ابوموسی اشعری رضیاللهعنه صدای بسیار دلنشین و اثرگذاری داشت.
حضرت بریده میگوید: شبی از خانه بیرون شدم و داخل مدینه راه میرفتم تا اینکه گذرم به مسجدالنبی افتاد. رسولخدا ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ را مشاهده کردم که بیرون مسجد ایستاده است و به صدایی گوش میدهد. آنحضرت دستم را گرفت و ما وارد مسجد شدیم. دیدم شخصی مشغول نماز خواندن است و دستهایش را به طرف آسمان بلند کرده و میگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْأحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»؛
خدایا تو را میخوانم و همانا شهادت میدهم که فقط تو خدایی، بهجز تو معبودی نیست، تو یکتا و بینیازی، نه کسی را زادهای و نه خود زاده شدهای و برای تو همانند و همسری وجود ندارد. رسولخدا فرمود: قسم به ذاتی که جانم در قبضه قدرت اوست، [آن مرد] خواستهاش را با اسم اعظم طلب نمود؛ همان دعایی که هر خواستهای با آن برآورده شده و هر نیازی رفع میشود. ناگاه دیدم آن مرد شروع به خواندن قرآن کرد. صدایش واقعاً دلنشین بود و انسان را به وجد میآورد.
رسولخدا فرمود: او آوازخوشش را از آلداود به ارث برده، و این لطف خداوند در حق اوست.
من گفتم: یا رسولالله! آیا این خبر خوش را به او بدهم؟ فرمود: بله! من این بشارت را به او دادم و همین اتفاق باعث شد او برای همیشه دوست صمیمی من قرار گیرد.
(مسند احمد: حدیث ۲۲۹۵۲٫ ذهبی، سیر أعلام النبلاء: ۲/۳۸۶)
ابوموسی در فقاهت و دانش احکام، بهحدی رسیده بود که سختترین مسائل را با شیواترین عبارت و آسانترین شکل جواب میداد.
در فتوا به مقامی رسیده بود که صفوان بن سلیم میگوید: «لمیکن یفتی فی المسجد زمن رسولالله ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ غیر هؤلاء: عمر و علی و معاذ و أبیموسى»؛
در زمان رسولخدا ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ بهجز این چند نفر کسی در مسجد نبوی فتوا نمیداد: عمر، علی، معاذ و ابوموسی.
(سیر أعلام النبلاء: ۲/۳۸۹)
مسروق نیز روایت کرده است: «کان القضاء فی الصحابه إلی سته: عمر و علی و ابنمسعود و أُبیّ و زید و أبیموسی»؛
امر قضا در میان صحابه بر عهده شش نفر بود: عمر، علی، عبدالله بن مسعود، زید، ابی بن کعب، ابوموسی.
(المصری، اصحاب الرسول: ۲/۲۰۲)
حضرت انس روایت میکند: «بعثنی الأشعری إلی عمر، فقال لی: کیف ترکت الأشعری؟ قلت: ترکته یعلّم الناس القرآن. فقال: أمّا إنّه کیّس! و لاتسمعها إیاه»؛ ابوموسی اشعری مرا [برای گزارش کار در دوران ولایت بصره] نزد حضرت عمر رضی الله عنه فرستاد. حضرت عمر رضی الله عنه از من پرسید: در چه حالی از ابوموسی اشعری جدا شدی؟ جواب دادم: در حالی از او جدا شدم که به مردم قرآن میآموخت. حضرت عمر رضی الله عنه گفت: همانا او انسان زیرکی است! ولی تو این حرف را به گوش او مرسان.
علم، صفت ازلی الهی است و به قول جعفر صادق ـ رحمتاللهعلیه ـ علم ارزشمندترین و در عین حال تنهاترین میراث انبیا برای امّتیان آنهاست و هرکس از آن برخوردار گردد به ثروت ارزشمندی دست یافته است.
این علم حاصل نمیگشت مگر با مصاحبت و ملازمت با رسولخدا ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ و بهرهگیری از دریای علم و معرفت ایشان؛ و چه خوش نصیب بود ابوموسی اشعری رضیاللهعنه که از مصاحبت و ملازمت نبوی به بهترین و ارزندهترین میراث دست پیدا کرد.
با وجود برخورداری از چنین صفت ارزشمندی، هیچگاه فریب نخورد و با فراست و دانش خود کسی را فریب نداد، بلکه همیشه وسیله نزدیکی بندگان خدا به ذات او بود، و هرکس او را میدید به یاد خدا میافتاد.
از زرق و برق دنیا به دور و اکثر مواقع به عبادت مشغول بود.
اگر در یک جمله خواسته باشیم او را معرفی کنیم باید بگوییم: او مجموعهای از علم و عمل و جهاد و صفای دل بود.
مقاله پیشنهادی
فضیلت مهاجران و انصار
الله متعال میفرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا …