مؤلف میگوید: (عن أبی سعیدا مرفوعاً: «إن من ضعف الیقین: أن ترضی الناس بسخط الله، وأن تحمدهم على رزق الله، وأن تذمهم على ما لم یؤتک الله، إن رزق الله لا یجره حرص حریص، ولا یرده کراهیه کاره»).
(از ابوسعید رضی الله عنه به طور مرفوع روایت است که آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: «همانا از جمله نشانههای ضعف یقین این است که مردم را با نارضایتی و ناخوشنودی خدا راضی کنی و به جای اینکه خدا را بر رزق و روزیاش سپاسگزار باشی آنها را ستایش و شکر گزاری کنی و آنان را به خاطر چیزی که خدا به تو نداده نکوهش و مذمت نمایی. به راستی حرص و طمع هیچ طمع کاری روزی خدا را جلب نمیکند و ناخوشنودی و بد آمدن کسی آن را رد نمینماید»).
ابونعیم در «الحلیه» و بیهقی این حدیث را روایت کردهاند[۱]. بیهقی این حدیث را به خاطر محمد بن مروان سُدی، معلل دانسته و میگوید: وی ضعیف است[۲]. در سند این حدیث، عطیه عوفی نیز وجود دارد که ذهبی نام او را در لیست ضعفاء و متروکین آورده و میگوید: محدثان وی را ضعیف دانستهاند[۳]. همچنین در سند این حدیث، موسی بن بلال است که ازدی دربارهاش میگوید: او ساقط است[۴].
میگویم: اسناد این روایت، ضعیف بوده و معنایش صحیح است. دنبالهاش چنین است: «و إن الله بحکمته جعل الروح والفرح فی الرضی والیقین، وجعل الهمّ والحزن فی الشک والسخط»: «و همانا خدا با حکمت خود، آرامش و خوشحالی را در رضایت و یقین قرار داده و غم، اندوه و نگرانی را در شک و نارضایتی قرار داده است».
عبارت: (إن من ضعف الیقین) صاحب کتاب «المصباح» میگوید: «ضعف – با فتحهی حرف «ضاد» در زبان قوم تمیم و با ضمهی آن در زبان قوم قریش – خلاف قوت و صحت است».[۵] منظور از یقین، کل ایمان است؛ همان طور که ابن مسعود گوید: «یقین کل ایمان و صبر نصف ایمان است». طبرانی با سند صحیح آن را روایت کرده[۶] و ابونعیم در «الحلیه» و بیهقی در «الزهد» آن را به طور مرفوع روایت کردهاند ولی مرفوع بودن آن ثابت نیست.[۷] حافظ ابن حجر عسقلانی این را اظهار داشته است.[۸]
محقق نمودن ایمان به قضا و قدر شامل یقین میشود ؛ همان طور که در حدیث ابن عباس به طور مرفوع آمده است: «فإن استطعت أن تعمل بالرضی فی الیقین فافعل، و إن لم تستطع فإن فی الصبر على ما تکره خیراً کثیراً»[۹]: «اگر توانستی به قضا و قدر راضی و خوشنود شوی، این کار را بکن و اگر نتوانستی، این کار را بکنی، در صبر کردن بر چیزی که برایت ناخوشایند است، خیر و برکت زیادی وجود دارد».
در روایت دیگری که در اسنادش ضعف وجود دارد، آمده است: «قلت: یا رسول الله، کیف أصنع بالیقین؟» قال: «أن تعلم أن ما أصابک لم یکن لیخطئک، وما أخطأک لم یکن لیصیبک»[۱۰]: «گفتم: ای رسول خدا! چگونه به یقین عمل کنیم؟» فرمود: «اینکه بدانی هر چیزی که برایت پیش آمده قرار نبوده که اتفاق نیفتند و هر چیزی که برایت پیش نیامده قرار نبوده که برایت پیش آید».
