۱- طلاق از جهت لفظ:
طلاق از جهت لفظ به دو قسم تقسیم میشود : طلاق صریح و طلاق کنایه :
طلاق صریح: آن است که از معنای کلام هنگام تلفظ فهمیده میشود و لفظ، احتمال غیرآن معنی را ندارد. مانند اینکه بگوید : تورا طلاق دادم، یا مطلقهای، و دیگر مشتقات لفظ طلاق.
با این لفظ طلاق واقع میشود، هرچند بیهدف و یا به قصد شوخی آن را بگوید و نیت طلاق نداشته باشد؛ بدلیل حدیث ابوهریره از پیامبرr که فرمود : (ثلاث جدهن جد، و هزلهن جد : النکاح و الطلاق و الرجعه)[۱] «سه چیز است که شوخی و جدی در آنها، جدی است : نکاح، طلاق و رجوع کردن».
طلاق کنایه: کلماتی هستند که احتمال معنی طلاق و غیر آنرا دارند مانند اینکه بگوید : پیش خانوادهات برو، و امثال آن، با این لفظ، بدون نیت طلاق واقع نمیشود، اگر نیت طلاق داشته باشد واقع میشود، و اگر نیت طلاق نداشته باشد، واقع نمیشود، از عائشه(رض) روایت است : (أن ابنه الجون لما أدخلت علی رسول اللهr و دنا منها، قالت : أعوذ بالله منک، فقال لها : لقد عذت بعظیم، إلحقی بأهلک)[۲] «زمانیکه دختر «جَون» را بر پیامبرr وارد کردند، و پیامبر خواست به او نزدیک شود، به پیامبر گفت : از تو به خدا پناه میبرم، پیامبرr به وی گفت : به ذاتی بزرگ پناه بردی، به اهلت ملحق شو».
در حدیث کعب بن مالک آمده وقتی که پیامبرr با او و دو دوستش به سبب تخلفشان از غزوه تبوک، قطع رابطه کرد، کسی را دنبال او فرستاد و گفت : (أن اعتزل امرأتک، فقال : أطلقها أم ماذا أفعل؟ قال : بل اعتزلها، فلا تقربنها، فقال لامرأته الحقی بأهلک)[۳] «از همسرت کنارهگیری کن، کعب گفت : او را طلاق دهم یا چه کاری کنم؟ پیامبر فرمود : بلکه از او کنارهگیری کن و به او نزدیک مشو. کعب به زنش گفت : نزد خانوادهات برو».
۲- طلاق قطعی و معلق:
صیغه طلاق یا قطعی است یا معلق :
طلاق قطعی: طلاقی است که گوینده آن، قصد وقوع فوری طلاق را داشته باشد، مانند اینکه مرد به زنش بگوید : تو را طلاق دادم.
حکم این نوع طلاق این است که به مجرد صدور آن از مردی که دارای اهلیت طلاق است به زنی که شرایط واقع شدن طلاق بر او باشد، فوراً واقع میشود.
اما طلاق معلق: طلاقی است که مرد وقوع طلاق را به شرطی معلق کرده باشد مانند اینکه به همسرش بگوید : اگر به فلان مکان رفتی تو را طلاق دادهام. و حکم این طلاق این است که اگر زوج هنگام تحقق شرط، نیت طلاق را داشته باشد، طلاق واقع میشود.
و اگر قصد تشویق بر انجام یا ترک کاری یا مانند آنرا داشته باشد، این نوع طلاق سوگند به حساب میآید و اگر چیزی را که بر آن سوگند خورده، واقع نشد بر او چیز واجب نمیگردد و اگر آن چیز واقع شد کفاره سوگند بر او واجب میشود.
۳- طلاق به طریقه سنت و طلاق بدعت
طلاق بر دو قسم است : طلاق سنی و طلاق بدعی:
طلاق سنی (مطابق با سنت نبوی) : طلاقی است که مرد همسری را که با او همبستر شده در حال طهر و پاکی از حیض، قبل از آنکه با او نزدیکی کند، یک طلاق دهد :
خداوند متعال میفرماید :
) الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإمسَاکٌ بِمَعرُوفٍ أَو تَسرِیحٌ بِإحسَانٍ ( (بقره : ۲۲۹)
«طلاق دو مرتبه است نگهداری به گونه شایسته یا رها کردن با نیکی (بدور از ظلم و جور)».
و میفرماید :
) یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمْ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ ( (طلاق : ۱)
«ای پیامبر وقتی که خواستید زنان را طلاق دهید آنها را در وقت فرارسیدن عده طلاق دهید».
