- د. علیرضا دلیری
بی گمان میتوان اهل سنت ایران را بزرگترین تشکل ملی ایران دانست. چرا که اکثریت قریب به اتفاق اقلیتهای قومی، و بخش بزرگی از فارسی زبانان کشور را اهل سنت تشکیل میدهند. شاید به دلیل این که در استانهای مرزی کشور قرار داشته و علاوه بر سنی بودن غالبا از قومیتهای غیر فارس و غیر ترک بوده اند همواره مورد ظلم و ستم وتجاهل دستگاههای ستم شاهی و پس از آن مورد شکنجه و هجوم شخصیتی و تحریف بافت ایدئولوژی از سوی استبداد ولایت فقیه قرار داشتهاند.
با اینکه همیشه میتوانستهاند با دست دادن به کشورهای استعمارگر اهرم فشار کشندهای بر نظام حاکم تشکیل داده، حقوق خود را با زور بازو از حلقوم استبدادگران بیرون کشند. ولی حس ملی آنها هرگز به آنها اجازهی خیانت به میهن و ملت خود را نداده است.
آنچه متأسفانه در طول تاریخ از دید حاکمان مرکزی مخفی بوده و هست این است که اهل سنت در حقیقت ایران را سرزمین نیاکان خود میدانند (که بنا به شرایط استثنائی به اشغال عقیده و اندیشه غالی و افراطی صفوی ها و استعمار فکری آنان در آمده و شک نداریم که روزی در سایهی آزادی اندیشه به دین نیاکان خود باز خواهند گشت و بار دگر شهرهی عالم خواهند شد!).
البته این ثبات وپایداری آنها مبنی بر عشق و ارادت خالصانه شان به وطن عزیزشان ایران هزینههای بسیار گزافی برایشان داشته که:
ترور و اعدام شخصیتهای علمی و فکری و اندیشمندان و علمای دین و به حاشیه رانده شدن کل جامعۀ اهل سنت، نه تنها در صحنهی سیاسی بلکه در میدان اجتماع و فشارهای بسیار شدید اقتصادی و محرومیتها و … از جمله این هزینههاست.
بیان این نکته ناگزیر می نماید که اگر سرنگونی نظامهای حاکم بوسیلهی انقلابها أعم از خشن و مخملی یک سنت ملی پسندیده برای ایرانیان است، و گویا تاریخ این کشور با آن خو گرفته، نباید رهروان جنبشها اجازه دهند دروغگویی و دمیدن در بلندگوهای شعارهای توخالی نیز یک سنت زشت برای این انقلابهای مردمی گردد، تا رهبران سیاسی بر کول ملتهای ستمدیدهی آرزو به دل سوار شده، با شعارهای پر زرق و برق آنها را از زیر تیغ استبداد بگذرانند، و چون به مرامهای خود دست یابند شعارها را همراه با جثههای در خون غلطیدهی انقلابیون دفن کنند، و بر مرکب استبدادی نوین سوار شوند.
شاید برای ۸۰ درصد جوانانی که امروز شعار “مرگ بر دیکتاتور” سر میدهند سخنان من چندان گویا نباشد. ولی برای ۲۰ درصدی که چون من در انقلاب واژگون ساختن نظام ستم شاهی در خیابان دم از “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” می زدند بخوبی درک میکنند که صداقت و راستگوئی و امانت را با بسیاری از سیاستمداران ـ به خصوص روحانیون عمامه به سر ـ چندان خویشاوندی و آشنائی نیست!
استاد شهید احمد مفتی زاده و مولانا عبدالعزیز ملازاده بعنوان شاخصترین رهبران اهل سنت آنروز در سپیده دم انقلاب دریافتند که انقلاب دزدیده شده است.
(مقاله انقلاب دزدی ـ سنی نیوز)
(http://www.sunni-news.net/fa/articles.aspx?selected_article_no=4196)
و از همان روزهای اول برای حفظ وحدت ملی سردمداران تندرو (و یکه تازی که در اوج غرور و مستی ناشی از آن هر آنچه با سلیقههای حوزویشان همخوانی نداشت را له می کردند و مخالفان را با عطش و گرفتی انتقام جویانه از دم تیغ میگذراندند و گورهای دسته جمعی آباد میکردند را) گوش زد کردند که به شعارهای پرطمطراق پیشین خویش باز گردند. ولی گوش کسی بدهکار نبود… که نبود!
