نویسنده:
ابوبکر بن حسین
یکی از سفسطه هایی که آخوندان شیعه به آن متوسل می شوند این چنین است که، چند روایت ضعیف و کذب از کتب ما نقل می کنند و در نهایت می گویند: بفرمائید این هم اسنادی از کتب بزرگان خودتان، حال چه دارید که بگویید؟
معمولاً ما در جواب می گوییم : این روایت که نقل کردید مردود است و از لحاظ سندی مشکل دارد .
بلافاصله!شیعه در جواب می گوید: این روایت در ۱۰ کتاب شما آمده است مگر می شود همه اینها اشتباه کرده باشند؟ احمد بن حنبل شما این روایت را آورده است، ابو داود آورده است، آیا می خواهید بگویید همه اینها دروغ گفته اند؟
جواب به این سفسطه که بارها و بارها شنیده شده و خوانده شده به چند طریق است :
۱٫علمای محدث اهل سنت اگر حدیثی را در کتاب خود نقل کرده اند، به این معنی نیست که خودشان آن حدیث یا آن روایت را صحیح می دانند! مثلاً امام احمد بن حنبل در کتاب “مسند” خودشان، غیر از روایات مقبول ؛ روایات مرسل و ضعیف و موضوع و…هم دارند، که یقیناً خود امام احمد، این روایات را موثق نمی دانستند ؛ امام احمد در کتاب خودشان از اشخاصی روایت نقل کرده اند که اصلاً مسلمان نبودند!! به عنوان مثال: ” محمد بن سعید بن حسان” یکی از آنهاست.
امام احمد بن حنبل در مورد وی می فرمایند: ” قتله أبو جعفر فى الزندقه حدیثه حدیث موضوع” = ابوجعفر او را بخاطر زندیق(=ملحد) بودنش، کشت و حدیثی که او نقل می کند حدیث ساختگی است… احمد بن صالح مصری می فرماید: محمد بن سعید ۴ هزار حدیث جعل کرده بود! (تهذیب الکمال ج۲۵ ص۲۶۴ و ۲۶۹_بیروت)
آیا با این وجود می توانیم بگوییم که امام احمد، احادیث این کافر که ۴ هزار حدیث را جعل کرده بود، قبول داشته است؟ مسلماً خیر زیرا خودشان می گویند احادیثی که “محمد بن سعید” نقل می کند موضوع هستند.
۲٫به عنوان جواب دوم می توانیم جوابی از جنس جواب خود شیعیان به خود آنها تحویل بدهیم و همان معامله ای که آنها با ما می کنند ما هم با آنان بکنیم! ؛ به این شکل:
الف: معتبرترین کتاب حدیثی نزد اهل تشیع کتاب “الکافی” نوشته “کلینی” است، در این کتاب نزدیک به ۱۶۰۰۰ روایت و حدیث (بدون تکرار) وجود دارد و چه بسا در این کتاب روایاتی موجود باشد که کفر صریح است! و مطمئناً شیعیان اصولی کل این کتاب را قبول ندارند ؛ حداقل در ظاهر که چنین هستند! حال در همین کتاب به شاهدی مجلسی نزدیک به ۹۰۰۰ روایت ضعیف السند وجود دارد و به گواهی بهبودی این عدد به قریب ۱۲۰۰۰ روایت می رسد! در این محل ما می توانیم این را به شیعیان بگوییم که : «یا اهل الشیعه، آیا می خواهید بگویید که بزرگترین محدث شما ۱۲۰۰۰ حدیث دروغ به خورد شما داده است؟؟»
ب: روایات مربوط به تحریف قرآن در کتب شیعه به ۲۰۰۰ روایت بلکه بیشتر می رسد! و در بیش از ۱۰۰ کتاب شیعی(حداقل صد کتاب) نقل شده است ؛ این روایات و شهرت آنان تا آن حد است که مجلسی و جزائری آن را متواتر می دانند و ابو الحسن عاملی آن را از ضروریات مذهب تشیع می داند! با این حال چگونه اشخاصی مانند “مکارم شیرازی” می گویند: تمام این روایات ضعیف هستند؟؟؟ یعنی می خواهید بگویید، دو هزار روایت که در بیش از صد کتاب شیعه آمده همه دروغ هستند؟؟ و همۀ مولفین این صد کتاب دروغگو بوده اند؟
دقت کنید که در کتب اهل سنت اگر روایت ضعیف وجود دارد دیگر هر چه باشد به اندازه ۲۰۰۰ سند برای آن وجود ندارد!!! حال بگذریم از آنکه نزد شیعه این قاعده مطرح است که : اگر روایت سندش ضعیف بود ولی با طرق مختلف نقل شد؛ آن روایت مستفیض محسوب می شود و مورد قبول است!(خوئی: وإن کانت کلها ضعیفه السند، إلا أنها مستفیضه «معجم رجال ج۱۴ ص۱۰۰»)
با این حال اگر اهل سنت یک روایت را که فرضاً از ده طریق نقل شده باشد!! و همه اسنادش ضعیف یا موضوع باشند، مردود بداند! متهم است به تعصب و اگر شیعه روایتی را با دو هزار طریق رد کند، می شود : پیرو حق و علمای آنان علمای نقاد که حتی مو را از ماست می کشند!! و اهل سنت حق ندارند بر آنان خورده بگیرند بلکه باید گل به گیسوی آنان بنهند!