(برگرفته ارکتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– ابونعیم در «حلیه الأولیاء»، ۵/۱۰۶؛ ابو عبدالرحمن سلمی در «طبقات الصوفیه»، ص ۶۸- ۶۹ و بیهقی در «شعب الایمان» شمارهی ۲۰۷ از دو طریق از عطیه عوفی از ابن عباس آن را روایت کردهاند. اسناد این حدیث، آشفته و ضعیف است آن گونه که شیخ سلیمان اظهار داشته است. در هر دو اسناد، یک نفر متهم به دروغ وجود دارد. در اسناد اولی، محمد بن مروان سدی است و در اسناد دیگری شیخ ابونعیم ابوالفتح بن حمصی وجود دارد که ابونعیم او را به آشفته کردن اسنادش متهم کرده است.
[۲]– حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تقریب التهذیب» ص ۵۰۶ میگوید: او به دروغ متهم است.
[۳]– ذهبی در کتاب «المغنی فی الضعفاء» ۲/۴۳۶ دربارهاش میگوید: «او تابعی مشهور است که بر ضعفش اتفاق نظر وجود دارد». و صاحب کتاب «الکاشف» در این کتاب ۲/۲۷ میگوید: علما او را ضعیف دانستهاند.
[۴]– لفظ ازدی این است: «او ساقط و ضعیف است»؛ همان طور که در «میزان الاعتدال» ۶/۵۳۷ و غیر از آن نیز آمده است.
[۵]– المصباح المنیر اثر فیّومی، ۲/۳۶۲٫
[۶]– بخاری در صحیحش ۱/۱۱ با لفظ، «الیقین الایمان کلّه» به طور معلق آورده و طبرانی در «المعجم الکبیر» شمارهی ۸۵۴۴، حاکم در المستدرک علی الصحیحین» ۲/۴۸۴ و دیگران نیز روایتش کردهاند و اسنادش صحیح است. نگا: تغلیق التعلیق اثر حافظ ابن حجر عسقلانی ۲/۲۱-۲۴٫
[۷]– ابونعیم در «الحلیه» ۵/۳۴، بیهقی در «الزهد الکبیر» شمارهی ۹۸۴، ابن اعرابی در معجمش شمارهی۵۹۲، قضاعی در «مسند الشهاب» شمارهی ۱۵۸، ابن جوزی در «العلل المتناهیه» ۲/۸۱۵ و دیگران به طور مرفوع از ابن مسعود روایتش کردهاند. سند این حدیث ضعیف بوده و در اسناد آن یعقوب بن حُمید وجود دارد که در او ضعف وجود دارد. محمد مخزومی نیز در اسناد این حدیث است که مورد جرح قرار گرفته است. ابوعلی نیشابوری دربارهی این حدیث میگوید: این حدیث منکر است و از طریق روایت زُبید و روایت ثوری، اصل و اساسی ندارد. نگا: تغلیق التعلیق ۲/۲۳-۲۴٫
[۸]– فتح الباری ۱/۴۱٫
[۹]– امام احمد در «المسند» ۱/۳۰۷، هناد در «الزهد» شمارهی ۵۳۶، حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» ۳/۵۴۱، ابونعیم در «الحلیه» ۱/۳۱۴، بیهقی در «شعب الإیمان» شمارهی ۱۰۰۰۰، ضیاء مقدسی در «المختاره» شمارهی ۱۴ و دیگران روایتش کردهاند و حدیثی صحیح میباشد.
[۱۰]– فریابی در کتاب «القدر» شمارهی ۱۵۷ و آجری در «الشریعه» (شمارهی ۴۱۲- دمیجی) آن را روایت کردهاند. در اسناد این حدیث، ابو عبدالسلام شامی وجود دارد آن گونه که در «التقریب» آمده، مجهول و ناشناخته است. شیخ آلبانی اسنادش را در تعلیقش بر کتاب «السنه» اثر ابن أبی عاصم ص ۱۳۸ صحیح دانسته است. روایتی که شیخ سلیمان به ضعفش اشاره کرده، ابن رجب در کتاب «جامع العلوم والحکم» ص ۱۹۴ اظهار داشته که این روایت از طریق علی بن عبدالله بن عباس از پدرش نقل شده که من آن را نیافتم و بدان دسترسی نداشتم.