پیامبرr در تفسیر این آیه زمانیکه ابن عمر همسرش را در حال حیض طلاق داد و عمربن خطابt دراین باره از او سؤال کرد، فرمود :
(مره فلیراجعها، ثم لیمسکها حتی تطهر، ثم تحیض، ثم تطهر، ثم إن شاء أمسک بعد ذلک، وإن شاء طلق قبل أن یمس فتلک العده التی أمرالله سبحانه أنتطلق لها النساء)[۴] «به ابن عمر دستور بده تا او را بازگرداند و نزد خودش نگه دارد تا اینکه از حیض پاک شود سپس دوباره به حیض افتد و دوباره پاک شود، سپس اگر خواست بعد از آن او را نگه دارد واگر خواست طلاق دهد باید قبل از آنکه با او همبستر شود او را طلاق دهد. اینست عدهای که خداوند دستور داده که زنان در آن طلاق داده شوند».
طلاق بدعی: طلاقی است که خلاف طلاق سنی باشد، مثل آنکه مرد زن را در حال حیض یا در طهری که با او همبستر شده طلاق دهد، یا اینکه سه طلاق را با یک لفظ و یا با سه لفظ لیکن در یک مجلس ذکر کند، مثلاً بگوید : تو سه طلاق داده شدهای، یا اینکه در یک مجلس بگوید : تو را طلاق دادم، تو را طلاق دادم، تو را طلاق دادم.
این نوع طلاق حرام است و انجام دهنده آن گناهکار است.
پس اگر مردی زنش را در حال حیض طلاق داد، یک طلاق واقع میشود، اگر طلاق رجعی باشد، به اوامر میشود که همسرش را به نزد خود باز گردانده تا پاک شود، و دوباره به حیض بیافتد و بعد از آن پاک شود، سپس اگر خواست او را نگه دارد و اگر خواست قبل از آنکه با او همبستر شود اورا طلاق دهد همچنانکه پیامبرr به ابن عمر دستور داد.
اما دلیل وقوع این نوع طلاق اثری است که بخاری از سعید بن جبیر از ابن عمر روایت کرده که گفت : (حسبت علی بتطلیقه)[۵] «طلاقی که داده بودم برایم یک طلاق حساب شد».
حافظ ابن حجر در فتح الباری (۹/۳۵۳) میگوید :
پیامبرr بود که دستور رجوع کردن را به ابن عمر داد و او را راهنمایی کرد که اگر بخواهد بعد از رجعتش او را طلاق دهد، چکار بکند، و اینکه به ابن عمر گفته شد : کاری که او انجام داده برایش یک طلاق حساب شده، احتمال اینکه کسی غیر از پیامبرr آنرا یک طلاق حساب کرده باشد، بسیار بعید است؛ چون قرائن زیادی در این جریان بر آن دلالت میکند، چگونه تصور میشود که ابن عمر در این ماجرا، به رأی خود،کاری انجام دهد در حالی که او نقل کرده که پیامبرr از کار او ناراحت شد؟ چگونه در قصه مذکور در آنچه میخواست انجام دهد با او مشورت نکرد؟
حافظ ابن حجر میگوید : ابن وهب در مسندش از ابن أبی ذئب روایت کرده که نافع به او گفت : ابن عمر زنش را در حال حیض طلاق داد، عمر از پیامبرr در این باره سؤال کرد، پیامبر فرمود : (مره فلیراجعها ثم لیمسکها حتی تطهر) «به او دستور بده تا زنش را بازگرداند و او را نزد خود نگه دارد تا پاک شود» ابن أبی ذئب در حدیثی از پیامبرr ذکر کرده که آن یک طلاق است، ابن أبی ذئب گوید : حنظله ابن أبی سفیان به من خبر داد که او از سالم شنیده که از پدرش نقل کرده که پیامبرr اینچنین فرموده است
حافظ میگوید : دارقطنی از طریق یزید بن هارون از ابن أبی ذئب و ابن اسحاق همگی از نافع از ابن عمر از پیامبرr روایت کرده که فرمود : (هی واحده)[۶] «آن یک طلاق است» و این نصی است محل اختلاف (که در واقع اختلاف را از بین میبرد) پس باید به آن حکم شود. أه.