۳٫مثال: دو دانشجو به جرم اینکه گفته اند: «قرآن فقط کتاب قصه است»(نعوذ بالله) ؛ به نزد مدیر دانشگاه احضار می شوند.
مدیر به آن دو می گوید: «آیا شما گفته اید که : “قرآن فقط کتاب قصه است؟”»
اولی می گوید: «بله، این را من گفته ام منتهی به این سخن، اعتقاد ندارم … من فقط در بین دانشجویان گفتم که “رفیقم” این را گفته است، فقط نقل قول کردم! همین…»
مدیر دانشگاه، اولی را بدون هیچ توبیخی مرخص می کند ؛ آنگاه رو می کند به دومی و می گوید:«حال تو بگو ببینم، آیا تو گفته ای “قرآن فقط کتاب قصه است؟”»
دومی می گوید: «بله!! من این را گفته ام و اگر این سخن توهینی به قرآن و خطایی بزرگ محسوب شود، شما هم در این خطا با من شریک هستید بلکه خطای شما بزرگتر از خطای من است، زیرا من فقط یک بار این جمله را بر زبان آورده ام ولی شما همین الان دو بار جلو من به قرآن توهین کردید!! جرم من بزرگتر است یا جرم شما؟؟»
به نظر شما، در این موقع، عکس العمل مدیریت دانشگاه چیست؟؟ غیر از این است که زنگ میزند تیمارستان تا بیایند این شخص کج فهم را ببرند تا درمان کنند؟؟ پس چه می گویید در مورد اشخاصی چون عمامه به سرهای شیعه که این نوع استدلال احمقانه را بارها بار تکرار می کند! و ادعای بحث عالمانه هم دارند؟
درست است که ما اهل سنت بعضی اقوال ضعیف را در کتب خود نقل کرده ایم، ولی این عمل ما صرفاً نقل قول بوده است!! ما می گوییم : فلانی گفته ولی حرفش را قبول نداریم، حال بعضی ها مغزشان نیاز به تعمیر! دارد، مشکل ما نیست!
اگر گوینده اخبار بگوید: فلانی به خامنه ای توهین کرد و گفت : “مرگ بر خامنه ای!” آیا سردمداران حکومت، حق دارند او را محاکمه کنند که ای فلان فلان شده! چرا به امام والا مقام! توهین می کنی؟؟!
۴٫اما اینکه چرا بزرگان ما روایات مقبول و مردود را با هم جمع کرده اند؟ جواب این است که:
۱٫ در بعضی موارد ممکن است، محدث نسبت به آن راوی اطلاع نداشته باشد و آن را نشناسد ولی روایتش را می نویسد تا از بین نرود ؛ به امید اینکه شاید کسانی آن راوی را به خوبی بشناسند و صحت یا سقم روایت را تشخیص دهند.
۲٫ آن محدث آگاهی چندانی به احوال رجال ندارد به همین دلیل صرفاً شنیده ها را با ذکر سند، می نویسد تا از بین نرود.
۳٫ روایت کذب را می نویسند تا اگر آن روایت بین مردم شایع شد، علما بتوانند بگویند : این دروغی است که فلان دروغگو آن را ساخته است، چنانکه خلیلی در الارشاد به سند صحیح روایت می کند که امام احمد به یحیی بن معین که در حال نوشتن نسخه ای از عبدالرزاق و از معمر و از ابان بود، گفت:(تکتب هذه و أنت تعلم أن أبان کذاب)= از ابان حدیث می نویسی در حالی که میدانی او کذاب است! یحیی بن معین گفت: خدا رحمتت کند ابا عبدالله، اینها را می نویسم و حفظ می کنم تا وقتی که دروغگویی از معمر از ثابت از انس روایت کند، به او بگویم که دروغ گفتی از ابان بود و نه از آنها. (تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی ج۱ ص۱۸۰ _دار الفکر)
در پایان:
یحیی بن معین می فرماید: «کتبنا عن الکذابین وسجرنا به التنور وأخرجنا به خبزاً نضیجاً». (لسان المحدثین)
یعنی: گفته های کذابین را می نویسیم و با آن روایات دروغین، تنور را گرم می کنیم و به وسیله سوزاندن این دروغها نان پخته ای خارج می کنیم.
التماس دعا