چنان که پایبندی و پیروی از منهج سلف صالح واجب است، نیز ثبات و پایداری بر آن واجب می باشد.
ثبات و پایداری بر منهج سلف همان استقامت بر راه مستقیم الله و شریعت استوار و راه و روشی است که ترسیم نموده و به بهشت منتهی می شود. راه و روشی که هرکس آن را پیموده و بر آن استقامت کرده، نجات یافته است و هرکس از آن منحرف شده، گمراه و زیان کار گردیده و با این انحراف، راه های گمراهی بر وی وی باز شده و راه های نجات به روی وی بسته شده است.
بنابراین کسانی که بر آن ثابت قدم و استوار و پایدار می مانند، همان رستگاران هستند و کسانی که از مسیر آن منحرف شده و به این سو و آن سو روی می آورند، همان نابود شدگان و هلاک شدگان هستند.
خداوند متعال می فرماید: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» (حجر: ۹۹) «پروردگارت را عبادت کن تا هنگامیکه یقین (= مرگ) به سراغت آید.» یقین در اینجا به معنای مرگ است.[۱]
از این رو میان کسی که ثبات و پایداری ندارد و در نتیجه از حرکت در مسیر منهج الهی عاجز و ناتوان است و بین کسی که ثابت قدم و استوار است و خداوند او را توفیق حرکت در این مسیر می دهد، دوستی و همنشینی وجود ندارد.
این دو شخصیت، دو راه جدا از هم دارند. چنانکه اولی مسیر پر پیچ و خم و نه راست و مستقیم را می پیماید؛ نه راه برای او مشخص است و نه نشانه های راه؛ و نمی داند کجا می رود و چگونه می رود؟ لذا گمگشته و گمراه خواهد بود. اما دومی راست و مستقیم و با در نظر داشتن مسیر پیش رو حرکت می کند علاوه بر اینکه بر راهی واضح و روشن و مستقیم قرار دارد.
خداوند متعال در مورد این دو دسته می فرماید: «أَفَمَن یَمْشِی مُکِبّاً عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن یَمْشِی سَوِیّاً عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (ملک: ۲۲) «آیا کسیکه به رو افتاده حرکت میکند به هدایت نزدیک تر است، یا آن کسیکه راست و استوار بر راه راست گام بر میدارد؟!»
پاسخ این سوال الهی این است که: تردیدی نیست کسی که بر پا ایستاده و درست در راه راست گام بر می دارد، راهیاب تر و استوار تر خواهد بود.
کسی که بر منهج راست و مستقیم ثابت قدم و پایدار است همچون تخمی است که خداوند متعال با نور علم و ایمان و اطاعت او را زنده گردانده و در بین مردم راست و مستقیم حرکت می کند؛ در امورش با بصیرت و حکمت است، به راهش هدایت شده، خیر و خوبی را می شناسد و باعث آن می باشد و در تلاش برای تنفیذ و اجرای آن در حق خود و دیگران است، شر را می شناسد و نسبت به آن عداوت و دشمنی دارد، در تلاش است که آن را ترک نموده و از خود و دیگران زایل گرداند؛ چنین شخصی همچون کسی نیست که در گمراهی های جهل و نادانی و کفر و معاصی سر در گم و گمراه است و راه ها بر وی مشتبه شده و مسیرها برای وی تاریک گردیده و عمل بد و ناپسندش برای وی مزین شده و آن را نیکو می پندارد و ثبات و پایداری بر حق از وجود وی رخت بسته و پایش لغزیده است.
خداوند متعال در مورد این دو شخصیت می فرماید: «أَوَ مَن کَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (انعام: ۱۲۲) «آیا کسیکه (با کفر) مرده بود، پس (با هدایت) او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در (میان) مردم راه میرود، همانند کسی است که در تاریکیها باشد و از آن خارج نگردد؟! این چنین برای کافران آنچه انجام میدادند آراسته شده است.»
[۱] – امام بخاری می گوید: سالم بن عبدالله بن عمر می گوید: «مقصود از یقین در اینجا مرگ است». نگا: تفسیر ابن کثیر