طلاق ثلاثه:
اگر مردی همسرش را با یک لفظ یا در یک مجلس سه طلاق داد فقط یک طلاق واقع میشود به دلیل حدیثی که مسلم از ابن عباس روایت کرده که گفت : (کان الطلاق علی عهد رسول اللهr و أبی بکر و سنین من خلافه عمر طلاق الثلاث واحده، فقال عمر بن الخطاب : إن الناس قد استعجلوا فی أمر قد کانت لهم فیه أناه، فلو أمضینا علیهم؟ فأمضاه علیهم)[۷] «طلاق ثلاثه (با یک لفظ یا در یک مجلس) در عهد پیامبرr و ابوبکر و دو سال از خلافت عمر، یک طلاق محسوب میشد. عمر بن خطاب گفت : مردم در کاری که به آنان مهلت داده شده (و توصیه شده که به تدریج آن را انجام دهند) شتاب میکنند. ایکاش این عمل را بر آنان اجرا میکردیم؟ سرانجام آن (حکم) را بر آنان اجرا کرد».
این نظری عمرt اجتهادی از او بود، و نهایت چیزی که بتوان گفت این است که بخاطر مصلحتی که دید، آن را اجرا کرد (و برای دیگران) جایز نیست چیزی را که پیامبرr به آن فتوا داده و اصحاب در زمان او و خلیفه پس از او بدان عمل نمودهاند، ترک کنند – اه -.
۴- طلاق رجعی و غیررجعی:
طلاق یا رجعی است یا بائن، و بائن یا بینونه صغری است یا کبری.
طلاق رجعی: هرگاه زنی که همسرش با وی همبستر شده برای بار اول یا دوم طلاق داده شود، و این طلاق، در مقابل دریافت مالی نباشد، آن را طلاق رجعی گویند. خداوند متعال میفرماید :
) الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإمسَاکٌ بِمَعرُوفٍ أَو تَسرِیحٌ بِإحسَانٍ ( (بقره : ۲۲۹)
«طلاق دو بار است نگهداری به گونه شایسته یا رها کردن با نیکی».
زنی که در طلاق رجعی به سر میبرد تا زمانی که در عدهاش است همسر شوهرش به حساب میآید و در این مدت هرگاه مرد بخواهد میتواند او را برگرداند بدون اینکه نیازی به رضایت زن یا اجازه ولی او باشد. خداوند متعال میفرماید :
) وَالمُطَلَّقَاتُ یَتَربَّصنَ بِأنفُسِهِنَّ ثَلاَثَهَ قُروُءٍ وَلاَیَحِلُّ لَهُنَّ أن یَکتُمنَ مَا خَلَقَ اللهُ فِی أرحَامِهِنَّ إن کُنَّ یُؤمِنَّ بِاللهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إن أرَادُوا إصلاَحاً ( (بقره : ۲۲۸)
«و زنان مطلقه باید به مدت سه بار عادت ماهانه انتظار بکشند و اگر به خدا و روز قیامت باور دارند برای آنان حلال نیست که آنچه خدا در رحم ایشان آفریده است پنهان کنند، و شوهران آنان برای برگرداندنشان (به زندگی زناشوئی) در این (مدت عده از دیگران) سزاوارتراند در صورتی که (شوهران براستی) خواهان اصلاح باشند».
——————————————————————————–
[۱]) حسن [الإرواء ۱۸۲۶]، جه (۲۰۳۹/۶۵۸/۱)، د (۲۱۸۰/۲۶۲/۶)، ت (۱۱۹۵/۳۲۸/۲). [۲]) صحیح : [ص. نس ۳۱۹۹]، خ (۵۲۵۴/۳۵۶/۹)، نسائی (۱۵۰/۶) در روایت نسائی بجای عبارت «أن ابنه الجون لما أدخلت» عبارت «أن الکلابیه لما أدخلت» آمده است. [۳]) متفق علیه : خ (۴۴۱۸/۱۱۳/۱۳)، م (۲۷۶۹/۲۱۲۰/۴)، د (۲۱۸۷/۲۸۵/۶)، نس (۱۵۲/۶). [۴]) متفق علیه : خ (۵۳۳۲/۴۸۲/۹)، م (۱۴۱۷/۱۰۹۳/۲)، د (۲۱۶۵/۲۲۷/۶)، لفظ حدیث روایت ابوداود است، نس (۱۳۸/۶). [۵]) صحیح : [الإرواء ۱۲۸]، خ (۵۲۵۳/۳۵۱/۹). [۶]) سند آن صحیح است : (الإرواء ۱۳۴/۷]، قط (۲۴/۹/۴). [۷]) م (۲ / ۱۰۹۹), أحمد ۱ / ۳۱۴٫