانی رفت (خاندان نوبختی، ص ۲۲۲) تا اینکه میان این دو اختلافی افتاد و شلمغانی «ابن روح» را به مباهله دعوت کرد أمّا او نپذیرفت شاید بیم داشت که مبادا در جلسۀ مباهله میان آن دو مسائلی مطرح شود که عوام را بدیین و یا هشیار سازد. لذا زرنگی به خرج داد و توقیعی در لعن شلمغانی به عوام نشان داد و معلوم است که هیچ عاقلی درمیان آنها نبود تا بپرسد ما که قبلاً مهدی و خطِّ او را ندیده‌ایم تا این دستنویس را که مستند توست با آنچه قبلاً دیده‌ایم تطبیق کنیم و از صحّت و سُقم انتساب این توقیع به مهدی، مطمئن شویم و جُز ادّعای تو چیزی درمیان نیست! شما دو تن پیش از این باهم رفیق و همکار بوده‌اید و تو او را درمیان مردم بزرگ و محترم می‌شمردی، و توقیعات تو از طریق او به ما می‌رسید، حال چگونه این لعن نامه را که قبل از اختلاف شما، خبری از آن نبود -با توجّه به اینکه به قول شما مهدی علم غیب دارد و می‌دانسته که شلمغانی نیّت پاک ندارد و منحرف خواهد شد- بپذیریم؟ خصوصاً که در این دعوی مسأله بسیار مهمِّ وجوهات نیز مطرح است!!([۲]).

شلمغانی چون از نیابت ناامید شد مطالبی غُلُوّ آمیز و از جمله مسأله حلول و تناسخ را در عقائد خود داخل کرد و مدّعی شد روح القدس در او حلول کرده و کتابی در ردّ مذاهب نکاشت و پیروانی گردآورد ولی سر انجام دستگیر و اعدام شد. «ابن روح» چون با دربار ارتباط داشت گفته بود هرکه از ما دوتن برای مباهله پیشقدم شود، دشمن امام محسوب می‌شود! (بازهم کسی نپرسید : چرا) مدّتی­بعد شلمغانی ودوستش «ابن أبی‌عون» اعدام شدند. معلوم می‌شود که «ابن روح» از تغییرات سیاسی مطّلع بود و می‌دانست حکومت قصد دستگیری شلمغانی را دارد و چه بسا خودش و دوستانش در تحریک حکومت به این اقدام، بی‌تأثیر نبوده‌اند!.

مهمّ است که توجّه کنیم «ابن روح» توقیع ضدّ شلمغانی را زمانی که در دربار خلیفه تحت نظر و محبوس بود برای «أبو علی بن همّام اسکافی» فرستاد!!([۳]) لازم است بدانیم به علّت مطالبات مالی که دیوان حکومتی از او داشت، وی مدّتی محبوس گردید (چنانکه ملاحظه می‌شود بازهم مسأله پول و مال درمیان است!) أمّا چون «ابن ر وح» نفوذ فراوان داشت و طائفه نوبختی در دربار عبّاسیان مقامات رفیع داشتند، در این اختلافِ مالی او را به زندان نیفکندند([۴]) بلکه در دربار نگه داشتند. حال چگونه او در زمانی که در سرای خلیفه تحت نظر و محبوس بوده (فَإنَّهُ فی یَدِ القَومِ وَفی حَبسِهِم) با امام زمان تماس داشته و از آن‌حضرت توقیع می‌گرفتند، لابد فقط کذّابان و ضُعَفا می‌دانند!!!.

باری «ابن روح» برای از میدان به در کردن رقبا و مخالفینش و یا مصالحه با آنها و همراه کردنشان با خود، مهارت تامّ داشت و غالباً با ارائه توقیع که آن را به امام زمان نسبت می‌داد به مقصود می‌رسید! ازجمله با توقیعی از مزاحمت «احمد بن هلال([۵])» که مدّعی منصبِ «محمّد بن عثمان» (از نُوّاب مهدی) بود و «بلالی» که خود را وکیل مهدی می‌خواند و«حسن الشّریعی([۶])» و….. خلاص شد!([۷]) وبا کمک یکی از وابستگانش موسوم به «أبو‌سهل نوبختی» از شرّ «حلاج» رهایی یافت.

[۱]– برای اطّلاع از احوال شلمغانی و کتاب «التّکلیف» او، مفیدترین مرجع کتاب «معرفه الحدیث» استاد محمّد باقر بهبودی است. (مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۲۱۶ تا ۲۱۹). آقای اقبال آشتیانی نیز درباره او نوشته است: گویا ابتداء هم غرضِ او گرفتن مقام حسین بن روح و «باب» قلمدادن خود به جای او بوده. (خاندان نوبختی، ص ۲۲۳).

[۲]– چنانکه در «بت شکن» گفته شده (ص ۷۹۸ و ۸۰۶ تا ۸۰۸) و چنانکه از روایات همین باب «بحار» نیز فهمیده می‌شود، مهم‌ترین مسأله‌ای که در اخبار مربوط به مهدی و نُوّابِ او مطرح بوده، مسأله وجوهات است!!. (فلاتَجاهل)

[۳]– «لَمّا أنفَذَ الشَّیخُ ابوالقاسِم الحُسینُ بن روح t التَّوقیعَ فی لَعن ابن أبی‌العزاقِر أنفَذَهُ مِن مَجلِسِهِ فی دار الـمُقتَدر إلی شیخِنا «ابی‌علی بن همّام»…. الخ.

[۴]– خلفای عباسی از به زندان انداختن ائمه ابایی نداشتند أمّا جالب است که نائب امام را به زندان نفرستادند بلکه در دربار تحت نظر و مجبوس نگه داشتند!.

[۵]– وی از اصحاب حضرت عسکری بود. درباره او رجوع شود به «شاهراه اتحاد»، ص ۱۹۰ و ۱۹۱٫

[۶]– او در صفحه ۲۵۵ معرّفی شده است.

[۷]– بحار الأنوار: ج۵۱، ص ۳۷۷٫

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …