خلیفه منصور به امام مالک – رحمه الله – پیشنهاد کرد که میخواهد در کشورهای اسلامی به عمل کردن به مذهبی که او در کتاب خود بنام الموّطا تدوین کرده ونوشته است، دستور دهد و مردم را به عمل کردن به آن و نهی از عمل کردن به غیر آن وادار کند، ولی امام مالک – رحمه الله – این پیشنهاد را قبول نکرد، و گفت:”ای امیرالمومنین این کار را نکن، مردم اقوال و احادیث و روایات زیادی شنید هاند، هر کس به آنچه که به او رسیده و قبلاً بوده، دست گرفته و عمل کرده و به اختلاف در بین اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم و غیر آنان عادت کردهاند، درحقیقت بازگشت آنان از آنچه که به آن اعتقاد داشتهاند، شدید و سخت است، مردم را همراه آنچه که به آن عادت و به آن اعتقاد داشتهاند به حال خود بگذار.[۱]
“ابن عبدالبّر چنین حالتی را بین امام مالک و خلیفه المهدی او همچنین شوکانی نیز چیزی شبیه این راکه در بین امام مالک و هارون الرشید اتفاق افتاده بود، روایت میکند. میبینی که امام مالک به منصور خلیفه اجازه نداد که مردم را ملتزم به تقلید از او بکند، بلکه به او دستور داد که مردم را به حال خود وا گذارد تا از هر کسی که مورد اتفاق آنان است، تبعیت و پیروی کنند، زیرا هر کدام از علماء صاحب علم هستند و جائز نیست که مردم را وادار کنیم از یک عالم تبعیت کنند و فقط تابع مذهب او باشند. امام مالک -رحمه الله – میگوید: «هیچکس بعد از پیامبر نیست مگر اینکه قول و گفته او هم قابل قبول است وهم قابل ردّاست جز قول نبی اکرم صلی الله علیه وسلم»([۲]) و این به این معنا ست که التزام به یک مذهب معین جائز نیست…زیرا التزام و تقیّد به یک مذهب یعنی گرفتن و عمل کردن به تمامی اقوال یک عالم حتی آنهایی که اشتباه هستند. و بر مسلمان حرام است عمل کردن به قولی که بداند قول اشتباه و خطاست بسیار اتفاق میافتد که مقلّدان بعضی از سنتها را که مخالف با مذهبشان است میشنوند ولی آنها سنتها را بخاطر تعصب مذهبی که دارند، ترک میکنند.
۱- این را ابن عبد البر با سند خویش در کتاب الانتقاء فی فضائل الثلاثه الأئمه الفقهاء ص۴۱ روایت کرده است
[۲]– صفه الصلاه ،ص ۲۸٫