آنان کسانی اند که علم صحابه را فرا گرفته وباورهای دینی ایشان را نقل کرده اند. همچنین به اسم (اهل اَثَر) هم شناخته شده اند. این اسم برگرفته از الأثر یا حدیث، پیروان حدیث و پژوهندگان آن می باشد. پیدایش ایشان از عصر صحابه شروع و تا دوران بنی امیه و مدتی از خلافت عباسیان به درازا کشید. در خلال این دوران تمام توجه اهل حدیث بر قرآن کریم، احادیث نبوی، اقوال صحابه، تفسیرها و اجتهادات ایشان متمرکز شده بود. علاوه بر این، به حفظ موارد مذکور، نگاشتن و عمل به این آموخته ها مبادرت ورزیدند. بر پایبندی و آموختن دین همان که از صحابه به ایشان رسیده بود، حریص بودند. لذا آنان اهل روایت و درایت بوده و شایستگی پیشوایی و مقتدا شدن را داشتند. تابعین و تبع تابعین رحمهم الله هم که اهل حدیث بودند، همگام با کاروان بزرگ اسلامی حرکت کردند و با قرآن و سنت رهنمون شده و آثار سلف صالح را پیروی نمودند. به اهل بدعت و هوا پرستان که از این کاروان کنار کشیدند و از مسیرش خارج گشتند، توجه نکردند. و چون اکثریت با آنان بود و بنا بر این اغلبیت مطمئن و آسوده بال بودند، ابتدای امر به عقاید و نظریاتِ مخالفِ با حق، بی توجه بودند. ولی آن گاه که خطر بزرگ شد برای دفاع از حق در قبال باطل، وارد میدان شدند[۱].
به طور جدی اولین پراکندگیِ اعتقادی یا ایدئولوژیک در امت به دست خوارج به وقوع پیوست. آنهم نه به سبب جدایی ایشان از علی و معاویه، بلکه بنا بر شعار (لا حُکم إلا لله، حُکم فقط از آنِ الله است)، و نیز سبب انکار اینکه خلافت تنها از آنِ قریش باشد، از امت جدا شدند. میگفتند: انتخابِ خلیفه باید به صورت مطلق باشد و هیچ قید و بندی پذیرفته نیست[۲]؛ هر چند هم که خلیفه یک برده و غلام باشد. یعنی آنان بودند که اولین حرکت را که بر مبنای فکرِ نظری و قالبی خاص بود، اعلان کردند. و با این اندیشه و نظریه از اکثریت جامعه جدا و متمایز گشتند. واگر علی خطرِ معنی دار جنبشِ خوارج را درک نکرده بود، هرگز نبرد با معاویه را که مسئله ی اصلی بود، رها نمیکرد. لذا فرقه های خوارج هم که اولین گروه جدا شده از جماعت مسلمانان بودند، آماده گیری کرده و به پا خواستند؛ و از نظریات و ایده ی بر گرفته از ایمانِ خویش، با شمشیر دفاع کردند. و چنان زیاده روی کردند که مسلمانان به آنها با دیده ی نفرت نگریسته و ایشان را از اهل بدعت می شمرد[۳]. بعد از خوارج شیعیان به بهانه ی دفاع از اهل بیت ظهور کردند. اما جداییِ خوارج و در پی آن شیعیان، هر گز بر جمعیتِ غالب و ریشه ی تنومندِ مسلمین که همان اهل سنت و جماعت بودند، تاثیری نگذاشت. اهل سنتی که در این دوران نیاز نداشت خود را با اسمی خاص از دیگران متمایز کند. چرا که آنان از سویی جمعیت بیشتر و از سویی دیگر به دلیل پایبندیِ محض به قرآن و سنت، دارای عقیده ی اسلامیِ پاک و خالص بودند. و نیز گرایش های جدا شده، دارای چنان جمعیت و خطری جدی نبود که نیاز باشد در سطحِ وسیع با آنان مواجه شد. لذا جمعیت غالبِ مسلمان و پایبند به قرآن و سنت و منهج سَلَف، همان اصل مهمی است که دیگران از آن جدا شدند. و ریشه و اصل، نیازی به نشانه و ویژگی خاصی ندارد که آن را از دیگران متمایز سازد. حال آن کس که برای خود اسمی معین بر میگزیند تا از دیگران فرق و متمایز باشد، اوست که از این اصل جدا شده است[۴]. از این روست که وقتی شخصی از امام مالک: سوال می کند اهل سنت کیست؟، میگوید: آنان که همانند جهمیه، رافضیها و قدریه دارای لقب نیستند که با آن شناخته شوند[۵].
[۱] نظام الخلافه فی الفکر الإسلامی، دکتر مصطفی حلمی. (ص ۲۸۸-۲۸۹).
[۲] یعنی تمام امت می توانند در نامزدی خلافت سهیم باشند. مترجم.
[۳] نظام الخلافه، (ص ۲۸۸).
[۴] قبلی. (ص۲۸۸-۲۸۹). شیعه برای مواجهه با بنی امیه به یاری علی و فرزندانش پرداخت. سپس نسبت به ائمه ی اهل بیت علوی و خرده گیری بر ابوبکر و عمر و عثمان و دیگر صحابه دچار غلو و زیاده روی شدند.
[۵] ابوزهره الامام مالک (ص۱۸۰). ابو عبدالله مالک بن انس رحمه الله در زمان خویش مشهور به امام دارالهجرتین بود. او علم و دانش مهاجرین و انصار را در مشهورترین کتاب خود به نام مؤطا، گرد آورد و در سال ۱۷۹ هجری درا فانی را وداع گفت.