گمان میرفت جوش و خروش این انقلاب با وجود ظلم و ستم ونابرابریها لنگان لنگان یک قرنی بطول انجامد. ولی در این عصر سرعت و شکسته شدن مرزهای اطلاع رسانی، انقلاب استبدادی ولایت فقیه در نوجوانی دست به خودکشی زد، و فرزندان خود انقلاب با خون خود خط قرمز “باطل شد” را در خیابانهای تهران بر این نظام کشیدند.( توجه داشته باشید؛ انقلابگران جوان همه در سایهی تربیتی همین نظام پرورده شدهاند!)
ضمنا شایسته است همگان به خاطر داشته باشند که اهل سنت ایران در برنامهی انتخاباتی، با وجودی که میدانستند حرف آخر با کسی است که رأی مردم را میشمارد نه با کسی که رأی میدهد! با وجود همهی نارضایتیها و رنجها و محرومیتها برای حفظ وحدت ملی کشور و فرار از تفکر تنش آفرین و افراطی و تکفیری جناح احمدی نژاد و سپاه پاسداران رهبری به جنبش اصلاح طلب (که بعدها رشد کرده، به جنبش سبز مشهور شد) پیوستند.
اهل سنت ایران نمیخواهند تاریخ ویرانگر و ننگ آفرین انقلاب دزدی در سرزمین ما بار دگر تکرار شود، و از آنها سوء استفاده شده، یا بیگاری سیاسی گرفته شود و در نهایت چون هیزم سوخته شده بکناری جاروب شوند. از اینرو از جنبش سبزی که تا کنون همگام با آن راه میروند انتظار دارند مرامنامه و اساسنامهای روشن برای ایدئولوژی سیاسی جنبش تعیین کنند.
شعارهای “رأی من کجاست؟” به تنهایی نمیتواند تعیین کننده اساسنامهی یک جنبش قرار گیرد.
البته حکومت با صراحت جواب داد که: رأی شما در کهریزک است! طبیعی است کسی که میخواهد رأیش را بگیرد در زیر شلاقهای جلادان ددمنش و همجنس بازان شهوتران پس از اینکه مورد تجاوز جنسی قرار میگیرد رأیش را فراموش خواهد کرد! پس به همه گفتند این گوی و این میدان….یعنی هر کس رای خودش را می خواهد بفرماید اینجا!.
و همچنین شعارهای “برپایی زندگی سعادتمند برای همهی ایرانیها” هلامی و گمراه کننده است. و این دقیقا همان شعار احمدی نژاد و حکومت استبدادگر ولایت فقیه است. و درد و رنج ملت ایران از دیدگاه آنها نهایت سعادتی است که میدان را برای ظهور امام زمان مهیا میسازد!
اهل سنت ایران انتظار دارند در یک اساسنامهی تفصیلی عمود فقری این سیستم مردمی روشن گردد. و هویت ملی کشور مورد احترام قرار گیرد. مفهوم آزادی در جامعهی آینده تعریف شود. و آزادی بیان و عقیده و انتخاب برای همگان بطور متساوی تضمین گردد. حکومت برپایهی قانون باشد و سایه شوم دیکتاتوریت و استبداد فردی از تاریخ ما پاک شود و همه در مقابل قانون یکسان باشند. قوم پرستی و عنصر گرائی و تحمیل مذهب و ایدئولوژی در کشور قانون بکلی ممنوع شود. برابری ملی در جامعه مدنی بدور از خویشتن داریها و خودیها و غیرخودیها و صرفا بر اساس شایسته سالاری و خس و خاشاک شمردن ملت و تحقیر و تهمتها تأمین گردد. تا تمام ملت در مال و زندگی و ناموسشان ایمن باشند.
و از سوی دیگر به عنوان یک طرف دار آزادی به رهبران جنبش توصیه میکنم کادری از متفکران و اندیشمندان در خارج از کشور و در محیط آزاد کشورهای پیشرفته، با مشارکت زندهی همه اقلیتهای قومی و مذهبی تشکیل دهند، و با راه اندازی یک شبکهی ماهوارهای قوی، و استفاده از سایر رسانههای گروهی در دسترس از اکنون برنامهای واضح و روشن در سطح فهم همهی اقشار ملت ایران به مردم تقدیم دارند، و آنها را از عاقبت شوم سیاستهای ضد ملی و ویرانگر دولت و نظام حاکم آگاه سازند.
بدینصورت حکومت غیر مردمی بشکل بسیار جدیتر در انزوای ملی قرار گرفته، کشور از بحرانها و خطرهای جدی که هویت ملی و کیان قومی آنرا تهدید میکند نجات خواهد یافت.
نمانیم کین بوم ویران کنند / همی غارت از شهر ایران کنند
نخوانند بر ما کسی آفرین / چو ویران بود بوم ایران زمین
دریغ است ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود